💖کافه شعر💖
2.22K subscribers
4.24K photos
2.76K videos
11 files
911 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#غزل


هیچ‌کَس بی تو، پَری رو به خدا باز نکرد
مثل چَشمان تو چشمِ دگر اعجاز نکرد

هیچ مویی به جز آن مویِ بلند تو مَرا
در ردیف شُعرا، قافیه‌پرداز نکرد

دختر شاه گذشت از صفِ این لشگر و باز
اعتنایی به دل این همه سرباز نکرد

حق بده عاشق لب‌های تو باشم که خدا
صبح را بی تو و لبخند تو آغاز نکرد

آه می‌سوزم از این غم که دل ساده‌ی من
عاشقَت بود ولی...رازِ خود ابراز نکرد

#پژمان_اصلانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر
ضیافت شعری ست
با دم‌نوشی از
#مهر‌_نگاهت
در فنجانی به رنگِ #عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه
#غروب_خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام عصر و غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بند
د.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوستت دارم 
تو را به عنوان چیزهای تاریکی
که باید دوست داشت دوست دارم.
در خفا، بین سایه و روح
دوستت دارم 
به عنوان گیاهی که هرگز نمی شکوفد
اما نور گلها را در خود پنهان کرده است
ممنونم بابت رایحه ای که
در من پنهان است،
که از عشق است
که از زمین بلند می شود
دوستت دارم
بی آنکه بدانم چگونه، کی و چرا
تو را بی شائبه دوست دارم
بی هیچ پیچیدگی و غروری
چرا که راهی جز این نیست

#پابلو_نرودا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خفته بودیم و شعاع آفتاب
بر سراپامان به نرمی میخزید

روی کاشی های ایوان دست نور
سایه هامان را شتابان میکشید

موج رنگین افق پایان نداشت
آسمان از عطر روز کنده بود

گرد ما گویی حریر ابرها
پرده ای نیلوفری افکنده بود

دوستت دارم خموش خسته جان
باز هم لغزید بر لبهای من

لیک گویی در سکوت نیمروز
گم شد از بی حاصلی آوای من

#فروغ_فزخزاد 

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄🌼┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
دوست دارم ....‌ شب باشد!!
من باشم و شانه های تو
آرام سرم را روی شانه هایت بغلطانم
موهای پریشانت مثل نسیمی
روح نواز نوازش کند صورتم را
دستانم را میان دستانت قفل کنم
نفس هایم به شماره بیفتد
از حس حضور اطلسی تو
کنار گوشم بگویی برایم قصه بگو
ولی من سکوت میکنم
سکوت و سکوت
کمی اخم کنی ....
خیره به چشمانم بگویی
قصه ...‌ قصه ....
من بگویم
زیبای من
تمام قصه چشمان توست

#سیامڪ_جعفرے‌‌
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زلف جانان سحر از باد صبا در هم شد
عاقلان مژده که زنجیر جنون محکم شد

ساقی از نشئه مستی کله از سر نگرفت
گل و سنبل به هم آمیخت عجب عالم شد

ز خط سبز تو مویی به دو عالم ندهم
تا نگویی سر مویی ز ارادت کم شد


#نیر_تبریزی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر بار که می خواهم از تو بنویسم
سرشار از حسی عاشقانه می شوم
حس نااابِ عشق
که مرا حسود می کند به دوست داشتنت

من حتی به عاشقانه های خودم
نسبت به تو حسادت می کنم
به چشمهایم که اینگونه تو را می جوید ،
به قلبم که در هر تپش تو را می خواهد ،
به دستانم که آرزوی لمس دستان تو را دارد ،
به لبخندم که تنها با دیدن چهره جذاب تو
بر چهره ام می نشیند ،
به بیقراریهای دلم که قرار و آرامشش را در حضور تو می داند ؛
ببین!
اینها حسادت ندارد ؟؟؟
من آنقدر عاشقانه می خواهمت
"که تو به خودت هم حسادت خواهی کرد"


#باران_مقدم


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی!
بلند می‌پرم اما، نه آن هوا که تویی

تمام طول خط از نقطه ای که پر شده است
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی

ضمیر ها بدل اسم اعظم اند همه
از او و ما که منم تا من و شما که تویی!

تویی جواب سوال قدیم بود و نبود
چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی

به عشق معنی پیچیده داده ای و به زن
قدیم تازه و بی مرز بسته تا که تویی

به رغم خار مغیلان نه مرد نیم رهم
از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی!

جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی...

نهادم اینه ای پیش روی اینه ات
جهان پر از تو و من شد پر از خدا که تویی

تمام شعر مراهم ز عشق دم زده ای
نوشته ها که تویی! نانوشته ها که تویی!

#حسین_منزوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوسـتت دارم
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگی‌ام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی ...

دوسـتت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم ...

سـخَنَت شـعر است،
خاموشی‌ات شـعر،
و عشــقت آذرخشی میان رگ‌هایم
چونان سرنوشت ...! 


#نزارقبانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساز دل را کوک کن...ساز دل را کوک کن

 تا نغمه از جان بشنوی

 وز نسیم خوش خبر

 پیغام جانان بشنوی

 بار دیگر, بار دیگر

 از زبان شهرزاد قصه گو

 ماجرای نیکی انسان به انسان بشنوی

 ساز دل... ساز دل...ساز دل را کوک کن

 دست مسکینی بگیر ای دوست گر داری توان

 تا دعای خیر از دلهای لرزان بشنوی

 در حریم حق پرستی عاشق و پروانه شو

 تا ندای عشق از مهر فروزان بشنوی

 آرزو کن در دلت روزی به هرجای جهان

 صحبت از آزادی و تعطیل زندان بشنوی

ساز دل... ساز دل... ساز دل را کوک کن...ساز دلتون همیشه کوک دوستان گل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای لعل لبت معدن شکر چیدن
وز چشم تو نور نامصور دیدن

مه گردانست و برک که گردانست
فرقست بسی میان هر گردیدن

#رباعی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برهنه به بستر بی‌کسی مُردن، تو از یادم نمی‌روی
خاموش به رساترین شیونِ آدمی، تو از یادم نمی‌روی
گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بی‌قرار، تو از یادم نمی‌روی
سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهایی،
تو از یادم نمی‌روی
سوزَنریزِ بی‌امانِ باران، بر پیچک و ارغوان،
تو از یادم نمی‌روی
تو ... تو با من چه کرده‌ای که از یادم نمی‌روی؟!
دیر آمدی ... دُرُست!
پرستارِ پروانه و ارغوان بوده‌ای، دُرُست!
مراقب خواناترین ترانه از هق‌هقِ گریه بوده‌ای، دُرُست!
رازدارِ آوازِ اهل باران بوده‌ای، دُرُست!
خواهرِ غمگین‌ترین خاطراتِ دریا بوده‌ای، دُرُست!
اما از من و این اندوهِ پُرسینه بی‌خبر، چرا؟
آه که چقدر سرانگشتِ خسته بر بُخار این شیشه کشیدم
چقدر کوچه را تا باورِ آسمان و کبوتر
تا خوابِ سرشاخه در شوقِ نور
تا صحبتِ پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!
باز عابران، همان عابرانِ خسته‌ی همیشگی بودند
باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و
شهر، همان شهر ساکتِ سالیان ...!
من اما از همان اولِ بارانِ بی‌قرار می‌دانستم
دیدار دوباره‌ی ما مُیَسّر است ... ری‌را!
مرا نان و آبی، علاقه‌ی عریانی،
ترانه‌ی خُردی، توشه‌ی قناعتی بس بود
تا برای همیشه با اندکی شادمانی و شبی از خوابِ تو سَر کُنم.


#سیدعلی_صالحی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

امروز با
#حافظ

بر آن سرم که
ننوشم می و
گنه نکنم
اگر
موافق تدبیر من
شود تقدیر

چو قسمت ازلی
بی حضور ما کردند
گر اندکی
نه به وفق رضاست
خرده مگیر

حدیث توبه
در این بزمگه
مگو حافظ
که
ساقیان کمان ابرویت
زنند به تیر

❀═‎
‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خورشید بود یا ماه
چہ تفاوت؟
یارے در زمانہ‌ے نایارے بود وُ
گُلپاره‌ے حب.
نیم‌ْچہر در رڪابِ نور وُ
نیمْ‌چہرِ دیگرش بَر یالِ هوا مےرانْد.
لبخندش ڪہ ادامہ مےگرفت
ستارگانِ خُمار مےدویدند
تا در گلوگاهِ ابریشمینِ ابر
با نازِ صدایش دیدار ڪُنَند.
نامش را نمےدانم؛
امّا مےدانم
همہ‌ے گُل‌هاے سفید
بہ مبارڪْبادِ نفوسِ مقدّسش
ڪابینِ اویَند
وَ آمیزه‌ے سبزِ نگاه وُ
آبےِ دستانش را
تربتِ درمان مےدانند
تا بہ سینہ‌ے آسمان وُ
چڪامہ‌ے قلبِ من نظر اَندازد
وَ مشعلِ ؏شق بَراَفروزد
وقت وُ بےوقت
ڪہ ؏شق؛ پاداشِ ؏شق است!

#آرش_شاهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از غمِ بی مهری ات دیوانه ای سیگاری ام
روز و شب درگیرِ احساسِ بدِ بیماری ام

از خدا "پنهان"  نباشد از "شما" پنهان چرا
خسته از این روز های ساده و  تکراری ام

حاصلِ عمر طلایی گر به پایت مثلِ "یخ"
ذره ذره می شود آب از سر ناچاری ام

می کشم گاهی نفس در انزوایِ بی کسی
کی بنا داری بگیری دستِ سبزِ یاری ام

آسمان بس کن دگر اوضاعِ حالم خوب نیست
سفره ی سیلابم و از هر شیاری جاری ام

شانه هایم حجم غم را می کشد بر دوشِ شب
بی رمق ، بی حوصله ، در حالتِ دشواری ام 

دوستت دارم ولی داری عذابم میدهی
ای چراغ چشم کور و عامل بیداری ام

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلکشی
همانند نسیم
دریای شمال
دلپذیری
نابی و بی مثال
اصلا فرق داری با همه
شیرینی
کامم از تو قند است
زیبایی
سهمم از تماشایت
لبخند است
بارانی
بر دلم عشق می باری
بوسه ای
بر لبم عشق می کاری
تووووو
خود عشقی
و من با طواف
کعبه چشمان توست
که از زندگی سرشارم
تو همان شمعی
که من پروانه وار دورت می گردم و
مهرت را خواستارم
ساده بگویم
همیشگی دوستت دارم

#امیر_عباس_خالق_وردی

#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یخ‌ها شکست و آب شد، امّا نیامدی
من ماندم... آفتاب شد، امّا نیامدی

صدها سؤال داشتم اینجا، نگفته ماند
یعنی سرِ جواب شد، امّا نیامدی

آنقدر مانده‌ام که دلم نیمه‌های راه
از خستگی مجاب شد، امّا نیامدی

در سینه خاطرات تو بیداد می‌کند
لبخندهات قاب شد، امّا نیامدی

هِی پل زدم که بُگذری از شعرهای من
پل‌ها همه خراب شد، امّا نیامدی

خورشید و ماه بود، ولی در میانشان
چشم تو انتخاب شد، امّا نیامدی

ای چتر عاشقانه‌ی بارانِ گریه‌هام
گل‌ها همه گلاب شد، امّا نیامدی

با آن‌همه عطش که برای تو داشتم
هر چشمه‌ای سراب شد، امّا نیامدی...

#سید_جلیل_سید_هاشمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در سراشیبی #شعر
#نفسی  بندِ تو است
قافيه باخته است
بي قرارت شده این
#شاعرهٔ خاص
بفهم
بی تو محکوم
به حبس ابد است
پس بیا
قلمت را بردار
روی دیوار نگاهت
#بنویس
به هر آن كس كه تو را ديد بگو
#عشق یادت نرود.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀