💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#مهربان

با تو ای مهربان از گُهَر کانم ،
بی تو اما ... بسی پریشانم ،

از صفات تو عاجزاست فهمم ،
نتوانم ، که سخت نقصانم ،

نکته ای گویم از درون دلم ،
در فِراق تو ، ابر نیسانم ،

باز کردم دهن ... سخن گویم ،
چه بگویم ؟ که دست لرزانم ،

#راحمم تا ابد ... گرفتارم ،
اینچنینم ، ز عشق ویرانم ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عشق....

بر دل و جان میرود ، شَکّرِ سودای عشق ،
واله و سرگشته ام مست تماشای عشق،

از من واز حال دل زمزمه ای نشنَوَد ،
بر درِ دل می زند چیست تمنای عشق ،

از بن و بیخش بِکَند ... این دل ویرانه را ...
گشت ز جانم جدا رفت به صحرای عشق ،

هرچه بگویند ز عشق نیست هزاران یکی ،
نیست به جان ودلم ، غیر زِ غوغای عشق ،

#راحمم وُ مشق عشق ... دانم دیگر نه غیر ،
نقل و نبات دلم .... شَکّر و حلوای عشق ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#کاروان


لیلیم در کاروان وُ  کاروان  گم کرده اَم ،
ماه را ، اَندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،

با خیالِ روی او مَستانه رفتم  سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،

با‌غِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان‌ ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم

ریسمانی بود ما را ، چون پُلی ، اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را ، در میان ، گم کرده ام

عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ  درختِ اَرغوان ، گم  کرده اَم

شعرِ ما حرفِ دلست و ، شعرِ یک استاد ‌، نیست
نظم و ، وزن و ، قافیه ، در امتحان ، گم کرده اَم ،

#راحمم ، در پیش جانان ، روسیاهم ، روسیاه
خویش را ، در آستانِ جانِ جان ، گم کرده اَم .

#راحم_تبریزی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
#مخمور

چشم تر ، بیمارتر ، در کوی جانانم هنوز ....
آه ...در، درالشفا ، محتاج درمانم هنوز ،

در نهانم اتش است و در عیانم روی زرد ،
سر به تاریکی نهادم. ،  زار وگریانم  هنوز ،

هرکجا دل زخم گردید از نمک انباشتیم ....
کس چه داند حال ما ؟ در سوز و سوزانم هنوز ،

اتش او تا چه ارد بر دل و بر جان ما ؟
چیست عشقم بد شمارد مات و حیرانم هنوز ،

تا به کی صورت نهیم بر استان کوی دوست ؟
در سجودم روز وشب ، گریان و نالانم هنوز ،

مست از بی طالعی ،  مخمور جانان گشته ایم ..
یار کو ؟ جانان کجا رفت ؟ سخت ویرانم هنوز ،

بار دردم بر نمی تابد ....  ز دستان قلم ...
با چنین نازکدلی در عهد و پیمانم هنوز ،

عاشقی و عشق را در پرده نتوان داشتن ...
عشق و این بی نسبتی ؟ در پرده پنهانم هنوز ،

دیده پر اشک و زبان خاموش و در دل ذکر او ..
تشنه ی دیدارو لیکن در بیابانم هنوز ،

حیف از گم کرده ام دیگر نمی یابم نشان ..
#راحمم ، با چشم تر ، در کوی جانانم هنوز ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
#مخمور

چشم تر ، بیمارتر ، در کوی جانانم هنوز ....
آه ...در، درالشفا ، محتاج درمانم هنوز ،

در نهانم اتش است و در عیانم روی زرد ،
سر به تاریکی نهادم. ،  زار وگریانم  هنوز ،

هرکجا دل زخم گردید از نمک انباشتیم ....
کس چه داند حال ما ؟ در سوز و سوزانم هنوز ،

اتش او تا چه ارد بر دل و بر جان ما ؟
چیست عشقم بد شمارد مات و حیرانم هنوز ،

تا به کی صورت نهیم بر استان کوی دوست ؟
در سجودم روز وشب ، گریان و نالانم هنوز ،

مست از بی طالعی ،  مخمور جانان گشته ایم ..
یار کو ؟ جانان کجا رفت ؟ سخت ویرانم هنوز ،

بار دردم بر نمی تابد ....  ز دستان قلم ...
با چنین نازکدلی در عهد و پیمانم هنوز ،

عاشقی و عشق را در پرده نتوان داشتن ...
عشق و این بی نسبتی ؟ در پرده پنهانم هنوز ،

دیده پر اشک و زبان خاموش و در دل ذکر او ..
تشنه ی دیدارو لیکن در بیابانم هنوز ،

حیف از گم کرده ام دیگر نمی یابم نشان ..
#راحمم ، با چشم تر ، در کوی جانانم هنوز ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#شب_بخیر

شب بخیر ای عشق من ای غنچه ی بستان من ،
شب بخیر .. ای نور دیده ، ای شه و سلطان من ،

بهر تشریف خیالت جان و دل آماده است ...
جان فدای آن خیالت ... ای گل ریحان من ،

منکه معذورم خیالت خواب ما را برده است ...
ای مرا  از خواب خوشتر ... ای امید جان من ،

من نیاسودم ز عشقت مستم و دیوانه ام ...
شب به خیر ای مستی من قصه ی هجران من ،

در تماشای تو هستم به تو می اندیشم ...
ای ز صد مهتاب خوشتر ، ای مَهِ تابان من ،

زان دو چشم خفته دارم صد هزاران خاطره ...
شب به خیر ، ای نعمت هستیِِّ بی پایان من

کاش بی روی تو یک لحظه نمی رفت ز عمر ...
ای بهشت و حور من ، ای کوثر رضوان من ،

خوبتر از تو کجا باشد ؟ ز خوبان خوبتر .
ای ز ماه هم خوشترین ،  ای بهتر از خوبان من ،

فارغ از صد خانقاهم ، فارغ از ، دیر مغان ...
شب به خیر ای روشنی بخش همه ایمان من ،

#راحمم کی میتوانم سر به بالینم نهم ...
مات گیسوی تو هستم ، دلبر و جانان من ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.#نم_نمک

رخصتم دِه که تورا جان و جهانم خوانم ...
دیده را روشن از ان ماه نشانم دانم ،

سایه افکن به سرم ای دل و جانم همه تو ...
چند گویم ز فِراقت  ؟ زغمت  نتوانم ،

دست من گیر برون ایم از این چاه غمت ...
عاشقم  ،  نیست به جز عشق تو در دامانم ،

پای تا سر زخودم ، بی خبر و مخمورم ...
تانبینم رخ تو ..... ..چشم ترم بارانم ،

بهر تو چیست چنین دفتر و اشعار و غزل ...
شرح اسرار غمت را به  دو صد دیوانم ،

چون صبا ،  همدم بوی گل آن یاسمنم ...
هیچ دلداده ندیدست .. چنین هجرانم ،

در هوای رخت ای دوست بسی مدهوشم ...
سخت مستِ توام و عشق تو است در جانم ،

همه مقصود دل اینست .. فدایت گردم ...
بهر این کار چه گویم ؟ همه شب  نالانم ،

روز وشب غم زده و دود دلم رو به هواست ...
چند دور از تو بُوَد ؟   نم نمک مژگانم ،

#راحمم مشغله ی جان ودلم نغمه ی توست ،
شکر صد شکر ، که دیوانه ی ان جانانم


#راحم_تبریزی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#خویش_را

اندک اندک از کلامت ، پروریدم خویش را ،
بسکه هستی روح پرور ، در تو دیدم خویش را ،

میدهد گلبرگ چشمانت ، به گلشن ها صفا ،
آن چنان بر دل نشستی ، تا ندیدم خویش را ،

از نگاه تو سیاهی ، کی بُوَد ممکن مرا ؟
در نوای خُرم انگیزت ، شنیدم خویش را ،

اندر ان چشم سیاهت ، چیست ان ناز نگاه ،
از نگاهت لحظه لحظه ، آفریدم خویش را ،

از طلوع مهر رویت عشق میتابد زمین ،
در حریم حضرتت از خود بریدم خویش را ،

گفتم از هجران تو ، شعری سُرایم تا سحر ،
اندر این وادی بماندم ، تا رهیدم خویش را ،

یوسف مصرم ... نبود بازارِ مصرم مشتری ،
شرمسار خویش گشتم ، تا خریدم خویش را ،

گفته بودی صبر باید ، در طریق عاشقی ،
#راحمم کی میتوانم ؟ آزمودم خویش را ،


#راحم_تبریزی ( فرجیان )

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#کاروان

لیلیم در کاروان وُ  کاروان  گم کرده اَم ،
ماه  را اندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،

با خیالِ روی او مَستانه رفتم  سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،

با‌غِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان‌ ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم

مَستم وُ ، آهسته میگویم ، که مَستِ آن بُتم
آنچنان مَستم  که راهِ خانمان ، گم  کرداَم ،

ریسمانی بود ما را چون پُلی اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را در میان ، گم کرده اَم

درشبِ تارم چوشمعی ، محفلم را نور بود
شمع را ، از بختِ بَد  با شمعدان گم کرده اَم

کُنجِ عزلَت مانده اَم راز ونمازم یاد اوست
بی وضو ، با چشمِ تَر  ، آبِ روان گم کرده اَم

بعداز این دیگر چه شعری وُ ، چه حرفی و غزل
مات وُ خاموشم زبان را در دهان ،گم کرده اَم

عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ  درختِ اَرغوان ، گم  کرده اَم

سینه را  کردم  سپر ، بر ناوکِ مُژگان  او
تیرِ جانان را ز آن اَبرو کمان گم کرده اَم

#راحمم ، در پیش جانان روسیاهم روسیاه
خویش را در آستانِ جان جان گم کرده اَم

#راحم_تبریزی ( فرجیان )

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#ساغر

ناز چشمانت نهاده ... عشق بر سیمای تو...
سر خوشم چون پروریدم در دلم سودای تو ،

میرود چشمم به حاجت در پی چشمان تو ...
خجلتی دارم که گویم ، گشته ام رسوای تو ،

ان چنان جا کرده ای بر روح بر جان و دلم ...
از تو نتوانم بریدن ... جان و دل شیدای تو ،

در سراب تشنگی ما را ز مستی بیم نیست ،
ساغر میخانه ام ،  لبریز از ..... مینای تو ،

مطربان در عیش و مستی لیک من سر مست عشق ...
چشم آهوی تو  وُ  ... چشمِ من و صحرای تو ،

ساقی عالم تو  هستی ، عالم مستی تویی ...
بیقراری های دل ... از دیده ی گویای تو ،،

درد این محنت سرا را نوش جانم کرده ام ...
شبنم ان جویبارم ،  غرق در  ... دریای تو ،

عندلیب بوستانم نغمه هایم نام توست ...
نیست در جان ودل ما ، جز تو و غوغای تو ،

#راحمم ، سوی نمازم گوشه ی ابروی توست ...
مست عشقم مست عشق  ، از ساغر لبهای تو ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀