💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
گره عمر به شادی و تکاپو زده ام
پشتِ پا بر غم و اندوهِ فرارو زده ام

درجهانی که پُر از زمزمه ی طوفان است
دل به دریاچه ی آرام ِ پُر از قو زده ام

درهوای نفسِ باغ و گل افشانیِ دشت
طعنه بر رایحه ی بوته ی شب بو زده ام

طرحِ معماریِ فردای جهان‌ ناپیداست
منطبق بر خطِ لبخندِ دل ،الگو زده ام

واژه ها راویِ ســرسختِ سکوتنـــد ولی
بر لبم مُهر، از این اهلِ هیاهو زده ام

باز با مثنویِ پرسشِ بی پاسخِ عشق
خنده بر مصرعِ کوتاهِ دو پهلو زده ام

بال دربالِ نسیم ِ سحر و تابشِ نور
پَر به سوی افقِ کوچ ِ پرستو زده ام‌

همچوشیری که کمین کرده به دنبالِ شکار
سر به صحرای خیال ِ بچه آهو زده ام

"مزرعِ سبزِ فلک" دیدم و" گل کرده بهار
وه ! چه فالی به غزلواره ی نیکو زده ام

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تصویرِ ماه و بـرکه اگر تار و مبهم اند
در کار انعکاسِ حضورت ، مصمم اند

چتری گرفته برسر ما ابرِ لطفِ دوست
دل ها همیشه تشنهء بارانِ نم نم اند

عطرِ خیال و رایحهءنابِ عاشــقی
یادآورِ طــراوت گل های مــریم‌اند

هرگزگمان مکن هوس سیب یا فریبِ
تنها دلیل ِ قصّــه ی حـوّا و آدم اند

دل‌سرد از فـراز و فـرودِ سفر مباش
تردید و فاصله گـرهِ کــور عالم اند

چشم انتظارِ وعدۀ آن" بی وفا " مشو
اصلا همیشه معرفت و عشق با هم اند

درکودتای دل،غزل وعشق وحُسن ولطف
ایــن ها...سپـاهِ فـاتحِ خـط مقــدّم اند

گاهی غزلسرایی و گاهی سکوتِ محض
بر دردِ ناعلاج ِ سخن، عینِ مرهم اند

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خورشید، سایه گسترِ شب های کوی توست
در پشت قابِ چشم دلم،پرس و جوی توست

اوجِ هزارو یک شبِ افسانه ام شدی
حالا تمامِ روز، دلم قصه گوی توست

لکنت گرفته قافیه، شعرم ردیف نیست
حتی سکوت،منتظرِ گفت و گوی توست

زخمی عمیق بر دلِ خاکی نشانده ای
تجویز هرتیمم من، در وضوی توست

درگیرودار حادثه، قلبم شکسته شد
آن تکه های آینه‌ام روبه روی توست

حرفی نمی‌زنم دگر و .... نامه والسلام!
وقتی سکوت،پُر شده ازهای وهوی توست

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در مدار مهرِ تو ، خورشیدِ تابانم هنوز
نغمهءدلبستگی را با تومی خوانم هنوز

عشق"دردِ"مبهمی در ناخودآگاهِ دل است
در سکوت و بیقراری فکرِ"درمانم" هنوز

معجزاتِ عشق را دیدم؛ نمی دانم چرا
در مسیرِ کفر و دین ،دنبالِ ایمانم هنوز

شورِعشق از روحِ شعر و از شعورِجان گذشت
در پیِ کشف و شهودِ اهلِ عرفانم هنوز

گرچه در اوجِ صلابت زیرِ آوارِ غمم
در کنارِ شانه هایت، کوهِ لرزانم هنوز

شک نکن در قصه های تلخِ جنگِ سرنوشت
گرچه زن هستم ولی من مردِ میدانم هنوز

در عبور از دشتِ خشک و بی نشانِ آرزو
همنوا با نغمه های خیسِ بارانم هنوز

آزمونم شد غزل،آموزگارم عشقِ توست
در مسیرِ شاعری، طفلِ دبستانم هنوز

درشگفت از امتدادِ زندگی تا خطِ مرگ
نقطهء آغازِ فصلِ رو به پایانم هنوز

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه می شود که بهشتت نصیب من باشد
دلی که لک زده شاید که سیب من باشد

چه خوب می شد اگر درپناهِ شانه‌ی شب
طلوعِ صبحِ امیـــدت، نصیبِ من باشد

من و تو عاشق هم، کــوهِ غم برابرمان
گمان کنم که غم تــو ، رقیب من باشد

نگفته ام به تو شاید...ولی بدان لحنت
نویـــدبخشِ دلِ بی شکیبِ من باشد

مگو که معجزهء روحِ عشق ناپیـداست
مسیحِ چشمِ تو بر این صلیبِ من باشد

دوباره مرثیهء تلخ اشک و بغض وسکوت
بجــاست ورد تو امــن یجـیـب ِ من باشد

نوای سازِ غزل ،گوشه های سوزِ سکوت
طنیــنِ مبهــمِ حـسِّ غـریبِ من باشد

حبابِ گمشـــده در پـای آبشـــار ِخیـال
نشد مسیــرِ فـــراز و نشیـبِ من باشد...

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه می شود که بهشتت نصیب من باشد
دلی که لک زده شاید که سیب من باشد

چه خوب می شد اگر درپناهِ شانه‌ی شب
طلوعِ صبحِ امیـــدت، نصیبِ من باشد

من و تو عاشق هم، کــوهِ غم برابرمان
گمان کنم که غم تــو ، رقیب من باشد

نگفته ام به تو شاید...ولی بدان لحنت
نویـــدبخشِ دلِ بی شکیبِ من باشد

مگو که معجزهء روحِ عشق ناپیـداست
مسیحِ چشمِ تو بر این صلیبِ من باشد

دوباره مرثیهء تلخ اشک و بغض وسکوت
بجــاست ورد تو امــن یجـیـب ِ من باشد

نوای سازِ غزل ،گوشه های سوزِ سکوت
طنیــنِ مبهــمِ حـسِّ غـریبِ من باشد

حبابِ گمشـــده در پـای آبشـــار ِخیـال
نشد مسیــرِ فـــراز و نشیـبِ من باشد...

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زندگی این روزها خواهی نخواهی مشکل است
دورماندن از سیاهیّ و تباهی مشکل است

پُرشده دنیای ما از ادعا ، حرفِ دروغ
پس دفاع ما ز  جرمِ بی گناهی مشکل است

عقل ودل گاهی تبانی میکنند و گاه جنگ
انتخابِ مطمئن در این دوراهی مشکل است

حال دل را از سکوتِ مبهمِ عاشق بپرس
از درون‌ چاله، افتادن به چاهی ! مشکل است

می روم،شاید خودم را بعد از این پیدا کنم
دل بریدن از خیال ِ پوچ و واهی مشکل است

شانه های استوارت را  به فریادم رسان
تکیه بر دیوارِ سست ِ بی پناهی مشکل است

عکس ماه افتاده در مرداب موّاجِ  خیال
کشفِ رازِ گردش چشمانِ ماهی مشکل است

کاش می خواندی مرا در پیچ و تابِ این غزل
رازِ دل گفتن،چه کتبی چه شفاهی مشکل است

می کند صبحِ سپید از شامِ تنهایی طلوع
فاصله بین ذغال و روسیاهی مشکل است

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گاهی دلم از دست خودش  هم  گله دارد
از بس که جهان، آدم ِ کم حوصله دارد!

یک روز به دل بستن و فردا به شکستن!
با قصه ی پُرغصّه ی خود ، مسئله دارد...

درمان‌  نپذیرد دلِ زخــمی و بلاجو
از بس که نهان در دلِ خود ولوله  دارد

هرکس که اسیرِ"منِ"خودباشدو خودخواه
صدها قدم از «ما»شدنش فاصله دارد

محرابِ دلم گرچه پُرازمُهرِ سکوت است
ذکرِ"تو" به هر سجده ی این نافله دارد

یک دم  نتواند  ز  خیالت  بِگُریزد
در قابِ دل و کوچه ی جان خاطره دارد

دور ازتو پُراز دلهره و لرزه و  وحشت
مانندِ کسی که  خبر از زلزله  دارد

بی بهره ام از تابشِ خورشیدِ نگاهت
دیدارِ تو انگار که  صــد مرحله  دارد

گر دل نسپـارم به شــرارِ غـــزلِ عشق
مجموعه ی شعرم  ورقِ باطله دارد!



#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آغاز هر سخن را مهر سلام بگذار
در  مطلعِ کلامت،حسن ختام بگذار

دردِ دلم زیاداست،ای زخم کهنهء عشق
سر روی شانه های ، بی التیام  بگذار

اندوه و اخم دنیا، شوق از دلم گرفته
گلخنده های خودرا، چندی به وام بگذار!

در بین واژه هایم، دنبال ردّ پایم
حتی میان ابیات، گاهی پیام  بگذار

ای کاش می شنیدی،حرف من از کلامم
از هرغزل دوسطری ،گاهی مرام‌ بگذار!

گفتند کفرشعر از،تقطیع واژه پیداست
دست مرا به دست  این اتهام  بگذار

در ذهن ِ پاکِ شاعر، شادی و  مِی حلال است
جای سکوت و غصه ،فعل حرام بگذار

دل را سپرده ام بر، امواجِ چشمِ خیست
بر ساحلِ امیدم ،مردانه  گام  بگذار

هر گوشه از خیابان، تکرارِ خاطرات است
این کوچه را به یادِ ،این عشق نام  بگذار

ازشیشه های احساس،چیدم به روی هم  آه
در بیتِ  آخرِ شعر، سنگ ِتمام  بگذار

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاش می شد راز و رمز وصل را ادراک کرد
بی پر و بال از قفس، پرواز تا افلاک‌ کرد

کِی شود آیینهِ دل را زدود از هر غبار؟
زخم ها و کینه های کهنه  را در خاک کرد

در شگفتم از جهان....با عاشقان‌همراه نیست!
می شود اهل یقین را هم کمی شکاک‌کرد!

جامِ جان مست از شرابِ شعر و شوقِ عشق بود
تکیه بر دیوارِ دل چون خوشه های تاک‌کرد

هر خزان از یادِاو رنگِ بهارستان شده
کاش تقویم و زمان را می شد از غم‌پاک‌کرد

رفتنش هم روح را از پیکرِ شعرم گرفت
هم غزل را ناگهان  مرثیه ای غمناک‌کرد

"عصرِ یخبندان"شده از لحظه ای که رفته است
بعدِ او سرما و برفِ عاشقی کولاک کرد

سوزوسازِ نغمه هایش کِی رَوَد از خاطرم؟
لحنِ خوش آوای او در گوش جان پژواک کرد

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بشر همیشه به دنبال حسّ آزادی است
بهشت گمشده رویای آدمیزادی است

حصارِعشق  پراز حسرتِ"رهاشدن"است
که رمزِ صلح در این هدیه خدادادی است

بس است غصه،به‌آن  سیب سرخ خنده قسم،
که روی گونهء دل ، جای بوسهء شادی است

دلم خوش است که گرمای عشق در هرفصل
شبیه تابشِ خورشیدِ ظهرِ مردادی است

چه‌قدر قهوهء تلخ خیال، "شیرین‌"است
گمان کنم که دمش گرمِ شور"فرهادی" است

نخورده تیشهء غم ها به ریشهء احساس
وگرنه  دل شجر "سخت سست بنیاد"ی است!

حسابِ هندسی  زندگی  به  من  آموخت
محیط"فاصله" اعدادی است و ابعادی است

ببین تلاطم موج سکوت مبهم  آه!
جهان نتیجه غوغای جمعِ اضدادی است...

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای مهرِ تو چون‌ماه ، به شب های بلندم
غیر  از تو، بگو دل به هوای که  ببندم؟

وقتی که کنـــــارِ تو ام انـــگار به کلّی،
دور از غم و دلتنگی وآسیب و گزندم

درقاف ترین  قلــهء رویای تو هستم
مبهـــوتِ افق‌های مه  آلود   سهنــدم

تقصیـــــرِ دلم نیست  زده  باز به دریا
من فارغ از این فلسفه های زد و بندم

گاهی که شودبسته لب از قصه و غصه
از دست ِ زبانِ دلِ خود  هم  گِله‌ منـدم

تا بوده چنین بوده  نمِ اشک بهانه است
باید که به این  گریه ء بیهوده  بخندم!

مضمونِ غــــزل، محــــورِ  آرایــهء نابی
باز از تو سروده است، دلِ شعرپسندم

#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای مهرِ تو چون‌ماه ، به شب های بلندم
غیر  از تو، بگو دل به هوای که  ببندم؟

وقتی که کنـــــارِ تو ام انـــگار به کلّی،
دور از غم و دلتنگی وآسیب و گزندم

درقاف ترین  قلــهء رویای تو هستم
مبهـــوتِ افق‌های مه  آلود   سهنــدم

تقصیـــــرِ دلم نیست  زده  باز به دریا
من فارغ از این فلسفه های زد و بندم

گاهی که شودبسته لب از قصه و غصه
از دست ِ زبانِ دلِ خود  هم  گِله‌ منـدم

تا بوده چنین بوده  نمِ اشک بهانه است
باید که به این  گریه ء بیهوده  بخندم!

مضمونِ غــــزل، محــــورِ  آرایــهء نابی
باز از تو سروده است، دلِ شعرپسندم

#بهار_راد


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کنارِ خطّ پایان نقطهء آغاز می بینم
تمام ِ راه های بسته را هم باز می بینم

تو آذین بسته ای این قابِ قلبِ و قالب ِ تن را
تو را زیباترین تصویرِ چشم انداز می بینم

شکسته انحنای خطِ چشمان تو،خوابم را
تو را در نسخِ نستعلیق هم‌ممتاز می بینم

خیالم چرخ می زد در مدارِ مشرقِ مهرت
من اما ماه را نامحرم از این راز می بینم

چه می شد یک دل سیر از سکوتت قصه می گفتم؟
تو را اسطوره ء اِطناب در ایجاز می بینم

در این اجبارِ جانفرسا دوام آورده ای عمری
من اما ساز خاموشت  پر از آواز می بینم

دلم می لرزد از هرگام تو وقتی که دلتنگم
طنینش را چه خوش با سازدل دمساز می بینم

ردیف ِ چشمهایت بست طرح ِشعرِ موزونی
نگاهت در قفایش، قافیه پرداز می بینم

مرا در آسمانِ آرزویت بال و پر دادی
قفس را مانعِ دل کندن از پرواز می بینم 

در این دنیای ناآرام ،جادوهاست؛اما من،
مقامِ عشق را بالاتر از اعجاز می بینم


#بهار_راد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀