#مهربان
با تو ای مهربان از گُهَر کانم ،
بی تو اما ... بسی پریشانم ،
از صفات تو عاجزاست فهمم ،
نتوانم ، که سخت نقصانم ،
نکته ای گویم از درون دلم ،
در فِراق تو ، ابر نیسانم ،
باز کردم دهن ... سخن گویم ،
چه بگویم ؟ که دست لرزانم ،
#راحمم تا ابد ... گرفتارم ،
اینچنینم ، ز عشق ویرانم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با تو ای مهربان از گُهَر کانم ،
بی تو اما ... بسی پریشانم ،
از صفات تو عاجزاست فهمم ،
نتوانم ، که سخت نقصانم ،
نکته ای گویم از درون دلم ،
در فِراق تو ، ابر نیسانم ،
باز کردم دهن ... سخن گویم ،
چه بگویم ؟ که دست لرزانم ،
#راحمم تا ابد ... گرفتارم ،
اینچنینم ، ز عشق ویرانم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عشق....
بر دل و جان میرود ، شَکّرِ سودای عشق ،
واله و سرگشته ام مست تماشای عشق،
از من واز حال دل زمزمه ای نشنَوَد ،
بر درِ دل می زند چیست تمنای عشق ،
از بن و بیخش بِکَند ... این دل ویرانه را ...
گشت ز جانم جدا رفت به صحرای عشق ،
هرچه بگویند ز عشق نیست هزاران یکی ،
نیست به جان ودلم ، غیر زِ غوغای عشق ،
#راحمم وُ مشق عشق ... دانم دیگر نه غیر ،
نقل و نبات دلم .... شَکّر و حلوای عشق ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر دل و جان میرود ، شَکّرِ سودای عشق ،
واله و سرگشته ام مست تماشای عشق،
از من واز حال دل زمزمه ای نشنَوَد ،
بر درِ دل می زند چیست تمنای عشق ،
از بن و بیخش بِکَند ... این دل ویرانه را ...
گشت ز جانم جدا رفت به صحرای عشق ،
هرچه بگویند ز عشق نیست هزاران یکی ،
نیست به جان ودلم ، غیر زِ غوغای عشق ،
#راحمم وُ مشق عشق ... دانم دیگر نه غیر ،
نقل و نبات دلم .... شَکّر و حلوای عشق ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#کاروان
لیلیم در کاروان وُ کاروان گم کرده اَم ،
ماه را ، اَندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،
با خیالِ روی او مَستانه رفتم سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،
باغِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم
ریسمانی بود ما را ، چون پُلی ، اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را ، در میان ، گم کرده ام
عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ درختِ اَرغوان ، گم کرده اَم
شعرِ ما حرفِ دلست و ، شعرِ یک استاد ، نیست
نظم و ، وزن و ، قافیه ، در امتحان ، گم کرده اَم ،
#راحمم ، در پیش جانان ، روسیاهم ، روسیاه
خویش را ، در آستانِ جانِ جان ، گم کرده اَم .
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لیلیم در کاروان وُ کاروان گم کرده اَم ،
ماه را ، اَندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،
با خیالِ روی او مَستانه رفتم سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،
باغِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم
ریسمانی بود ما را ، چون پُلی ، اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را ، در میان ، گم کرده ام
عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ درختِ اَرغوان ، گم کرده اَم
شعرِ ما حرفِ دلست و ، شعرِ یک استاد ، نیست
نظم و ، وزن و ، قافیه ، در امتحان ، گم کرده اَم ،
#راحمم ، در پیش جانان ، روسیاهم ، روسیاه
خویش را ، در آستانِ جانِ جان ، گم کرده اَم .
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
#مخمور
چشم تر ، بیمارتر ، در کوی جانانم هنوز ....
آه ...در، درالشفا ، محتاج درمانم هنوز ،
در نهانم اتش است و در عیانم روی زرد ،
سر به تاریکی نهادم. ، زار وگریانم هنوز ،
هرکجا دل زخم گردید از نمک انباشتیم ....
کس چه داند حال ما ؟ در سوز و سوزانم هنوز ،
اتش او تا چه ارد بر دل و بر جان ما ؟
چیست عشقم بد شمارد مات و حیرانم هنوز ،
تا به کی صورت نهیم بر استان کوی دوست ؟
در سجودم روز وشب ، گریان و نالانم هنوز ،
مست از بی طالعی ، مخمور جانان گشته ایم ..
یار کو ؟ جانان کجا رفت ؟ سخت ویرانم هنوز ،
بار دردم بر نمی تابد .... ز دستان قلم ...
با چنین نازکدلی در عهد و پیمانم هنوز ،
عاشقی و عشق را در پرده نتوان داشتن ...
عشق و این بی نسبتی ؟ در پرده پنهانم هنوز ،
دیده پر اشک و زبان خاموش و در دل ذکر او ..
تشنه ی دیدارو لیکن در بیابانم هنوز ،
حیف از گم کرده ام دیگر نمی یابم نشان ..
#راحمم ، با چشم تر ، در کوی جانانم هنوز ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#مخمور
چشم تر ، بیمارتر ، در کوی جانانم هنوز ....
آه ...در، درالشفا ، محتاج درمانم هنوز ،
در نهانم اتش است و در عیانم روی زرد ،
سر به تاریکی نهادم. ، زار وگریانم هنوز ،
هرکجا دل زخم گردید از نمک انباشتیم ....
کس چه داند حال ما ؟ در سوز و سوزانم هنوز ،
اتش او تا چه ارد بر دل و بر جان ما ؟
چیست عشقم بد شمارد مات و حیرانم هنوز ،
تا به کی صورت نهیم بر استان کوی دوست ؟
در سجودم روز وشب ، گریان و نالانم هنوز ،
مست از بی طالعی ، مخمور جانان گشته ایم ..
یار کو ؟ جانان کجا رفت ؟ سخت ویرانم هنوز ،
بار دردم بر نمی تابد .... ز دستان قلم ...
با چنین نازکدلی در عهد و پیمانم هنوز ،
عاشقی و عشق را در پرده نتوان داشتن ...
عشق و این بی نسبتی ؟ در پرده پنهانم هنوز ،
دیده پر اشک و زبان خاموش و در دل ذکر او ..
تشنه ی دیدارو لیکن در بیابانم هنوز ،
حیف از گم کرده ام دیگر نمی یابم نشان ..
#راحمم ، با چشم تر ، در کوی جانانم هنوز ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
#مخمور
چشم تر ، بیمارتر ، در کوی جانانم هنوز ....
آه ...در، درالشفا ، محتاج درمانم هنوز ،
در نهانم اتش است و در عیانم روی زرد ،
سر به تاریکی نهادم. ، زار وگریانم هنوز ،
هرکجا دل زخم گردید از نمک انباشتیم ....
کس چه داند حال ما ؟ در سوز و سوزانم هنوز ،
اتش او تا چه ارد بر دل و بر جان ما ؟
چیست عشقم بد شمارد مات و حیرانم هنوز ،
تا به کی صورت نهیم بر استان کوی دوست ؟
در سجودم روز وشب ، گریان و نالانم هنوز ،
مست از بی طالعی ، مخمور جانان گشته ایم ..
یار کو ؟ جانان کجا رفت ؟ سخت ویرانم هنوز ،
بار دردم بر نمی تابد .... ز دستان قلم ...
با چنین نازکدلی در عهد و پیمانم هنوز ،
عاشقی و عشق را در پرده نتوان داشتن ...
عشق و این بی نسبتی ؟ در پرده پنهانم هنوز ،
دیده پر اشک و زبان خاموش و در دل ذکر او ..
تشنه ی دیدارو لیکن در بیابانم هنوز ،
حیف از گم کرده ام دیگر نمی یابم نشان ..
#راحمم ، با چشم تر ، در کوی جانانم هنوز ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#مخمور
چشم تر ، بیمارتر ، در کوی جانانم هنوز ....
آه ...در، درالشفا ، محتاج درمانم هنوز ،
در نهانم اتش است و در عیانم روی زرد ،
سر به تاریکی نهادم. ، زار وگریانم هنوز ،
هرکجا دل زخم گردید از نمک انباشتیم ....
کس چه داند حال ما ؟ در سوز و سوزانم هنوز ،
اتش او تا چه ارد بر دل و بر جان ما ؟
چیست عشقم بد شمارد مات و حیرانم هنوز ،
تا به کی صورت نهیم بر استان کوی دوست ؟
در سجودم روز وشب ، گریان و نالانم هنوز ،
مست از بی طالعی ، مخمور جانان گشته ایم ..
یار کو ؟ جانان کجا رفت ؟ سخت ویرانم هنوز ،
بار دردم بر نمی تابد .... ز دستان قلم ...
با چنین نازکدلی در عهد و پیمانم هنوز ،
عاشقی و عشق را در پرده نتوان داشتن ...
عشق و این بی نسبتی ؟ در پرده پنهانم هنوز ،
دیده پر اشک و زبان خاموش و در دل ذکر او ..
تشنه ی دیدارو لیکن در بیابانم هنوز ،
حیف از گم کرده ام دیگر نمی یابم نشان ..
#راحمم ، با چشم تر ، در کوی جانانم هنوز ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#شب_بخیر
شب بخیر ای عشق من ای غنچه ی بستان من ،
شب بخیر .. ای نور دیده ، ای شه و سلطان من ،
بهر تشریف خیالت جان و دل آماده است ...
جان فدای آن خیالت ... ای گل ریحان من ،
منکه معذورم خیالت خواب ما را برده است ...
ای مرا از خواب خوشتر ... ای امید جان من ،
من نیاسودم ز عشقت مستم و دیوانه ام ...
شب به خیر ای مستی من قصه ی هجران من ،
در تماشای تو هستم به تو می اندیشم ...
ای ز صد مهتاب خوشتر ، ای مَهِ تابان من ،
زان دو چشم خفته دارم صد هزاران خاطره ...
شب به خیر ، ای نعمت هستیِِّ بی پایان من
کاش بی روی تو یک لحظه نمی رفت ز عمر ...
ای بهشت و حور من ، ای کوثر رضوان من ،
خوبتر از تو کجا باشد ؟ ز خوبان خوبتر .
ای ز ماه هم خوشترین ، ای بهتر از خوبان من ،
فارغ از صد خانقاهم ، فارغ از ، دیر مغان ...
شب به خیر ای روشنی بخش همه ایمان من ،
#راحمم کی میتوانم سر به بالینم نهم ...
مات گیسوی تو هستم ، دلبر و جانان من ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب بخیر ای عشق من ای غنچه ی بستان من ،
شب بخیر .. ای نور دیده ، ای شه و سلطان من ،
بهر تشریف خیالت جان و دل آماده است ...
جان فدای آن خیالت ... ای گل ریحان من ،
منکه معذورم خیالت خواب ما را برده است ...
ای مرا از خواب خوشتر ... ای امید جان من ،
من نیاسودم ز عشقت مستم و دیوانه ام ...
شب به خیر ای مستی من قصه ی هجران من ،
در تماشای تو هستم به تو می اندیشم ...
ای ز صد مهتاب خوشتر ، ای مَهِ تابان من ،
زان دو چشم خفته دارم صد هزاران خاطره ...
شب به خیر ، ای نعمت هستیِِّ بی پایان من
کاش بی روی تو یک لحظه نمی رفت ز عمر ...
ای بهشت و حور من ، ای کوثر رضوان من ،
خوبتر از تو کجا باشد ؟ ز خوبان خوبتر .
ای ز ماه هم خوشترین ، ای بهتر از خوبان من ،
فارغ از صد خانقاهم ، فارغ از ، دیر مغان ...
شب به خیر ای روشنی بخش همه ایمان من ،
#راحمم کی میتوانم سر به بالینم نهم ...
مات گیسوی تو هستم ، دلبر و جانان من ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.#نم_نمک
رخصتم دِه که تورا جان و جهانم خوانم ...
دیده را روشن از ان ماه نشانم دانم ،
سایه افکن به سرم ای دل و جانم همه تو ...
چند گویم ز فِراقت ؟ زغمت نتوانم ،
دست من گیر برون ایم از این چاه غمت ...
عاشقم ، نیست به جز عشق تو در دامانم ،
پای تا سر زخودم ، بی خبر و مخمورم ...
تانبینم رخ تو ..... ..چشم ترم بارانم ،
بهر تو چیست چنین دفتر و اشعار و غزل ...
شرح اسرار غمت را به دو صد دیوانم ،
چون صبا ، همدم بوی گل آن یاسمنم ...
هیچ دلداده ندیدست .. چنین هجرانم ،
در هوای رخت ای دوست بسی مدهوشم ...
سخت مستِ توام و عشق تو است در جانم ،
همه مقصود دل اینست .. فدایت گردم ...
بهر این کار چه گویم ؟ همه شب نالانم ،
روز وشب غم زده و دود دلم رو به هواست ...
چند دور از تو بُوَد ؟ نم نمک مژگانم ،
#راحمم مشغله ی جان ودلم نغمه ی توست ،
شکر صد شکر ، که دیوانه ی ان جانانم
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رخصتم دِه که تورا جان و جهانم خوانم ...
دیده را روشن از ان ماه نشانم دانم ،
سایه افکن به سرم ای دل و جانم همه تو ...
چند گویم ز فِراقت ؟ زغمت نتوانم ،
دست من گیر برون ایم از این چاه غمت ...
عاشقم ، نیست به جز عشق تو در دامانم ،
پای تا سر زخودم ، بی خبر و مخمورم ...
تانبینم رخ تو ..... ..چشم ترم بارانم ،
بهر تو چیست چنین دفتر و اشعار و غزل ...
شرح اسرار غمت را به دو صد دیوانم ،
چون صبا ، همدم بوی گل آن یاسمنم ...
هیچ دلداده ندیدست .. چنین هجرانم ،
در هوای رخت ای دوست بسی مدهوشم ...
سخت مستِ توام و عشق تو است در جانم ،
همه مقصود دل اینست .. فدایت گردم ...
بهر این کار چه گویم ؟ همه شب نالانم ،
روز وشب غم زده و دود دلم رو به هواست ...
چند دور از تو بُوَد ؟ نم نمک مژگانم ،
#راحمم مشغله ی جان ودلم نغمه ی توست ،
شکر صد شکر ، که دیوانه ی ان جانانم
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#خویش_را
اندک اندک از کلامت ، پروریدم خویش را ،
بسکه هستی روح پرور ، در تو دیدم خویش را ،
میدهد گلبرگ چشمانت ، به گلشن ها صفا ،
آن چنان بر دل نشستی ، تا ندیدم خویش را ،
از نگاه تو سیاهی ، کی بُوَد ممکن مرا ؟
در نوای خُرم انگیزت ، شنیدم خویش را ،
اندر ان چشم سیاهت ، چیست ان ناز نگاه ،
از نگاهت لحظه لحظه ، آفریدم خویش را ،
از طلوع مهر رویت عشق میتابد زمین ،
در حریم حضرتت از خود بریدم خویش را ،
گفتم از هجران تو ، شعری سُرایم تا سحر ،
اندر این وادی بماندم ، تا رهیدم خویش را ،
یوسف مصرم ... نبود بازارِ مصرم مشتری ،
شرمسار خویش گشتم ، تا خریدم خویش را ،
گفته بودی صبر باید ، در طریق عاشقی ،
#راحمم کی میتوانم ؟ آزمودم خویش را ،
#راحم_تبریزی ( فرجیان )
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اندک اندک از کلامت ، پروریدم خویش را ،
بسکه هستی روح پرور ، در تو دیدم خویش را ،
میدهد گلبرگ چشمانت ، به گلشن ها صفا ،
آن چنان بر دل نشستی ، تا ندیدم خویش را ،
از نگاه تو سیاهی ، کی بُوَد ممکن مرا ؟
در نوای خُرم انگیزت ، شنیدم خویش را ،
اندر ان چشم سیاهت ، چیست ان ناز نگاه ،
از نگاهت لحظه لحظه ، آفریدم خویش را ،
از طلوع مهر رویت عشق میتابد زمین ،
در حریم حضرتت از خود بریدم خویش را ،
گفتم از هجران تو ، شعری سُرایم تا سحر ،
اندر این وادی بماندم ، تا رهیدم خویش را ،
یوسف مصرم ... نبود بازارِ مصرم مشتری ،
شرمسار خویش گشتم ، تا خریدم خویش را ،
گفته بودی صبر باید ، در طریق عاشقی ،
#راحمم کی میتوانم ؟ آزمودم خویش را ،
#راحم_تبریزی ( فرجیان )
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#کاروان
لیلیم در کاروان وُ کاروان گم کرده اَم ،
ماه را اندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،
با خیالِ روی او مَستانه رفتم سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،
باغِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم
مَستم وُ ، آهسته میگویم ، که مَستِ آن بُتم
آنچنان مَستم که راهِ خانمان ، گم کرداَم ،
ریسمانی بود ما را چون پُلی اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را در میان ، گم کرده اَم
درشبِ تارم چوشمعی ، محفلم را نور بود
شمع را ، از بختِ بَد با شمعدان گم کرده اَم
کُنجِ عزلَت مانده اَم راز ونمازم یاد اوست
بی وضو ، با چشمِ تَر ، آبِ روان گم کرده اَم
بعداز این دیگر چه شعری وُ ، چه حرفی و غزل
مات وُ خاموشم زبان را در دهان ،گم کرده اَم
عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ درختِ اَرغوان ، گم کرده اَم
سینه را کردم سپر ، بر ناوکِ مُژگان او
تیرِ جانان را ز آن اَبرو کمان گم کرده اَم
#راحمم ، در پیش جانان روسیاهم روسیاه
خویش را در آستانِ جان جان گم کرده اَم
#راحم_تبریزی ( فرجیان )
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لیلیم در کاروان وُ کاروان گم کرده اَم ،
ماه را اندر زمین وُ ، آسمان ، گم کرده اَم ،
با خیالِ روی او مَستانه رفتم سوی او ،
مُرغکی بودم شبانه ، آشیان ، گم کرده اَم ،
باغِ ما دربسته ماند وُ ؛ بوستانم شد خزان ،
غنچه وُ ، برگ شقایق ، باغبان ، گم کرده اَم
مَستم وُ ، آهسته میگویم ، که مَستِ آن بُتم
آنچنان مَستم که راهِ خانمان ، گم کرداَم ،
ریسمانی بود ما را چون پُلی اَندر میان ،
هردو سَر ، از ریسمان را در میان ، گم کرده اَم
درشبِ تارم چوشمعی ، محفلم را نور بود
شمع را ، از بختِ بَد با شمعدان گم کرده اَم
کُنجِ عزلَت مانده اَم راز ونمازم یاد اوست
بی وضو ، با چشمِ تَر ، آبِ روان گم کرده اَم
بعداز این دیگر چه شعری وُ ، چه حرفی و غزل
مات وُ خاموشم زبان را در دهان ،گم کرده اَم
عشق بود وُ ، سایه ای بود وُ ، درختِ اَرغوان
سایه را زیرِ درختِ اَرغوان ، گم کرده اَم
سینه را کردم سپر ، بر ناوکِ مُژگان او
تیرِ جانان را ز آن اَبرو کمان گم کرده اَم
#راحمم ، در پیش جانان روسیاهم روسیاه
خویش را در آستانِ جان جان گم کرده اَم
#راحم_تبریزی ( فرجیان )
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#ساغر
ناز چشمانت نهاده ... عشق بر سیمای تو...
سر خوشم چون پروریدم در دلم سودای تو ،
میرود چشمم به حاجت در پی چشمان تو ...
خجلتی دارم که گویم ، گشته ام رسوای تو ،
ان چنان جا کرده ای بر روح بر جان و دلم ...
از تو نتوانم بریدن ... جان و دل شیدای تو ،
در سراب تشنگی ما را ز مستی بیم نیست ،
ساغر میخانه ام ، لبریز از ..... مینای تو ،
مطربان در عیش و مستی لیک من سر مست عشق ...
چشم آهوی تو وُ ... چشمِ من و صحرای تو ،
ساقی عالم تو هستی ، عالم مستی تویی ...
بیقراری های دل ... از دیده ی گویای تو ،،
درد این محنت سرا را نوش جانم کرده ام ...
شبنم ان جویبارم ، غرق در ... دریای تو ،
عندلیب بوستانم نغمه هایم نام توست ...
نیست در جان ودل ما ، جز تو و غوغای تو ،
#راحمم ، سوی نمازم گوشه ی ابروی توست ...
مست عشقم مست عشق ، از ساغر لبهای تو ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ناز چشمانت نهاده ... عشق بر سیمای تو...
سر خوشم چون پروریدم در دلم سودای تو ،
میرود چشمم به حاجت در پی چشمان تو ...
خجلتی دارم که گویم ، گشته ام رسوای تو ،
ان چنان جا کرده ای بر روح بر جان و دلم ...
از تو نتوانم بریدن ... جان و دل شیدای تو ،
در سراب تشنگی ما را ز مستی بیم نیست ،
ساغر میخانه ام ، لبریز از ..... مینای تو ،
مطربان در عیش و مستی لیک من سر مست عشق ...
چشم آهوی تو وُ ... چشمِ من و صحرای تو ،
ساقی عالم تو هستی ، عالم مستی تویی ...
بیقراری های دل ... از دیده ی گویای تو ،،
درد این محنت سرا را نوش جانم کرده ام ...
شبنم ان جویبارم ، غرق در ... دریای تو ،
عندلیب بوستانم نغمه هایم نام توست ...
نیست در جان ودل ما ، جز تو و غوغای تو ،
#راحمم ، سوی نمازم گوشه ی ابروی توست ...
مست عشقم مست عشق ، از ساغر لبهای تو ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀