بی تابِ چشمهای تو بودم که ناگهان
در گوش من صدای تو پیچید: شب بخیر!
با چشم خیس خواندم و با حسرتی غریب:
ای کاش تا سحر تو... ببخشید شب بخیر
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در گوش من صدای تو پیچید: شب بخیر!
با چشم خیس خواندم و با حسرتی غریب:
ای کاش تا سحر تو... ببخشید شب بخیر
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رُبود از دل من تاب و از سرم، هوشم
کسی که نیست به شب های غم هم آغوشم
هزار خواهش و اصرار در دلم مانده
ولی به حرمت رویش، همیشه خاموشم...
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کسی که نیست به شب های غم هم آغوشم
هزار خواهش و اصرار در دلم مانده
ولی به حرمت رویش، همیشه خاموشم...
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#غزل
بیا تا روی چشمانِ خُمارم گام بگذاری
به یک دستم خَم زلفت...به دیگر جام بگذاری
کمی گیسوی خود را پس بزن از صورت ماهت!
که آتش در دل این عاشقانِ خام بگذاری
بخوان تا در سرِ حافظ غزل ریزی وَ یا اینکه...
رباعی بر لبانِ حضرتِ خیام بگذاری
به زیرِ اَبر خواهد رفت خورشید از خجالت باز...
زمانی که تو پایَت را به روی بام بگذاری
به شیرینیِّ لبهایت نمی آید که در آخر...
خداناکرده این دلداده را ناکام بگذاری!
دلم عمریست می خواهد که با موی سیاه خود
برای این حواسِ پرت یک شب دام بگذاری
بیا و بی قرارم کن! قسم بر ناز چشمانت...
نمی خواهم که یک لحظه مرا آرام بگذاری
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیا تا روی چشمانِ خُمارم گام بگذاری
به یک دستم خَم زلفت...به دیگر جام بگذاری
کمی گیسوی خود را پس بزن از صورت ماهت!
که آتش در دل این عاشقانِ خام بگذاری
بخوان تا در سرِ حافظ غزل ریزی وَ یا اینکه...
رباعی بر لبانِ حضرتِ خیام بگذاری
به زیرِ اَبر خواهد رفت خورشید از خجالت باز...
زمانی که تو پایَت را به روی بام بگذاری
به شیرینیِّ لبهایت نمی آید که در آخر...
خداناکرده این دلداده را ناکام بگذاری!
دلم عمریست می خواهد که با موی سیاه خود
برای این حواسِ پرت یک شب دام بگذاری
بیا و بی قرارم کن! قسم بر ناز چشمانت...
نمی خواهم که یک لحظه مرا آرام بگذاری
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از آن زمان که تو رفتی چو باد، خانه به دوشَم
که خانه ی دلت آباد! بُرده ای تو ز هوشم
من این قفس که ز مژگان توست میله و بندَش
به رایگان نخریدم که رایگان بفروشم
هزار داغ به دل دارم از تو و گِله ای نیست
شبیهِ کوه دماوند سرفراز و خموشم
شبی گذشتی از این کوچه و مرا نخریدی
من آن انارِ غریبِ بساطِ سیب فروشم...
و باز خسته شدم از نگاه مردم ساحل...
ولی چو موج به طوفان نمی شود که نجوشم
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که خانه ی دلت آباد! بُرده ای تو ز هوشم
من این قفس که ز مژگان توست میله و بندَش
به رایگان نخریدم که رایگان بفروشم
هزار داغ به دل دارم از تو و گِله ای نیست
شبیهِ کوه دماوند سرفراز و خموشم
شبی گذشتی از این کوچه و مرا نخریدی
من آن انارِ غریبِ بساطِ سیب فروشم...
و باز خسته شدم از نگاه مردم ساحل...
ولی چو موج به طوفان نمی شود که نجوشم
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#غــزل
نامَت همین که میگذرد بر زبانِ من
بوی بهشت میرسد از عُمقِ جانِ من
تنها میان خِیلِ خیالت نشستهام...
افتاده چشمهای تو امشب به جان من
جاری شَوَد به دفتر شعرم شبیهِ رود...
با یاد قدِّ همچو سَروِ تو، طبعِ روان من
مویَت شبیه جادهی ابریشم است و باز...
راهی شدهَاست سوی رُخَت کاروان من...
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نامَت همین که میگذرد بر زبانِ من
بوی بهشت میرسد از عُمقِ جانِ من
تنها میان خِیلِ خیالت نشستهام...
افتاده چشمهای تو امشب به جان من
جاری شَوَد به دفتر شعرم شبیهِ رود...
با یاد قدِّ همچو سَروِ تو، طبعِ روان من
مویَت شبیه جادهی ابریشم است و باز...
راهی شدهَاست سوی رُخَت کاروان من...
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عزیز تر از جانم!
شاید ندانی...
مو که پریشان میکنی...
بر ذهن همهی شاعران، آبشارِ واژه سرازیر میشود...
همه از تو میسُرایند
بادلیل و بیدلیل از تو...
نزار*
از تو
جبران خلیل از تو!
آری...خاموشی! و قرنهاست که ما،
فریاد لبانِ بستهات شدهایم...
و من...شاعری هستم
که به خودم قول دادهام...
روزی بر بومِ قلب همهی آدمهای دنیا
رنگ چشم تورا بپاشم...
طرح موی تورا بریزم...
#پژمان_اصلانی
*نزار قبانی شاعر عاشقانه سرای سوری
جبران خلیل جبران شاعر و نویسنده ی لبنانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شاید ندانی...
مو که پریشان میکنی...
بر ذهن همهی شاعران، آبشارِ واژه سرازیر میشود...
همه از تو میسُرایند
بادلیل و بیدلیل از تو...
نزار*
از تو
جبران خلیل از تو!
آری...خاموشی! و قرنهاست که ما،
فریاد لبانِ بستهات شدهایم...
و من...شاعری هستم
که به خودم قول دادهام...
روزی بر بومِ قلب همهی آدمهای دنیا
رنگ چشم تورا بپاشم...
طرح موی تورا بریزم...
#پژمان_اصلانی
*نزار قبانی شاعر عاشقانه سرای سوری
جبران خلیل جبران شاعر و نویسنده ی لبنانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#غزل
برای خلقت تو، من خدا را دوست می دارم
«تو» که نه ماه من! «بنده، شما را دوست می دارم!»
عروسِ بندری! بر لوحِ ناخن ها بزن نقشی
که بر دست تو، آثار حنا را دوست می دارم
به رقص آور دوباره اَبروی زیبای خود را که...
اشارات لطیف و بی صدا را دوست می دارم
سیاهیِّ شب و دریا و سَرو و برکه ی مهتاب
برای وصف تو این واژه ها را دوست می دارم!
تو و طوفان، تو و برف و کویر و نم نمِ باران
تو که باشی کنارم... هر هوا را دوست می دارم
اگرچه کافرم کرده سیاهی های گیسویت
برای خلقت تو...من خدا را دوست می دارم
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برای خلقت تو، من خدا را دوست می دارم
«تو» که نه ماه من! «بنده، شما را دوست می دارم!»
عروسِ بندری! بر لوحِ ناخن ها بزن نقشی
که بر دست تو، آثار حنا را دوست می دارم
به رقص آور دوباره اَبروی زیبای خود را که...
اشارات لطیف و بی صدا را دوست می دارم
سیاهیِّ شب و دریا و سَرو و برکه ی مهتاب
برای وصف تو این واژه ها را دوست می دارم!
تو و طوفان، تو و برف و کویر و نم نمِ باران
تو که باشی کنارم... هر هوا را دوست می دارم
اگرچه کافرم کرده سیاهی های گیسویت
برای خلقت تو...من خدا را دوست می دارم
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم همیشه به گیسوی تو گرفتار است
هوای هرشَبَم از حسرت تو سَرشار است
بدون تو همهی روزهای زندگیام
دوباره دستخوش موجهای تکرار است
چطور با تو بگویم که حسّ تنهایی...
میانِ این همه آدم چقدر دُشوار است
بیا به دهکده یک شب به ناز دخترِ خان!
ببین که عاشق و آوارهی تو بسیار است
به بستر پر قویَت بخواب و راحت باش
که شاعر تو کنار تو باز بیدار است...
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هوای هرشَبَم از حسرت تو سَرشار است
بدون تو همهی روزهای زندگیام
دوباره دستخوش موجهای تکرار است
چطور با تو بگویم که حسّ تنهایی...
میانِ این همه آدم چقدر دُشوار است
بیا به دهکده یک شب به ناز دخترِ خان!
ببین که عاشق و آوارهی تو بسیار است
به بستر پر قویَت بخواب و راحت باش
که شاعر تو کنار تو باز بیدار است...
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#غزل
هیچکَس بی تو، پَری رو به خدا باز نکرد
مثل چَشمان تو چشمِ دگر اعجاز نکرد
هیچ مویی به جز آن مویِ بلند تو مَرا
در ردیف شُعرا، قافیهپرداز نکرد
دختر شاه گذشت از صفِ این لشگر و باز
اعتنایی به دل این همه سرباز نکرد
حق بده عاشق لبهای تو باشم که خدا
صبح را بی تو و لبخند تو آغاز نکرد
آه میسوزم از این غم که دل سادهی من
عاشقَت بود ولی...رازِ خود ابراز نکرد
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هیچکَس بی تو، پَری رو به خدا باز نکرد
مثل چَشمان تو چشمِ دگر اعجاز نکرد
هیچ مویی به جز آن مویِ بلند تو مَرا
در ردیف شُعرا، قافیهپرداز نکرد
دختر شاه گذشت از صفِ این لشگر و باز
اعتنایی به دل این همه سرباز نکرد
حق بده عاشق لبهای تو باشم که خدا
صبح را بی تو و لبخند تو آغاز نکرد
آه میسوزم از این غم که دل سادهی من
عاشقَت بود ولی...رازِ خود ابراز نکرد
#پژمان_اصلانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀