فراز شاخه نشسته است تا ببينندش
هزار دست بر آنند تا بچينندش
زمان به عصمت اين گل، چگونه شك نكند ؟
که خارهای فرومايه، همنشينندش
چه سوگوار بهاری، كه كاكتوس و گون
نديم محرم بانوی فرودينندش !
به باغبان زمان، ديگر اعتمادی نيست
هزار پيچك سمی، در آستينندش
نفير نفرت و نفرين به طوطيانی باد !
كه نای–كوكی احسنت و آفرينندش
سزاست مرگ بهاری كه بوته بوتۀ خار
نماد سوسن و نسرين و ياسمينندش
به شاخه گر چه نزيبد، گلی كه مسموم است
ولی هنوز، نشسته است، تا ببينندش
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
فراز شاخه نشسته است تا ببينندش
هزار دست بر آنند تا بچينندش
زمان به عصمت اين گل، چگونه شك نكند ؟
که خارهای فرومايه، همنشينندش
چه سوگوار بهاری، كه كاكتوس و گون
نديم محرم بانوی فرودينندش !
به باغبان زمان، ديگر اعتمادی نيست
هزار پيچك سمی، در آستينندش
نفير نفرت و نفرين به طوطيانی باد !
كه نای–كوكی احسنت و آفرينندش
سزاست مرگ بهاری كه بوته بوتۀ خار
نماد سوسن و نسرين و ياسمينندش
به شاخه گر چه نزيبد، گلی كه مسموم است
ولی هنوز، نشسته است، تا ببينندش
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
فراز شاخه نشستهست تا ببینندش
هزار دست بر آنند تا بچینندش
زمان به عصمت این گل، چگونه شک نکند؟
که خارهای فرومایه، همنشينندش
به باغبان زمان، دیگر اعتمادی نیست
هزار پیچک سمّی در آستینندش
نفیرِ نفرت و نفرین به طوطیانی باد
كه نای کوکیِ احسنت و آفرینندش
سزاست مرگ بهاری كه بوته بوتهی خار
نماد سوسن و نسرین و یاسمینندش
به شاخه گرچه نزیبد گلی که مسموم است
ولی هنوز نشستهست تا ببينندش...
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
هزار دست بر آنند تا بچینندش
زمان به عصمت این گل، چگونه شک نکند؟
که خارهای فرومایه، همنشينندش
به باغبان زمان، دیگر اعتمادی نیست
هزار پیچک سمّی در آستینندش
نفیرِ نفرت و نفرین به طوطیانی باد
كه نای کوکیِ احسنت و آفرینندش
سزاست مرگ بهاری كه بوته بوتهی خار
نماد سوسن و نسرین و یاسمینندش
به شاخه گرچه نزیبد گلی که مسموم است
ولی هنوز نشستهست تا ببينندش...
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
ذهنی که مرز پر زدنش مو نمیزند
پر در هوای آبی بی سو نمیزند
ابری مباد! نادره الماس چشم یار
مردهست آن ستاره که سوسو نمیزند
آن تشنهام، که در طلب چشمه های بکر
می میرد و به آب نما، رو نمیزند
نازم به دست عشق، که پیش حریف مرگ
از خال خالی است، ولی تو نمیزند
معشوق من، فرشتهی شهر ستارههاست
هرگز، گل سیاه، به گیسو نمیزند
او را خدا، ز روح فلق آفریده است
با او هزار آینه، پهلو نمیزند
قایق نشین شط زلال دقایق است
در آبهای ضایعه، پارو نمیزند
ای مست شهد نوش! نگهدار زهر نیش
باور مکن که خرس، به کندو نمیزند
گیرم تمام وسعت هستی، حریم سبز
آیا پلنگ، چنگ به آهو نمیزند؟
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
پر در هوای آبی بی سو نمیزند
ابری مباد! نادره الماس چشم یار
مردهست آن ستاره که سوسو نمیزند
آن تشنهام، که در طلب چشمه های بکر
می میرد و به آب نما، رو نمیزند
نازم به دست عشق، که پیش حریف مرگ
از خال خالی است، ولی تو نمیزند
معشوق من، فرشتهی شهر ستارههاست
هرگز، گل سیاه، به گیسو نمیزند
او را خدا، ز روح فلق آفریده است
با او هزار آینه، پهلو نمیزند
قایق نشین شط زلال دقایق است
در آبهای ضایعه، پارو نمیزند
ای مست شهد نوش! نگهدار زهر نیش
باور مکن که خرس، به کندو نمیزند
گیرم تمام وسعت هستی، حریم سبز
آیا پلنگ، چنگ به آهو نمیزند؟
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
شب رفتی آفتاب برایم بیاوری
یک خوشه التهاب برایم بیاوری
تا با تو بود شب، ز تو حتّی نخواستم
یک آسمان شهاب برایم بیاوری
رفتی سؤال من برسانی به گوش صبح
روشنترین جواب برایم بیاوری
یعنی ز خوشهخوشهی آن سوی کهکشان
تُنگی پر از شراب برایم بیاوری
تا شهر خفته را برهانم ز بُهتِ شب
داروی ضدّخواب برایم بیاوری
اما نیامدیّ و شب از انتظار سوخت
برگرد! بلکه آب برایم بیاوری
بیتو مرا به آب چه حاجت؟ خودت بیا
حتّی اگر سراب برایم بیاوری...
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
یک خوشه التهاب برایم بیاوری
تا با تو بود شب، ز تو حتّی نخواستم
یک آسمان شهاب برایم بیاوری
رفتی سؤال من برسانی به گوش صبح
روشنترین جواب برایم بیاوری
یعنی ز خوشهخوشهی آن سوی کهکشان
تُنگی پر از شراب برایم بیاوری
تا شهر خفته را برهانم ز بُهتِ شب
داروی ضدّخواب برایم بیاوری
اما نیامدیّ و شب از انتظار سوخت
برگرد! بلکه آب برایم بیاوری
بیتو مرا به آب چه حاجت؟ خودت بیا
حتّی اگر سراب برایم بیاوری...
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
هنوز ثانیه درگیر نابسامانیست
هوای خاطر شعرم، غریب و توفانیست
هیاهوی غزلم، جاری شکست سکوت
خروش و همهمهی واژههای زندانیست
زبانههای زمان میشود، زبان سرود
دمی که دم زدن لحظهها زمستانیست
پگاه آینه، در بهت ابر و دود و غبار
نگاه پنجره، درگیر موج ویرانیست
گواه این همه پژمردگی و دلتنگی
نگاه کوچهای و بینش خیابانیست
اگر افق به افق پرده پردهی ابر است
و فصل فصل زمان، لحظه لحظه بارانیست
خوش آن که بارد و شوید همه بزکها را
که آب، آینهپرداز روح عریانی ست
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
هوای خاطر شعرم، غریب و توفانیست
هیاهوی غزلم، جاری شکست سکوت
خروش و همهمهی واژههای زندانیست
زبانههای زمان میشود، زبان سرود
دمی که دم زدن لحظهها زمستانیست
پگاه آینه، در بهت ابر و دود و غبار
نگاه پنجره، درگیر موج ویرانیست
گواه این همه پژمردگی و دلتنگی
نگاه کوچهای و بینش خیابانیست
اگر افق به افق پرده پردهی ابر است
و فصل فصل زمان، لحظه لحظه بارانیست
خوش آن که بارد و شوید همه بزکها را
که آب، آینهپرداز روح عریانی ست
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
هنوز ثانیه درگیر نابسامانیست
هوای خاطر شعرم، غریب و توفانیست
هیاهوی غزلم، جاری شکست سکوت
خروش و همهمهی واژههای زندانیست
زبانههای زمان میشود، زبان سرود
دمی که دم زدن لحظهها زمستانیست
پگاه آینه، در بهت ابر و دود و غبار
نگاه پنجره، درگیر موج ویرانیست
گواه این همه پژمردگی و دلتنگی
نگاه کوچهای و بینش خیابانیست
اگر افق به افق پرده پردهی ابر است
و فصل فصل زمان، لحظه لحظه بارانیست
خوش آن که بارد و شوید همه بزکها را
که آب، آینهپرداز روح عریانی ست
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
هوای خاطر شعرم، غریب و توفانیست
هیاهوی غزلم، جاری شکست سکوت
خروش و همهمهی واژههای زندانیست
زبانههای زمان میشود، زبان سرود
دمی که دم زدن لحظهها زمستانیست
پگاه آینه، در بهت ابر و دود و غبار
نگاه پنجره، درگیر موج ویرانیست
گواه این همه پژمردگی و دلتنگی
نگاه کوچهای و بینش خیابانیست
اگر افق به افق پرده پردهی ابر است
و فصل فصل زمان، لحظه لحظه بارانیست
خوش آن که بارد و شوید همه بزکها را
که آب، آینهپرداز روح عریانی ست
#بهمن_رافعی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
از دست عزیزان چه بگویم، گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
دیری ست که از خانه خرابان جهانم
برسقف فروریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند که تا خانه تو فاصله ای نیست
بگذشته ام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزی ست که مشکل تر از آن مرحله ای نیست
سرگشته ترین کشتی دریای زمانم
می کوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست
من سلسله جنبان سر عاشق خویشم
بر زندگی ام سایه ای از سلسله ای نیست
یخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست
#بهمن_رافعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
دیری ست که از خانه خرابان جهانم
برسقف فروریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند که تا خانه تو فاصله ای نیست
بگذشته ام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزی ست که مشکل تر از آن مرحله ای نیست
سرگشته ترین کشتی دریای زمانم
می کوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست
من سلسله جنبان سر عاشق خویشم
بر زندگی ام سایه ای از سلسله ای نیست
یخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست
#بهمن_رافعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#بهمن_رافعی
در حسرت ديدار تو ،
آواره ترينم
هرچند که تا خانهی تو
فاصلهای نيست
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در حسرت ديدار تو ،
آواره ترينم
هرچند که تا خانهی تو
فاصلهای نيست
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مگر که سایه ی سیمرغ را به تیر زدند
که مرغکان فلق تا شفق صفیر زدند؟
به ماهیان جهان این خبر که خواهد داد
که کرکسان و کلاغان به آبگیر زدند؟
مگر خبر نرسیده است موج جنگل را
که دستبند اسارت به پای شیر زدند؟
رگ رفیق حرم را حرامیان حریم
به تیغ عاطفه در بستر حریر زدند
به جُرم ذوق تبسّم ، تمام گُلها را
ز باغ و باغچه کندند و در کویر زدند
سران قافله بردند راه را تا چاه
از اینکه آن همه بیراهه بر مسیر زدند
دمی چکامه ی بهمن دم از بهار نزد
ز بسکه دوزخیان دم ز زمهریر زدند
#بهمن_رافعی_بروجنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که مرغکان فلق تا شفق صفیر زدند؟
به ماهیان جهان این خبر که خواهد داد
که کرکسان و کلاغان به آبگیر زدند؟
مگر خبر نرسیده است موج جنگل را
که دستبند اسارت به پای شیر زدند؟
رگ رفیق حرم را حرامیان حریم
به تیغ عاطفه در بستر حریر زدند
به جُرم ذوق تبسّم ، تمام گُلها را
ز باغ و باغچه کندند و در کویر زدند
سران قافله بردند راه را تا چاه
از اینکه آن همه بیراهه بر مسیر زدند
دمی چکامه ی بهمن دم از بهار نزد
ز بسکه دوزخیان دم ز زمهریر زدند
#بهمن_رافعی_بروجنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا به بودن خود، باوری که باید نیست
اگرچه مینهم آیینه را برابر خویش
هنوز هستیِ من با زمانه در جنگ است
هنوز میطلبم مرگ را به سنگر خویش
درختِ جنگلم امّا مقیم شهرِ حصار
دریغ! وسعت دنیای سایهگستر خویش
سرِ ترانه ندارد سخنسرای زمان
سیاهنامهی اندوه کرده دفتر خویش
چگونه دست محبّت به دوست پیش آرَم
چو زیر جامه نهان کردهاست خنجر خویش؟
صفای ساقیِ این روزگار را نازم
که شهد و زهر درآمیخته به ساغر خویش...
#بهمن_رافعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا به بودن خود، باوری که باید نیست
اگرچه مینهم آیینه را برابر خویش
هنوز هستیِ من با زمانه در جنگ است
هنوز میطلبم مرگ را به سنگر خویش
درختِ جنگلم امّا مقیم شهرِ حصار
دریغ! وسعت دنیای سایهگستر خویش
سرِ ترانه ندارد سخنسرای زمان
سیاهنامهی اندوه کرده دفتر خویش
چگونه دست محبّت به دوست پیش آرَم
چو زیر جامه نهان کردهاست خنجر خویش؟
صفای ساقیِ این روزگار را نازم
که شهد و زهر درآمیخته به ساغر خویش...
#بهمن_رافعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از دست عزيزان چه بگويم گلهای نيست
گر هم گلهای هست، دگر حوصلهای نيست
سرگرم به خود زخمزدن در همهعمرم
هرلحظه جز اين، دست مرا مشغلهای نيست
ديریست که از خانهخرابان جهانم
بر سقف فروريختهام چلچلهای نيست
در حسرت ديدار تو آوارهترينم
هرچند که تا منزل تو فاصلهای نيست
بگذشتهام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزیست که مشکلتر از آن مرحلهای نيست
سرگشتهترين کشتی دريای زمانم
میکوچم و در رهگذرم اسکلهای نيست
من سلسلهجنبان دل عاشق خويشم
بر زندگیام سايهای از سلسلهای نيست
يخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزيزان و مرا قافلهای نيست
#بهمن_رافعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر هم گلهای هست، دگر حوصلهای نيست
سرگرم به خود زخمزدن در همهعمرم
هرلحظه جز اين، دست مرا مشغلهای نيست
ديریست که از خانهخرابان جهانم
بر سقف فروريختهام چلچلهای نيست
در حسرت ديدار تو آوارهترينم
هرچند که تا منزل تو فاصلهای نيست
بگذشتهام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزیست که مشکلتر از آن مرحلهای نيست
سرگشتهترين کشتی دريای زمانم
میکوچم و در رهگذرم اسکلهای نيست
من سلسلهجنبان دل عاشق خويشم
بر زندگیام سايهای از سلسلهای نيست
يخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزيزان و مرا قافلهای نيست
#بهمن_رافعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از دست عزیزان چه بگویم ؟ گله ای نیست
گر هم گله ای هست، دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هرلحظه جز این دست، مرا مشغله ای نیست
دیری ست که از خانه خرابان جهانم
برسقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو ، آواره ترینم
هرچند که تا منزل تو فاصله ای نیست
بگذشته ام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزی ست که مشکلتر از آن مرحله ای نیست
سرگشته ترین کشتی دریای زمانم
می کوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست
من سلسله جنبان سر عاشق خویشم
بر زندگیم سایه ای از سلسله ای نیست
یخ بسته، زمستان زمان، در دل بهمن
رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست
#بهمن_رافعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر هم گله ای هست، دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هرلحظه جز این دست، مرا مشغله ای نیست
دیری ست که از خانه خرابان جهانم
برسقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو ، آواره ترینم
هرچند که تا منزل تو فاصله ای نیست
بگذشته ام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزی ست که مشکلتر از آن مرحله ای نیست
سرگشته ترین کشتی دریای زمانم
می کوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست
من سلسله جنبان سر عاشق خویشم
بر زندگیم سایه ای از سلسله ای نیست
یخ بسته، زمستان زمان، در دل بهمن
رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست
#بهمن_رافعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀