پیمان شکست یار و به عهدش وفا نکرد
من انتظار عاطفه از گل نداشتم
آواره سر به کوچه و صحرا گذاشتم
غم، با روان من چه بگویم چهها نکرد...!
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من انتظار عاطفه از گل نداشتم
آواره سر به کوچه و صحرا گذاشتم
غم، با روان من چه بگویم چهها نکرد...!
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تابحال ، از عسل ِ چشم کسی مَست شدی ؟!!
تا بحال ، عاشق ِ دیـوانـه ی سرمست شدی ؟
من همان عاشق ِ دیوانه ی سرمست ِ توأم!!!!
تـو بـه اندازه ی من پای کسی مست شدی ؟
وقتی از خلسه ی آغوش ِ تـو بر می گردم!!!!
تـو هم آشفته ی آن بوسه ی بی مرز شدی ؟
من که از دوری تـو تـار ِ دلم می لـرزد!
تو هم اندازه ی من این همه دلتنگ شدی ؟
هوس ِ خواستنت ، مثل ِعسل شیرین است
تو بگو ، عاشق ِ این قلب ِ پُر از درد شدی ؟
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا بحال ، عاشق ِ دیـوانـه ی سرمست شدی ؟
من همان عاشق ِ دیوانه ی سرمست ِ توأم!!!!
تـو بـه اندازه ی من پای کسی مست شدی ؟
وقتی از خلسه ی آغوش ِ تـو بر می گردم!!!!
تـو هم آشفته ی آن بوسه ی بی مرز شدی ؟
من که از دوری تـو تـار ِ دلم می لـرزد!
تو هم اندازه ی من این همه دلتنگ شدی ؟
هوس ِ خواستنت ، مثل ِعسل شیرین است
تو بگو ، عاشق ِ این قلب ِ پُر از درد شدی ؟
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای دل چنان بنال که آن ماه نازنین
آگه شود ز رنج من و عشق پاک من
با او بگو که مهر تو از دل نمیرود
هرچند بسته مرگ کمر بر هلاک من
• #همایون_شجریان
• گروه دستان
• شعر: #فریدون_مشیری
• آلبوم: #خورشید_آرزو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آگه شود ز رنج من و عشق پاک من
با او بگو که مهر تو از دل نمیرود
هرچند بسته مرگ کمر بر هلاک من
• #همایون_شجریان
• گروه دستان
• شعر: #فریدون_مشیری
• آلبوم: #خورشید_آرزو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لذت دنیا...
داشتن کسی ست
که دوست داشتن را بلد است
به همین سادگی...!
این روزها
گفتن دوستت دارم! انقدر ساده است که میشود آنرا از هر رهگذری شنید!
اما فهمش...
یکی از سخت ترین کارهای دنیاست
سخت است اما زیبا!
زیبا
برای اطمینان خاطر یک عمر زندگی
تا بفهمی و بفهمانی...
هر دوره گردی لیلی نیست...
هر رهگذری مجنون...
و تو شریک زندگی هر کسی نخواهی شد!
تا بفهمی و بفهمانی...
اگر کسی آمد و هم نشینت شد
در چشمانش باید
رد آسمان رد خدا باشد
و باید برایش
از من گذشت
تا به
ما رسید...
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
داشتن کسی ست
که دوست داشتن را بلد است
به همین سادگی...!
این روزها
گفتن دوستت دارم! انقدر ساده است که میشود آنرا از هر رهگذری شنید!
اما فهمش...
یکی از سخت ترین کارهای دنیاست
سخت است اما زیبا!
زیبا
برای اطمینان خاطر یک عمر زندگی
تا بفهمی و بفهمانی...
هر دوره گردی لیلی نیست...
هر رهگذری مجنون...
و تو شریک زندگی هر کسی نخواهی شد!
تا بفهمی و بفهمانی...
اگر کسی آمد و هم نشینت شد
در چشمانش باید
رد آسمان رد خدا باشد
و باید برایش
از من گذشت
تا به
ما رسید...
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پشهای در استكان آمد فرود
تا بنوشد آنچه وا پس مانده بود
كودكی از شيطنت بازی كنان
بست با دستش دهان استكان
پشه ديگر طعمهاش را لب نزد
جست تا از دام كودک وا رهد
خشک لب میگشت، حيران راه جو
زير و بالا، بسته هر سو راه او
روزنی میجست در ديوار و در
تا به آزادی رسد بار دگر
هر چه بر جهد و تكاپو میفزود
راه بيرون رفتن ز چاهش نبود
آنقدر كوبيد بر ديوار، سر
تا فرود افتاد خونين بال و پر
جان گرامی بود و آن نعمت لذيذ
ليک آزادی گرامیتر عزيز
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا بنوشد آنچه وا پس مانده بود
كودكی از شيطنت بازی كنان
بست با دستش دهان استكان
پشه ديگر طعمهاش را لب نزد
جست تا از دام كودک وا رهد
خشک لب میگشت، حيران راه جو
زير و بالا، بسته هر سو راه او
روزنی میجست در ديوار و در
تا به آزادی رسد بار دگر
هر چه بر جهد و تكاپو میفزود
راه بيرون رفتن ز چاهش نبود
آنقدر كوبيد بر ديوار، سر
تا فرود افتاد خونين بال و پر
جان گرامی بود و آن نعمت لذيذ
ليک آزادی گرامیتر عزيز
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چو شیر از بیشه بیرون آی و پا در راه فرصت باش
گریزان شو ز نومیدی، رها کن خواب خرگوشی
فروغ صبح بهروزی به دست آسان نمیافتد
تو هم سهمی از آن داری به میزانی که میکوشی.
#فریدون_مشیری
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گریزان شو ز نومیدی، رها کن خواب خرگوشی
فروغ صبح بهروزی به دست آسان نمیافتد
تو هم سهمی از آن داری به میزانی که میکوشی.
#فریدون_مشیری
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فریدون مشیری
۳۰ شهریور ۱۳۰۵_ ۳ آبان ۱۳۷۹
در زیر این نیلیسپهر بیکرانه
چندان که یارا داشتم، در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
با این صدای خسته، شاید خفتهای را
در چار سوی این جهان بیدار کردم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم
وز غصۀ مردم ، شبی صد بار مردم
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
۳۰ شهریور ۱۳۰۵_ ۳ آبان ۱۳۷۹
در زیر این نیلیسپهر بیکرانه
چندان که یارا داشتم، در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
با این صدای خسته، شاید خفتهای را
در چار سوی این جهان بیدار کردم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم
وز غصۀ مردم ، شبی صد بار مردم
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Forwarded from 🌼مولانای جان🌼
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلاویزترین...
دوستت دارم » را
#فریدون_مشیری
با اجرای استاد #رشید_کاکاوند
┄✨❊🌼❊✨┄
دوستت دارم » را
#فریدون_مشیری
با اجرای استاد #رشید_کاکاوند
┄✨❊🌼❊✨┄
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دوستی
دل من دير زمانی است كه میپندارد:
«دوستی» نيز گلیست؛
مثل نيلوفر و ناز،
ساقهی ترد ظريفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنكه روا میدارد
جانِ اين ساقهی نازك را - دانسته- بيازارد!
در زمينی كه ضمير من و توست،
از نخستين ديدار،
هر سخن، هر رفتار،
دانه هايیست كه می افشانيم.
برگ و باری است كه می رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش «مهر» است
گر بدانگونه كه بايست به بار آيد،
زندگی را به دلانگيزترين چهره بيارايد.
آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف،
كه تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بینيازت سازد، از همه چيز و همه كس.
زندگی، گرمی دلهای به هم پيوستهست
تا در آن دوست نباشد همه درها بستهست.
در ضميرت اگر اين گل ندميدهست هنوز،
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو كاشت.
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان
خرج میبايد كرد.
رنج میبايد برد.
دوست میبايد داشت!
با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد
با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند
دست يكديگر را
بفشاريم به مهر
جام دل هامان را مالامال از ياری، غمخواری
بسپاريم به هم
بسراييم به آواز بلند:
- شادی روی تو! ای ديده به ديدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه، عطر افشان گلباران باد!
#فریدون_مشیری
📙از دفتر: از دیار آشتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل من دير زمانی است كه میپندارد:
«دوستی» نيز گلیست؛
مثل نيلوفر و ناز،
ساقهی ترد ظريفی دارد.
بی گمان سنگدل است آنكه روا میدارد
جانِ اين ساقهی نازك را - دانسته- بيازارد!
در زمينی كه ضمير من و توست،
از نخستين ديدار،
هر سخن، هر رفتار،
دانه هايیست كه می افشانيم.
برگ و باری است كه می رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش «مهر» است
گر بدانگونه كه بايست به بار آيد،
زندگی را به دلانگيزترين چهره بيارايد.
آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف،
كه تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بینيازت سازد، از همه چيز و همه كس.
زندگی، گرمی دلهای به هم پيوستهست
تا در آن دوست نباشد همه درها بستهست.
در ضميرت اگر اين گل ندميدهست هنوز،
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو كاشت.
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان
خرج میبايد كرد.
رنج میبايد برد.
دوست میبايد داشت!
با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد
با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند
دست يكديگر را
بفشاريم به مهر
جام دل هامان را مالامال از ياری، غمخواری
بسپاريم به هم
بسراييم به آواز بلند:
- شادی روی تو! ای ديده به ديدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه، عطر افشان گلباران باد!
#فریدون_مشیری
📙از دفتر: از دیار آشتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حريق خزان بود
همه برگها آتش سرخ
همه شاخهها شعلهی زرد
درختان همه دود پيچان به تاراج باد
و برگی كه
میسوخت میريخت میمرد
و جامی سزاوار چندين هزار آفرين
كه بر سنگ میخورد
من از جنگل شعلهها میگذشتم
همه هستیام جنگلی شعلهور بود
كه توفان بیرحم اندوه
به هر سو كه میخواست
میتاخت میكوفت میزد
به تاراج میبرد
و جانی كه چون برگ
میسوخت میريخت میمرد
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همه برگها آتش سرخ
همه شاخهها شعلهی زرد
درختان همه دود پيچان به تاراج باد
و برگی كه
میسوخت میريخت میمرد
و جامی سزاوار چندين هزار آفرين
كه بر سنگ میخورد
من از جنگل شعلهها میگذشتم
همه هستیام جنگلی شعلهور بود
كه توفان بیرحم اندوه
به هر سو كه میخواست
میتاخت میكوفت میزد
به تاراج میبرد
و جانی كه چون برگ
میسوخت میريخت میمرد
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پاییزِ سردِ زرد،
با سبز و سرخِ باغ چه گویم چهها نکرد!
با یک لهیب، شعله بر افروخت در چنار
با یک نهیب، رنگ ربود از رخِ چمن
گیسوی بید را، کند و به خاک ریخت
یاقوت ناربن را، بر سنگ زد گریخت
پیچید تازیانه بر اندام ناروَن
توفان سهمناک،
پاشید خاک بر رخ خورشیدهای تاک
ماند از سیاهکاری او، باغ، بیچراغ
شبها دگر نتابید، مهتابِ نسترن
یغماگران باد، درهای گنج خانه گشودند
هر جا که لطف و ناز،
هر سو که رنگ و بوی، ربودند
مرغان نغمهخوان را،
خار و خسی به جا
ننهادند، از لانه از وطن.
تا کی دوباره جلوه کند چهرهی بهار،
در آشیان من؟!
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با سبز و سرخِ باغ چه گویم چهها نکرد!
با یک لهیب، شعله بر افروخت در چنار
با یک نهیب، رنگ ربود از رخِ چمن
گیسوی بید را، کند و به خاک ریخت
یاقوت ناربن را، بر سنگ زد گریخت
پیچید تازیانه بر اندام ناروَن
توفان سهمناک،
پاشید خاک بر رخ خورشیدهای تاک
ماند از سیاهکاری او، باغ، بیچراغ
شبها دگر نتابید، مهتابِ نسترن
یغماگران باد، درهای گنج خانه گشودند
هر جا که لطف و ناز،
هر سو که رنگ و بوی، ربودند
مرغان نغمهخوان را،
خار و خسی به جا
ننهادند، از لانه از وطن.
تا کی دوباره جلوه کند چهرهی بهار،
در آشیان من؟!
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به خارزار جهان ، گل به دامنم ، با عشق
صفای روی تو ، تقدیم میکنم ، با عشق
در این سیاهی و سردی بسان آتشگاه
همیشه گرمم همواره روشنم با عشق
همین نه جان به ره دوست می فشانم شاد
به جان دوست ، که غمخوار دشمنم ، باعشق
به دست بسته ام ای مهربان ، نگاه مکن
که بیستون را از پا درافکنم ، با عشق
دوای درد بشر یک کلام باشد و بس
که من برای تو فریاد میزنم : با عشق
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صفای روی تو ، تقدیم میکنم ، با عشق
در این سیاهی و سردی بسان آتشگاه
همیشه گرمم همواره روشنم با عشق
همین نه جان به ره دوست می فشانم شاد
به جان دوست ، که غمخوار دشمنم ، باعشق
به دست بسته ام ای مهربان ، نگاه مکن
که بیستون را از پا درافکنم ، با عشق
دوای درد بشر یک کلام باشد و بس
که من برای تو فریاد میزنم : با عشق
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه جای ماه
که حتی شعاع فانوسی
در این سیاهی جاوید کورسو نزند.
به جز طنین قدمهای عابران ملول
صدای پای کسی
سکوت مرتعش شهر را نمیشکند.
به هیچ کوی و گذر
صدای خنده مستانهای نمیپیچد
کجا رها کنم این بار غم که بر دوش است؟
چراغ میکدهی آفتاب خاموش است!
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که حتی شعاع فانوسی
در این سیاهی جاوید کورسو نزند.
به جز طنین قدمهای عابران ملول
صدای پای کسی
سکوت مرتعش شهر را نمیشکند.
به هیچ کوی و گذر
صدای خنده مستانهای نمیپیچد
کجا رها کنم این بار غم که بر دوش است؟
چراغ میکدهی آفتاب خاموش است!
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀