برایم این جهان ِ بی تو ، بس دشوار میآید
به چشم ِ حُسن ِ گم ، از هر طرف دیوار میآید
کجای این خرابآباد ؛ بی تو ، سرپناه سازم ؟!
که سقف ِ خورده باراناش مرا آوار میآید
سرشکام ریشه در باغ عطش بسته به قحطی سال
نهال ِ رُستهاش بر شانههایم دار میآید...
کدامین خفته از کهف ِ درونم سالها با من
- نمیدانم به باید وقت ؛ کی بیدار میآید ؟!
صدایی مینوازد هفت پرده حنجر ِ زخمیم
دل ِ تنگم در آغوش ِ کدامین تار میآید....
چو رهزن ؛ سایه سایه ؛ میزنم ردّ ِ تو را ای عشق
تمام ِ حس ِ بود ِ با تو در پندار میآید...
چه اندازه به پای عشق ِ خود میسنجیام لیلی ؟!
جنون ِ تا به اکنونم ؛ که بی مقدار میآید..
#گویا_فیروزکوهی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
به چشم ِ حُسن ِ گم ، از هر طرف دیوار میآید
کجای این خرابآباد ؛ بی تو ، سرپناه سازم ؟!
که سقف ِ خورده باراناش مرا آوار میآید
سرشکام ریشه در باغ عطش بسته به قحطی سال
نهال ِ رُستهاش بر شانههایم دار میآید...
کدامین خفته از کهف ِ درونم سالها با من
- نمیدانم به باید وقت ؛ کی بیدار میآید ؟!
صدایی مینوازد هفت پرده حنجر ِ زخمیم
دل ِ تنگم در آغوش ِ کدامین تار میآید....
چو رهزن ؛ سایه سایه ؛ میزنم ردّ ِ تو را ای عشق
تمام ِ حس ِ بود ِ با تو در پندار میآید...
چه اندازه به پای عشق ِ خود میسنجیام لیلی ؟!
جنون ِ تا به اکنونم ؛ که بی مقدار میآید..
#گویا_فیروزکوهی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
نامات با لبانم بازی میکند!
چیده و نچیده
- هنوز ؛ شیرین شعر میکنم از بوسههایت....
نترس !
بیرون بزن از من ِدر تو
کسی تا اکنون ِبیکسی
عکس قاب شدهی از تو در خیالم را
- به پلک زدنی حتا ندیدهست...
جای چه ملال؟!
همبازی روزهای پا برهنگی!
همان بهتر
ردّ ِ عاشقیمان
به چشم این دیار ِجاری از سوت و کور
- تلواسه نبندد.....
#گویا_فیروزکوهی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
چیده و نچیده
- هنوز ؛ شیرین شعر میکنم از بوسههایت....
نترس !
بیرون بزن از من ِدر تو
کسی تا اکنون ِبیکسی
عکس قاب شدهی از تو در خیالم را
- به پلک زدنی حتا ندیدهست...
جای چه ملال؟!
همبازی روزهای پا برهنگی!
همان بهتر
ردّ ِ عاشقیمان
به چشم این دیار ِجاری از سوت و کور
- تلواسه نبندد.....
#گویا_فیروزکوهی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
دهان دنیا پُر است از تاریکی
که روشن حرف نمیزند سکوت
که خاموش افتادهست صدای شاعر....
سنگهای به پرواز
پرندههای زخمی ِبیآواز
...و اما ما
بهگواه آسمان سربی و کهف خاکستری
- پیام آورانی خوابزدهی بی مزامیر
که زبان خدا را تا هنوز نابلدیم....
چه وقت از زمان است؟!
اینگونه که سوختهایم...
چه فصل از فصلها؟!
که اینگونه در بیحصولی ِسال
عریان میریزیم
- پشت هزار ساله دیوار ترکخورده !
که آفتاباش بر سر سایه نمیکشد....
چه هنگام از بیوقتیست؟!
که حادث میآید اتفاقِ به ناگهان !
...و شعله میکشد جانِ زخمیِ زمین !
حالا هر چه وُ
تا چه پیش آید
بگذار ؛ پیشانی ِهزار چین سراب
- اقبال بلند نداشتهی خاک را
غبطه بندد....
#گویا_فیروزکوهی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
که روشن حرف نمیزند سکوت
که خاموش افتادهست صدای شاعر....
سنگهای به پرواز
پرندههای زخمی ِبیآواز
...و اما ما
بهگواه آسمان سربی و کهف خاکستری
- پیام آورانی خوابزدهی بی مزامیر
که زبان خدا را تا هنوز نابلدیم....
چه وقت از زمان است؟!
اینگونه که سوختهایم...
چه فصل از فصلها؟!
که اینگونه در بیحصولی ِسال
عریان میریزیم
- پشت هزار ساله دیوار ترکخورده !
که آفتاباش بر سر سایه نمیکشد....
چه هنگام از بیوقتیست؟!
که حادث میآید اتفاقِ به ناگهان !
...و شعله میکشد جانِ زخمیِ زمین !
حالا هر چه وُ
تا چه پیش آید
بگذار ؛ پیشانی ِهزار چین سراب
- اقبال بلند نداشتهی خاک را
غبطه بندد....
#گویا_فیروزکوهی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
و سایهاے
ڪه باغ به باغ ِخیالم سرڪ میڪشد ...
سر آن دارد
تا تو از شاخه ترد ذهنم
مصرعی نچینی
ڪه بخوانی
عشق ، زیباترین بهارِ بارانی ست ...
#گویا_فیروزکوهی
#و
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ڪه باغ به باغ ِخیالم سرڪ میڪشد ...
سر آن دارد
تا تو از شاخه ترد ذهنم
مصرعی نچینی
ڪه بخوانی
عشق ، زیباترین بهارِ بارانی ست ...
#گویا_فیروزکوهی
#و
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سیزده روزِ رفته از بهار را
در بسترِ سکوت آرمیدم،
که مگر بشنوم از عطرِ لحظه ها
شمیمِ نفسهای تو را
گویا، مرابه آرزوهای محال گره زدند...
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در بسترِ سکوت آرمیدم،
که مگر بشنوم از عطرِ لحظه ها
شمیمِ نفسهای تو را
گویا، مرابه آرزوهای محال گره زدند...
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🌙
تا من
که از لباتت
افطار کنم
دلم عاشقانه تر سفره می چیند
که نگاهت
اذان ِ عشق را پیش تر از اکنون
در گوش دلم خوانده ست....
#گویا_فیروزکوهی✍️
🌙❣️🌷
.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا من
که از لباتت
افطار کنم
دلم عاشقانه تر سفره می چیند
که نگاهت
اذان ِ عشق را پیش تر از اکنون
در گوش دلم خوانده ست....
#گویا_فیروزکوهی✍️
🌙❣️🌷
.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح را دوست دارم
که چشمهای روشن تو را
به دلم
تعارف می کند.
من
صبح
و تازه دمنوشی از عشق....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که چشمهای روشن تو را
به دلم
تعارف می کند.
من
صبح
و تازه دمنوشی از عشق....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تو چیدم
در بارش ِ شکوفه های گیلاس
پشت ِ پرچین ِ پیرار
که سایه ات
کوتاه تر از چینه ی باغ بود !
...و نیز انگشتانت
ظریف تراز مدادهای تراشیده در دستانم
که می رفت ؛
- گیسوانت را
به نقش وُ نوازش بگیرد ،
بر بومِ بی آبرنگ......
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تو چیدم
در بارش ِ لاجوردئ عصر
پشت ِ حیای برآمده
که راز ِ پنهان عشق را
بالغ آمد....
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تَرَک خورده ی تو چیدم
در بارش ِ سکوت وُ آه
پشت ِ مدّ ِ سراب
در صحارئ خیالی
که خیمه سوز ِ عطش ِ قیس ِ جدا مانده
- از نیمه ی دیگر خود بود....
زیباترین بوسه ی جهان را
بگذر....
می خواهم
لب بستن ِ شاعرم را
مصرعی نوبرانه از نگاه ِ تو بچینم
- آوازم بده.....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از لبان تو چیدم
در بارش ِ شکوفه های گیلاس
پشت ِ پرچین ِ پیرار
که سایه ات
کوتاه تر از چینه ی باغ بود !
...و نیز انگشتانت
ظریف تراز مدادهای تراشیده در دستانم
که می رفت ؛
- گیسوانت را
به نقش وُ نوازش بگیرد ،
بر بومِ بی آبرنگ......
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تو چیدم
در بارش ِ لاجوردئ عصر
پشت ِ حیای برآمده
که راز ِ پنهان عشق را
بالغ آمد....
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تَرَک خورده ی تو چیدم
در بارش ِ سکوت وُ آه
پشت ِ مدّ ِ سراب
در صحارئ خیالی
که خیمه سوز ِ عطش ِ قیس ِ جدا مانده
- از نیمه ی دیگر خود بود....
زیباترین بوسه ی جهان را
بگذر....
می خواهم
لب بستن ِ شاعرم را
مصرعی نوبرانه از نگاه ِ تو بچینم
- آوازم بده.....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
تمام ِ عشق
گویا یک نیم نگاه ِ توست...
چه برزخگاهی می شد زمین
که اگر
تمامت نگاهت را
به تبعیدی ترین ِ عاشق ِ در من داشتی...
هنوز
- حیران ِ آن نیم نگاه ِ دیگر تو
در جهنم ِ این بی نشانم..
کاش از تو
- مرا صله از ردّی...!
#گویا_فیروزکوهی♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تمام ِ عشق
گویا یک نیم نگاه ِ توست...
چه برزخگاهی می شد زمین
که اگر
تمامت نگاهت را
به تبعیدی ترین ِ عاشق ِ در من داشتی...
هنوز
- حیران ِ آن نیم نگاه ِ دیگر تو
در جهنم ِ این بی نشانم..
کاش از تو
- مرا صله از ردّی...!
#گویا_فیروزکوهی♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از رنگها نام تو سبز
ای چشمهایت آبی ِآرامش.....
وقتی ؛
زبان در دهان تاریک میچرخانی
- گُل میکند لحن تو
با عطر لالهی کوهی.....
تا گوش بسپاری
به موسیقی ِنسیم
- در ساحل ِ صدفکوب
عریانتر از دریا
تنات موج میزند...
تا شکوهواره طلوع کنی
- نگاه در نگاه ِاطلسی
پیراهنات ؛ هزار پرده مرا میپوشاند
پشت ِپنجرهای
که تکلیف ِانتظاریاش با کوچه
- روشن نیست.....
کاش !
- کمی بخوانی مرا
از دفتری که تو را دوره کردم
با خاطراتی که خاکستریام دارد....
از رنگها عبور تو در من مات
چون ردّ ِ بیصدایی
- جا مانده از سکوت ِ شبگرد.....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای چشمهایت آبی ِآرامش.....
وقتی ؛
زبان در دهان تاریک میچرخانی
- گُل میکند لحن تو
با عطر لالهی کوهی.....
تا گوش بسپاری
به موسیقی ِنسیم
- در ساحل ِ صدفکوب
عریانتر از دریا
تنات موج میزند...
تا شکوهواره طلوع کنی
- نگاه در نگاه ِاطلسی
پیراهنات ؛ هزار پرده مرا میپوشاند
پشت ِپنجرهای
که تکلیف ِانتظاریاش با کوچه
- روشن نیست.....
کاش !
- کمی بخوانی مرا
از دفتری که تو را دوره کردم
با خاطراتی که خاکستریام دارد....
از رنگها عبور تو در من مات
چون ردّ ِ بیصدایی
- جا مانده از سکوت ِ شبگرد.....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از چشمت افتادم !
ملالی نیست...
موجواره حلقه میبندم
- در خاطر ِ باکرهی نیلوفر.
جایی که عشق پا میگیرد
با رقص ِ درناها
به ساز ِ کوک شده از کوچ
- در سایهی سکوت مرداب.....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ملالی نیست...
موجواره حلقه میبندم
- در خاطر ِ باکرهی نیلوفر.
جایی که عشق پا میگیرد
با رقص ِ درناها
به ساز ِ کوک شده از کوچ
- در سایهی سکوت مرداب.....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
چه اگر دیر
حالا که به عیادت دلتنگیهایم آمدی
نسخهی عادت به بی عشقی
برای عاشق ِدر من مپیچ !
که بپیچم از دردِ دلگیری
که بپیچم حول حالی که برایم نماندهست....
تو را به نگاهی که نمیدانم تا کجا
محو این جای تنگ آمده از تردیدام نکن
نبض دل ِبه شگفت ماندهام را بگیر
که تبی گلکردهتر از انتظار
- شاید از شوق آب از چشمهایت خورده باشد....
تبسّمی که اگر بر لبانت
بگو که تا کامی بمزم شیرینی مردن بی هنگام را
به طعم شام آخر وُ بوسهی پنهان
در بستری که خسته از تکرار هر روزم دارد.....
چه اگر دیر
اکنون فرآموش شدنم را
به باور عاشق در من برسان
که خیالی تشنهام رسیدن را
در بستری از وهم وُ سراب.......
#گویا_فیروزکوهی
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه اگر دیر
حالا که به عیادت دلتنگیهایم آمدی
نسخهی عادت به بی عشقی
برای عاشق ِدر من مپیچ !
که بپیچم از دردِ دلگیری
که بپیچم حول حالی که برایم نماندهست....
تو را به نگاهی که نمیدانم تا کجا
محو این جای تنگ آمده از تردیدام نکن
نبض دل ِبه شگفت ماندهام را بگیر
که تبی گلکردهتر از انتظار
- شاید از شوق آب از چشمهایت خورده باشد....
تبسّمی که اگر بر لبانت
بگو که تا کامی بمزم شیرینی مردن بی هنگام را
به طعم شام آخر وُ بوسهی پنهان
در بستری که خسته از تکرار هر روزم دارد.....
چه اگر دیر
اکنون فرآموش شدنم را
به باور عاشق در من برسان
که خیالی تشنهام رسیدن را
در بستری از وهم وُ سراب.......
#گویا_فیروزکوهی
#شب_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زیبا ترین بوسه ی جهان را
از لبان تو چیدم
در بارش ِ شکوفه های گیلاس
پشت ِ پرچین ِ پیرار
که سایه ات
کوتاه تر از چینه ی باغ بود !
...و نیز انگشتانت
ظریف تراز مدادهای تراشیده در دستانم
که می رفت ؛
- گیسوانت را
به نقش وُ نوازش بگیرد ،
بر بومِ بی آبرنگ......
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تو چیدم
در بارش ِ لاجوردئ #عصر
پشت ِ حیای برآمده
که راز ِ پنهان عشق را
بالغ آمد....
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تَرَک خورده ی تو چیدم
در بارش ِ سکوت وُ آه
پشت ِ مدّ ِ سراب
در صحارئ خیالی
که خیمه سوز ِ عطش ِ قیس ِ جدا مانده
- از نیمه ی دیگر خود بود....
زیباترین بوسه ی جهان را
بگذر....
می خواهم
لب بستن ِ شاعرم را
مصرعی نوبرانه از نگاه ِ تو بچینم.
- آوازم بده.....
#گویا_فیروزکوهی
#عصرتون_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از لبان تو چیدم
در بارش ِ شکوفه های گیلاس
پشت ِ پرچین ِ پیرار
که سایه ات
کوتاه تر از چینه ی باغ بود !
...و نیز انگشتانت
ظریف تراز مدادهای تراشیده در دستانم
که می رفت ؛
- گیسوانت را
به نقش وُ نوازش بگیرد ،
بر بومِ بی آبرنگ......
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تو چیدم
در بارش ِ لاجوردئ #عصر
پشت ِ حیای برآمده
که راز ِ پنهان عشق را
بالغ آمد....
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تَرَک خورده ی تو چیدم
در بارش ِ سکوت وُ آه
پشت ِ مدّ ِ سراب
در صحارئ خیالی
که خیمه سوز ِ عطش ِ قیس ِ جدا مانده
- از نیمه ی دیگر خود بود....
زیباترین بوسه ی جهان را
بگذر....
می خواهم
لب بستن ِ شاعرم را
مصرعی نوبرانه از نگاه ِ تو بچینم.
- آوازم بده.....
#گویا_فیروزکوهی
#عصرتون_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
چه اگر دیر
حالا که به عیادت دلتنگیهایم آمدی
نسخهی عادت به بی عشقی
برای عاشق ِدر من مپیچ !
که بپیچم از دردِ دلگیری
که بپیچم حول حالی که برایم نماندهست....
تو را به نگاهی که نمیدانم تا کجا
محو این جای تنگ آمده از تردیدام نکن
نبض دل ِبه شگفت ماندهام را بگیر
که تبی گلکردهتر از انتظار
- شاید از شوق آب از چشمهایت خورده باشد....
تبسّمی که اگر بر لبانت
بگو که تا کامی بمزم شیرینی مردن بی هنگام را
به طعم شام آخر وُ بوسهی پنهان
در بستری که خسته از تکرار هر روزم دارد.....
چه اگر دیر
اکنون فرآموش شدنم را
به باور عاشق در من برسان
که خیالی تشنهام رسیدن را
در بستری از وهم وُ سراب.......
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه اگر دیر
حالا که به عیادت دلتنگیهایم آمدی
نسخهی عادت به بی عشقی
برای عاشق ِدر من مپیچ !
که بپیچم از دردِ دلگیری
که بپیچم حول حالی که برایم نماندهست....
تو را به نگاهی که نمیدانم تا کجا
محو این جای تنگ آمده از تردیدام نکن
نبض دل ِبه شگفت ماندهام را بگیر
که تبی گلکردهتر از انتظار
- شاید از شوق آب از چشمهایت خورده باشد....
تبسّمی که اگر بر لبانت
بگو که تا کامی بمزم شیرینی مردن بی هنگام را
به طعم شام آخر وُ بوسهی پنهان
در بستری که خسته از تکرار هر روزم دارد.....
چه اگر دیر
اکنون فرآموش شدنم را
به باور عاشق در من برسان
که خیالی تشنهام رسیدن را
در بستری از وهم وُ سراب.......
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
عاشق آمدم تو را
آنگاه که مرگ
- سایه به چشمهای روشنات کشید.....
چه حلاوتی با لبهایت ؟!
که شُره نیآورد شیرین ِاساطیر
به هزار بوسهی پنهان
در تیشهی کوهکن زاد ِاکنونی که منم....
عاشق آمدم تو را
به زیبایی ِزن وُ زندگی
...و مصرعی آزادی
که کوتاه نمیآید :
ما هم را دوست داریم.
مِثل ِتا همارهی عشق !
عاشق ِهمقَسم را دوست داریم
- مِثل ِهر بار به وعدهی دیدار.....
سوگند به نامت
که قلم از نوشتن غمنامهی به تو
از سطح ِ این سپید ِدلشده
چشم بر نمیدارد
زیبای ایل ِشرقی
- معصوم ِ نامیرا.....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاشق آمدم تو را
آنگاه که مرگ
- سایه به چشمهای روشنات کشید.....
چه حلاوتی با لبهایت ؟!
که شُره نیآورد شیرین ِاساطیر
به هزار بوسهی پنهان
در تیشهی کوهکن زاد ِاکنونی که منم....
عاشق آمدم تو را
به زیبایی ِزن وُ زندگی
...و مصرعی آزادی
که کوتاه نمیآید :
ما هم را دوست داریم.
مِثل ِتا همارهی عشق !
عاشق ِهمقَسم را دوست داریم
- مِثل ِهر بار به وعدهی دیدار.....
سوگند به نامت
که قلم از نوشتن غمنامهی به تو
از سطح ِ این سپید ِدلشده
چشم بر نمیدارد
زیبای ایل ِشرقی
- معصوم ِ نامیرا.....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
روح باران است وُ
تن ِتبدار ِخاک !
شرح عشق من و تو
که شُره شُره شعر میشود
سیراب ناشده مصراعی
در دفتر عاشقم تو را.....
ببار به وقت ِبیوقتی
تا برویانیام به هر هنگام
در صحاری زخم خورده از سراب...
تا چهقدر از تو سبز ؟!
بگذار نگران نگاهی به ناگهان
از دور ِرویا هر آوند دلم را بنوشد.......
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روح باران است وُ
تن ِتبدار ِخاک !
شرح عشق من و تو
که شُره شُره شعر میشود
سیراب ناشده مصراعی
در دفتر عاشقم تو را.....
ببار به وقت ِبیوقتی
تا برویانیام به هر هنگام
در صحاری زخم خورده از سراب...
تا چهقدر از تو سبز ؟!
بگذار نگران نگاهی به ناگهان
از دور ِرویا هر آوند دلم را بنوشد.......
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
در کجای این جهان تاریکام ؟!
روشنام نیست !
تنها ؛ کلمات مرا میخوانند.
تتها ؛ واژهها مرا میفهمند.
...و تنها ؛ صدا که ادراکام میکند...
دچار آمدهی وهمی
که از آن ِ من نیست !
سایه به سایهی شب ِ مستولی
- پیسوز ِ پیسوز چراغی میسوزم
که خاموشی ِ سالهایم را طی میکند
- خستهتر وُ بی اتراق....
کجا - آرامجایی ؟!
که سکوت خاکخوردهی بی ترا
- ردیف آیم !
در تغزّلی بر آمده از دل
به لبخوانی ِ چشمهایی
که خواب را بر من خراب
- قافیه نمیبندد.....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در کجای این جهان تاریکام ؟!
روشنام نیست !
تنها ؛ کلمات مرا میخوانند.
تتها ؛ واژهها مرا میفهمند.
...و تنها ؛ صدا که ادراکام میکند...
دچار آمدهی وهمی
که از آن ِ من نیست !
سایه به سایهی شب ِ مستولی
- پیسوز ِ پیسوز چراغی میسوزم
که خاموشی ِ سالهایم را طی میکند
- خستهتر وُ بی اتراق....
کجا - آرامجایی ؟!
که سکوت خاکخوردهی بی ترا
- ردیف آیم !
در تغزّلی بر آمده از دل
به لبخوانی ِ چشمهایی
که خواب را بر من خراب
- قافیه نمیبندد.....
#گویا_فیروزکوهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀