❤❤
باز #شنبه شد
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز #شنبه شد
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه ها
دلتنگی را بغل می کنم
پشت پنجره ی چشمات
شعرم را به قاصدک نگاهت
می سپارم
دشتِ شقایق بودنت را
سنجاق می کنم به کویر بودنم
تو را میطلبم از باران
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا
ی قابِ شکسته
ی پنجره ی نیمه باز
خاطره ی یاس تو
خیالِ تو و شکستن مردِ من
بُهت احساسم پشت حصار
فاصله
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه
#جمعه و بی خبری من
زِ حال تو
حوالی آغوشت را به من
بسپار
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم
بر پیچک تنِ زنانه ات
#سیامڪ_جعفری
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلتنگی را بغل می کنم
پشت پنجره ی چشمات
شعرم را به قاصدک نگاهت
می سپارم
دشتِ شقایق بودنت را
سنجاق می کنم به کویر بودنم
تو را میطلبم از باران
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا
ی قابِ شکسته
ی پنجره ی نیمه باز
خاطره ی یاس تو
خیالِ تو و شکستن مردِ من
بُهت احساسم پشت حصار
فاصله
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه
#جمعه و بی خبری من
زِ حال تو
حوالی آغوشت را به من
بسپار
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم
بر پیچک تنِ زنانه ات
#سیامڪ_جعفری
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعهها
را باید نوشت
و آرام روی احساس
پا گذاشت،
باید شمارش ثانیه های سکوت را
بر زمزمه ی بغضها روانه ی باران کرد.
چرا که او در #غیاب مهر
هر هفته
حضور سنگینش را
آنچنان بر
لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها
یک گوشه بنشینم
و به چرای مبهمِ
#نبودنها فکر کنم
دامن کهنه خاطرات را
می گیرد
و بی ملاحظه می تکاند
و اینگونه
همیشه مهمانی #ناخواندهست
و بی اندازه دلگیر .
#جمعه جان!
بیا وعشق را
از چشمان مسکوتم،
از واژه واژه ی اشعارم بخوان
و از روی مهر با من دلخسته یار شو
و زمستان کوچههای دلم را بهاری کن.
نگاه کن
دستانم
قلم را برقص وا می دارند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
را باید نوشت
و آرام روی احساس
پا گذاشت،
باید شمارش ثانیه های سکوت را
بر زمزمه ی بغضها روانه ی باران کرد.
چرا که او در #غیاب مهر
هر هفته
حضور سنگینش را
آنچنان بر
لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها
یک گوشه بنشینم
و به چرای مبهمِ
#نبودنها فکر کنم
دامن کهنه خاطرات را
می گیرد
و بی ملاحظه می تکاند
و اینگونه
همیشه مهمانی #ناخواندهست
و بی اندازه دلگیر .
#جمعه جان!
بیا وعشق را
از چشمان مسکوتم،
از واژه واژه ی اشعارم بخوان
و از روی مهر با من دلخسته یار شو
و زمستان کوچههای دلم را بهاری کن.
نگاه کن
دستانم
قلم را برقص وا می دارند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را
در خلال اندوهم
دوست می دارم!
زلال اشکم را
به تسبیح می کشم،
استخاره
قطره
دانه!
و امروز #جمعه را
گره می زنم
به شنبه ای،
که
جمع کند نفس هایت را
به سمت بادگیر دلم،
ای رخساره ی دست نیافتنی !
وقتی واژه ها
بغض میشوند
چاره ای ندارم
جز اینکه
یک دلِ سیر
شعر بگویم .
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در خلال اندوهم
دوست می دارم!
زلال اشکم را
به تسبیح می کشم،
استخاره
قطره
دانه!
و امروز #جمعه را
گره می زنم
به شنبه ای،
که
جمع کند نفس هایت را
به سمت بادگیر دلم،
ای رخساره ی دست نیافتنی !
وقتی واژه ها
بغض میشوند
چاره ای ندارم
جز اینکه
یک دلِ سیر
شعر بگویم .
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه ها
دلتنگی را بغل می کنم
پشت پنجره ی چشمات
شعرم را به قاصدک نگاهت
می سپارم
دشتِ شقایق بودنت را
سنجاق می کنم به کویر بودنم
تو را میطلبم از باران
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا
ی قابِ شکسته
ی پنجره ی نیمه باز
خاطره ی یاس تو
خیالِ تو و شکستن مردِ من
بُهت احساسم پشت حصار
فاصله
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه
#جمعه و بی خبری من
زِ حال تو
حوالی آغوشت را به من
بسپار
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم
بر پیچک تنِ زنانه ات
#سیامڪ_جعفرے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلتنگی را بغل می کنم
پشت پنجره ی چشمات
شعرم را به قاصدک نگاهت
می سپارم
دشتِ شقایق بودنت را
سنجاق می کنم به کویر بودنم
تو را میطلبم از باران
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا
ی قابِ شکسته
ی پنجره ی نیمه باز
خاطره ی یاس تو
خیالِ تو و شکستن مردِ من
بُهت احساسم پشت حصار
فاصله
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه
#جمعه و بی خبری من
زِ حال تو
حوالی آغوشت را به من
بسپار
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم
بر پیچک تنِ زنانه ات
#سیامڪ_جعفرے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه که می شود
سپاه شعرم
در میدان صبحگاهی
صبح خیالت
خبر دار می ایستد
واژه ها روی دوش شعر
پرچم دوست داشتنت
برافراشته می شود
احساسم سرود دلدادگی
سر می دهد
و امّا .....
#دلتنگی بیداد می کند
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سپاه شعرم
در میدان صبحگاهی
صبح خیالت
خبر دار می ایستد
واژه ها روی دوش شعر
پرچم دوست داشتنت
برافراشته می شود
احساسم سرود دلدادگی
سر می دهد
و امّا .....
#دلتنگی بیداد می کند
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بخوان مرا
به پرواز ی
بر بال فرشته های احساس
میان مرزعهٔ خنده هایت
تا لطافتِ عشق
بر پیکرم بِروید و
گُلبوتههای خاکستر شدهاَم
بشکُفد!
می خواهم برهنگی کلمات شعر را
با تن پوشی از عشق
بپوشانم
چه زیبا پَرمی کشند
در هوای آسمان چشمانت!
راستی خبر داری
من و #جمعه
خیره شده ایم
به جادهٔ بودنت!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به پرواز ی
بر بال فرشته های احساس
میان مرزعهٔ خنده هایت
تا لطافتِ عشق
بر پیکرم بِروید و
گُلبوتههای خاکستر شدهاَم
بشکُفد!
می خواهم برهنگی کلمات شعر را
با تن پوشی از عشق
بپوشانم
چه زیبا پَرمی کشند
در هوای آسمان چشمانت!
راستی خبر داری
من و #جمعه
خیره شده ایم
به جادهٔ بودنت!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعهها
را باید نوشت
و آرام آرام روی احساس پا گذاشت
باید
شمارش ثانیه های سکوت را
بر زمزمهٔ بغضها
روانهٔ باران کرد
چرا که او در #غیاب_مهر
هر هفته
حضور سنگینش را
آنچنان بر
لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها
یک گوشه بنشینم
و به چرای مبهمِ نبودنها فکر کنم!
دامن کهنه خاطرات را
می گیرد
و بی ملاحظه می تکاند
و اینگونه
همیشه مهمانی #ناخواندهست
و بی اندازه دلگیر..
#جمعه جان!
بیا و
عشق را از چشمان مسکوتم
از واژه واژهٔ اشعارم بخوان
از روی مهر با من دلخسته یار شو
و کوچههای دلم را بهاری کن
نگاه کن
دستانم
قلم را برقص وا می دارند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
را باید نوشت
و آرام آرام روی احساس پا گذاشت
باید
شمارش ثانیه های سکوت را
بر زمزمهٔ بغضها
روانهٔ باران کرد
چرا که او در #غیاب_مهر
هر هفته
حضور سنگینش را
آنچنان بر
لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها
یک گوشه بنشینم
و به چرای مبهمِ نبودنها فکر کنم!
دامن کهنه خاطرات را
می گیرد
و بی ملاحظه می تکاند
و اینگونه
همیشه مهمانی #ناخواندهست
و بی اندازه دلگیر..
#جمعه جان!
بیا و
عشق را از چشمان مسکوتم
از واژه واژهٔ اشعارم بخوان
از روی مهر با من دلخسته یار شو
و کوچههای دلم را بهاری کن
نگاه کن
دستانم
قلم را برقص وا می دارند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در این #جمعه به دور از تو
میان کوچه می پیچد
صدای پای دلتنگی
نگاهم کن
دلم لیلایی و بی تاب
ببین بیساز می رقصم
در این تصویر تنهایی
به دور گردنم بستم
من این تسبیحِ #عشقت را
صدایمکن
به جانم می زنی آتش
ببین با ناز می رقصم
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان کوچه می پیچد
صدای پای دلتنگی
نگاهم کن
دلم لیلایی و بی تاب
ببین بیساز می رقصم
در این تصویر تنهایی
به دور گردنم بستم
من این تسبیحِ #عشقت را
صدایمکن
به جانم می زنی آتش
ببین با ناز می رقصم
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیا
عطر نفس هایت را
روی تن تب دار #جمعه
بریز
بگذار قالب تهی کنم
از هیاهوی مهر
میان سطرهای
#غمنامۀ_جمعه
درگیر نوشتن
#شعری هستم
که هیچ وقت بی مهر
#غزل نمی شود.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عطر نفس هایت را
روی تن تب دار #جمعه
بریز
بگذار قالب تهی کنم
از هیاهوی مهر
میان سطرهای
#غمنامۀ_جمعه
درگیر نوشتن
#شعری هستم
که هیچ وقت بی مهر
#غزل نمی شود.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نگاهکن !
حال و هوای #جمعه
حال و هوای رهگذری تنهاست
باکوله باری به سنگینی آه
در تبعید گاه تنهایی
راستی
كلماتم چه بي ريا
نگاهت را التماس می کنند
تو چرا اینهمه از من دوری؟
من که پای همه ی ریحان ها
#عشق را پائیدم
کاش صدایت را
بر #صحرای_جمعه بباری!
خودمانیم
چه بی رحمانه،
این همه دلتنگی را
به گردن عشق انداخته ایم!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حال و هوای #جمعه
حال و هوای رهگذری تنهاست
باکوله باری به سنگینی آه
در تبعید گاه تنهایی
راستی
كلماتم چه بي ريا
نگاهت را التماس می کنند
تو چرا اینهمه از من دوری؟
من که پای همه ی ریحان ها
#عشق را پائیدم
کاش صدایت را
بر #صحرای_جمعه بباری!
خودمانیم
چه بی رحمانه،
این همه دلتنگی را
به گردن عشق انداخته ایم!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم بیا...
تا #جمعه را با هم تقسیم کنیم..
آمد...
و بر سرمیزِ #عصرانه نشست...
برایش چای ریختم ...
با همان کیکِ دارچینی مورد
علاقه اش..
چهره اش آرام بود ...
و با لذت چای مینوشید ..
به او گفتم...
چطور طعم تلخ چای ....
هوای دل گرفته ی جمعه ...
و سکوت لحظه ها را حس نمیکنی ...
من تمام جمعه های تلخ بی تورا لمس
کرده ام ..
و او گفت ...
چون در کنارت بودم ...
همه چیز برایم شیرین بود ...
و رفت ..
قدرِ لحظه ها را بدانید . ...
#شیوامیثاقی
#عصر_آدینه_بمهر_درگیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا #جمعه را با هم تقسیم کنیم..
آمد...
و بر سرمیزِ #عصرانه نشست...
برایش چای ریختم ...
با همان کیکِ دارچینی مورد
علاقه اش..
چهره اش آرام بود ...
و با لذت چای مینوشید ..
به او گفتم...
چطور طعم تلخ چای ....
هوای دل گرفته ی جمعه ...
و سکوت لحظه ها را حس نمیکنی ...
من تمام جمعه های تلخ بی تورا لمس
کرده ام ..
و او گفت ...
چون در کنارت بودم ...
همه چیز برایم شیرین بود ...
و رفت ..
قدرِ لحظه ها را بدانید . ...
#شیوامیثاقی
#عصر_آدینه_بمهر_درگیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زندگی بین همین برگ خزان،
نرم نرمک ز صفا
می رقصد
تو بیا
روی امواج دلم
مثل این برگ #برقص
اندکی عشق بریز
به تن خستۀ من
تا که این پیله تنهایی من
باز شود
به همین عشق
به #آدینه_قسم
فقط این #جمعه
تو را کم دارد.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نرم نرمک ز صفا
می رقصد
تو بیا
روی امواج دلم
مثل این برگ #برقص
اندکی عشق بریز
به تن خستۀ من
تا که این پیله تنهایی من
باز شود
به همین عشق
به #آدینه_قسم
فقط این #جمعه
تو را کم دارد.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#منم مسافر
دنیای واژه ها،
#دخترکی از شهر باران!
#نگاهم گرمِ نگاهِ گیرایِ #عشق
قلبم اسیر نگاه مستانه،
می نویسم!
میخواهم
زیباترین شعرم را
در نگاه پدر بخوانم
تا سنگ صبور دلتنگی هایم
با غزل واژه های لبخندش
ترجمان زندگی ام باشد
می خواهم
دست در دستانش
درکوچه پس کوچه های دلواپسی
کنار این بیقراری ها و
کلماتِ خیس
جرعه ای #عشق بنوشمُ
شرح عاشقی را
واژه واژه
با قلم احساسم شعر کنم..
منم #دختر_گیسو_بلند_چهار_فصل!
حوصلۀ #جمعه را
برهم زده ام!
صدایم کن
من اینجا دلم را جایی حوالی
نبض دستانت
جا گذاشته ام..
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دنیای واژه ها،
#دخترکی از شهر باران!
#نگاهم گرمِ نگاهِ گیرایِ #عشق
قلبم اسیر نگاه مستانه،
می نویسم!
میخواهم
زیباترین شعرم را
در نگاه پدر بخوانم
تا سنگ صبور دلتنگی هایم
با غزل واژه های لبخندش
ترجمان زندگی ام باشد
می خواهم
دست در دستانش
درکوچه پس کوچه های دلواپسی
کنار این بیقراری ها و
کلماتِ خیس
جرعه ای #عشق بنوشمُ
شرح عاشقی را
واژه واژه
با قلم احساسم شعر کنم..
منم #دختر_گیسو_بلند_چهار_فصل!
حوصلۀ #جمعه را
برهم زده ام!
صدایم کن
من اینجا دلم را جایی حوالی
نبض دستانت
جا گذاشته ام..
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀