تنگ است آسمان هنر بر عقابها
شد بیکرانهها به کمند غرابها
راندند تا که گوهر اندیشه را به قعر
بالا نشین شدند سبکسر حبابها
کو شعر را مجال تغنّی که دل بَرَد
در تاب زلف چنگ و شکنج ربابها
بسته است راه چشمهی شیرین به تشنگان
فرهادها روانه به سوی سرابها
گفتار ناصواب به کَرنا و بوقها
بر باد دادهاند چه حرف حسابها
دُرّ سخن به خاک مذلّت فتاده است
گوهرنما خَزَف بِنِگر در نقابها
این کشتی شکسته به غرقاب میرود
با ناخدای خسته در این التهابها
#صفا_یغمایی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شد بیکرانهها به کمند غرابها
راندند تا که گوهر اندیشه را به قعر
بالا نشین شدند سبکسر حبابها
کو شعر را مجال تغنّی که دل بَرَد
در تاب زلف چنگ و شکنج ربابها
بسته است راه چشمهی شیرین به تشنگان
فرهادها روانه به سوی سرابها
گفتار ناصواب به کَرنا و بوقها
بر باد دادهاند چه حرف حسابها
دُرّ سخن به خاک مذلّت فتاده است
گوهرنما خَزَف بِنِگر در نقابها
این کشتی شکسته به غرقاب میرود
با ناخدای خسته در این التهابها
#صفا_یغمایی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نور امّیدی نمایان شد گمان کردم توئی
ظلمت شب رفت و پنهان شد گمان کردم توئی
دیگر از ظلم و تعدّی بر بشر حرفی نبود
روزگار عدل و ایمان شد گمان کردم توئی
ابرهای یائسه در آسمان شد بارور
هر کویری پر ز باران شد گمان کردم توئی
با نسیم صبحگاهی بوی پیراهن رسید
باز بینا پیر کنعان شد گمان کردم توئی
انتظاری سبز آخر شد به شیرینی تمام
بر دلم خورشید مهمان شد گمان کردم توئی
گرگ و میش و باز و ماکی شد رفیق و همنشین
الغرض دنیا گلستان شد گمان کردم توئی
شام هجران رفت و طالع شد دگر صبح امید
غصه و غمها به پایان شد گمان کردم توئی
خواب شیرینت صفا جان خیر باشد صد دریغ
بار دیگر دیده گریان شد گمان کردم توئی
#صفا_یغمایی
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ظلمت شب رفت و پنهان شد گمان کردم توئی
دیگر از ظلم و تعدّی بر بشر حرفی نبود
روزگار عدل و ایمان شد گمان کردم توئی
ابرهای یائسه در آسمان شد بارور
هر کویری پر ز باران شد گمان کردم توئی
با نسیم صبحگاهی بوی پیراهن رسید
باز بینا پیر کنعان شد گمان کردم توئی
انتظاری سبز آخر شد به شیرینی تمام
بر دلم خورشید مهمان شد گمان کردم توئی
گرگ و میش و باز و ماکی شد رفیق و همنشین
الغرض دنیا گلستان شد گمان کردم توئی
شام هجران رفت و طالع شد دگر صبح امید
غصه و غمها به پایان شد گمان کردم توئی
خواب شیرینت صفا جان خیر باشد صد دریغ
بار دیگر دیده گریان شد گمان کردم توئی
#صفا_یغمایی
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من از ان روز که در دام غمت افتادم
عمر ناچیز به امّید وصالت دادم
همچو شمعی که بسوزد همه شب تا به سحر
در برون ساکت و در خویش پر از فریادم
تلخی هجر ز شیرین دهنان دورم کرد
که در این ضایعه محرومتر از فرهادم
مردم دیده به راهت نگرانست مدام
خارم و صحبت گل حسرت مادر زادم
چونکه دل در گرو زلف پریشانت رفت
دیگر از سلسله ی ماه رخان آزادم
مردمان گر چه سیه روی و خرابم خوانند
گو بخوانند که از عشق تو من ابادم
گر نگاهی ز سر لطف به سویم نکنی
چون حبابم که سراسیمه و بی بنیادم
هرکجا مینگرم جلوه ی حسنت پیداست
گر موثّر شده پنهان به اثر دلشادم
#صفا_یغمایی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
عمر ناچیز به امّید وصالت دادم
همچو شمعی که بسوزد همه شب تا به سحر
در برون ساکت و در خویش پر از فریادم
تلخی هجر ز شیرین دهنان دورم کرد
که در این ضایعه محرومتر از فرهادم
مردم دیده به راهت نگرانست مدام
خارم و صحبت گل حسرت مادر زادم
چونکه دل در گرو زلف پریشانت رفت
دیگر از سلسله ی ماه رخان آزادم
مردمان گر چه سیه روی و خرابم خوانند
گو بخوانند که از عشق تو من ابادم
گر نگاهی ز سر لطف به سویم نکنی
چون حبابم که سراسیمه و بی بنیادم
هرکجا مینگرم جلوه ی حسنت پیداست
گر موثّر شده پنهان به اثر دلشادم
#صفا_یغمایی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بیا بیا گل نرگس که عالم آرائی
به پاست عالم هستی از آنکه بر پائی
به ملک مصر وجاهت هزار چون یوسف
به حیرتند و بگویند وه چه زیبائی
اگر چه غائبی از دیده ای گل زهرا
ولی به چشم دل اهل دل هویدائی
گذشت عمر و دگر آفتاب بر بام است
چرا به محفل تاریک ما نمیآئی
کجا روم به که گویم غم فراق رُخَت
مگر به درگهت ای دوست تا چه فرمائی
بساست محنت مهجوریات دل ما را
ز حال این دل بیغمگسار دانائی
نه در خور تو بود نظم ناقص از چو منی
چشیده است صفا قطرهای ز دریائی
#صفا_یغمایی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به پاست عالم هستی از آنکه بر پائی
به ملک مصر وجاهت هزار چون یوسف
به حیرتند و بگویند وه چه زیبائی
اگر چه غائبی از دیده ای گل زهرا
ولی به چشم دل اهل دل هویدائی
گذشت عمر و دگر آفتاب بر بام است
چرا به محفل تاریک ما نمیآئی
کجا روم به که گویم غم فراق رُخَت
مگر به درگهت ای دوست تا چه فرمائی
بساست محنت مهجوریات دل ما را
ز حال این دل بیغمگسار دانائی
نه در خور تو بود نظم ناقص از چو منی
چشیده است صفا قطرهای ز دریائی
#صفا_یغمایی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بیا بیا گل نرگس که عالم آرائی
به پاست عالم هستی از آنکه بر پائی
به ملک مصر وجاهت هزار چون یوسف
به حیرتند و بگویند وه چه زیبائی
اگر چه غائبی از دیده ای گل زهرا
ولی به چشم دل اهل دل هویدائی
گذشت عمر و دگر آفتاب بر بام است
چرا به محفل تاریک ما نمیآئی
کجا روم به که گویم غم فراق رُخَت
مگر به درگهت ای دوست تا چه فرمائی
بساست محنت مهجوریات دل ما را
ز حال این دل بیغمگسار دانائی
نه در خور تو بود نظم ناقص از چو منی
چشیده است صفا قطرهای ز دریائی
#صفا_یغمایی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به پاست عالم هستی از آنکه بر پائی
به ملک مصر وجاهت هزار چون یوسف
به حیرتند و بگویند وه چه زیبائی
اگر چه غائبی از دیده ای گل زهرا
ولی به چشم دل اهل دل هویدائی
گذشت عمر و دگر آفتاب بر بام است
چرا به محفل تاریک ما نمیآئی
کجا روم به که گویم غم فراق رُخَت
مگر به درگهت ای دوست تا چه فرمائی
بساست محنت مهجوریات دل ما را
ز حال این دل بیغمگسار دانائی
نه در خور تو بود نظم ناقص از چو منی
چشیده است صفا قطرهای ز دریائی
#صفا_یغمایی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در باغ آی و بنگر شور و نشاط برپاست
اسباب کامرانی هر گوشهای مهیّاست
بادام چون عروسی رخت سپید در بر
شاداب و شادمانه با خندههای زیباست
آنسو درخت آلو با صد هزار ساغر
میخانهای گشوده بیپرده بی کم و کاست
زنبورهای عاشق گِردش به پیچ و تابند
بزم قشنگ آنها آرام و پر ز غوغاست
شمشاد مخملی سبز بر قامتش بریده
در پوشش بهاری افسونگری فریباست
زرد و سفید و قرمز رُزهای با طراوت
بلبل ز عطر آنها مست و خراب و شیداست
پروانههای خوشحال با بالهای رنگین
نقشی دگر ز خالق کارامش دل ماست
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اسباب کامرانی هر گوشهای مهیّاست
بادام چون عروسی رخت سپید در بر
شاداب و شادمانه با خندههای زیباست
آنسو درخت آلو با صد هزار ساغر
میخانهای گشوده بیپرده بی کم و کاست
زنبورهای عاشق گِردش به پیچ و تابند
بزم قشنگ آنها آرام و پر ز غوغاست
شمشاد مخملی سبز بر قامتش بریده
در پوشش بهاری افسونگری فریباست
زرد و سفید و قرمز رُزهای با طراوت
بلبل ز عطر آنها مست و خراب و شیداست
پروانههای خوشحال با بالهای رنگین
نقشی دگر ز خالق کارامش دل ماست
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عمر اگر طی شود ای پردهنشینم چه کنم
یک نظر صورت ماه تو نبینم چه کنم
گر که دورم کنی از درگه لطف و کرمت
باز جز بر سر کویت ننشینم چه کنم
مادرم داد به من درس محبت با شیر
زین جهت حبّ تو گشتهاست عجینم چه کنم
چون شنیدم که فقط راه دهی خوبان را
سعی در خوبی خود کردم و اینم چه کنم
گر نگیری ز کرم دست من خاکنشین
جاودان بستهی زنجیر زمینم چه کنم
ارزشی نیست به اعمال سراسر تقصیر
گر ولایت نشود یار و معینم چه کنم
چشم پاکی چو عنایت کنی از لطف و کرم
از تغافل اگرت باز نبینم چه کنم
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک نظر صورت ماه تو نبینم چه کنم
گر که دورم کنی از درگه لطف و کرمت
باز جز بر سر کویت ننشینم چه کنم
مادرم داد به من درس محبت با شیر
زین جهت حبّ تو گشتهاست عجینم چه کنم
چون شنیدم که فقط راه دهی خوبان را
سعی در خوبی خود کردم و اینم چه کنم
گر نگیری ز کرم دست من خاکنشین
جاودان بستهی زنجیر زمینم چه کنم
ارزشی نیست به اعمال سراسر تقصیر
گر ولایت نشود یار و معینم چه کنم
چشم پاکی چو عنایت کنی از لطف و کرم
از تغافل اگرت باز نبینم چه کنم
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آسمان نیلگون سر در گریبان غم است
رشتهی نظم کواکب بار دیگر در هم است
زخم نو بنشسته اکنون بر سر زخم کهن
قامت ماه فلک از داغ بستانی خم است
اشک اهل آسمان در این مصیبت هر سحر
روی گلبرگ شقایقهای شیدا شبنم است
از غم لبتشنگان خورشید میسوزد هنوز
تاول دیرینه را اشک محبان مرهم است
گر که دریاها بخشکد شرمسار از کام او
در ترازوی عدالت باز این تاوان کم است
ظلم بیحد هرچه در تاریخ بر مظلوم رفت
در بلای نینوا مقیاس دریا و نم است
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رشتهی نظم کواکب بار دیگر در هم است
زخم نو بنشسته اکنون بر سر زخم کهن
قامت ماه فلک از داغ بستانی خم است
اشک اهل آسمان در این مصیبت هر سحر
روی گلبرگ شقایقهای شیدا شبنم است
از غم لبتشنگان خورشید میسوزد هنوز
تاول دیرینه را اشک محبان مرهم است
گر که دریاها بخشکد شرمسار از کام او
در ترازوی عدالت باز این تاوان کم است
ظلم بیحد هرچه در تاریخ بر مظلوم رفت
در بلای نینوا مقیاس دریا و نم است
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از وحشت صیّاد کوچیدند تیهوها
در دشت بیحاصل نمیمانند آهوها
دریاچهها تالابها از بس که خشکیدند
دیگر نمیبیند کسی شادابی قوها
پر شد فضای بوستان از فتنه و نیرنگ
رفتهست عطر زندگی از یاد شببوها
عشق و محبت گر که حاکم بود در شهری
بیهوده خواهد بود آنجا برج و باروها
در آسمان تیره از اندوه مادرها
پرواز ممنوع است بر فوج پرستوها
آغشته از باروت شد تا دامن صحرا
رفتهست طعم شهد، از محصول کندوها
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در دشت بیحاصل نمیمانند آهوها
دریاچهها تالابها از بس که خشکیدند
دیگر نمیبیند کسی شادابی قوها
پر شد فضای بوستان از فتنه و نیرنگ
رفتهست عطر زندگی از یاد شببوها
عشق و محبت گر که حاکم بود در شهری
بیهوده خواهد بود آنجا برج و باروها
در آسمان تیره از اندوه مادرها
پرواز ممنوع است بر فوج پرستوها
آغشته از باروت شد تا دامن صحرا
رفتهست طعم شهد، از محصول کندوها
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتیکه تیشه نقشهی تزویر میکشید
جهل و جنون به آتش بیداد میدمید
پامال شد حریم گل و ساحت چمن
از هر جوانه خون سیاووش برجهید
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جهل و جنون به آتش بیداد میدمید
پامال شد حریم گل و ساحت چمن
از هر جوانه خون سیاووش برجهید
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به خروش میکِشندم نفحات صبحگاهت
به جنون لاعلاجی لمعات گاه گاهت
به شب سیاه فرقت به کدام شاهبالی
ره آسمان بپویم به وصال روی ماهت
نه ترنج و تیغ خواهد محکی برای حسنت
همه مات از جمالت، همه مست از نگاهت
به نثار خاک پایت گل و سبزه نیست قابل
گل باغ آفرینش، سرو جان نثار راهت
توئی آنکه دلسپردن به ولای اوست ایمان
خُنُک آندلی که هرگز ندهد زکف پناهت
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به جنون لاعلاجی لمعات گاه گاهت
به شب سیاه فرقت به کدام شاهبالی
ره آسمان بپویم به وصال روی ماهت
نه ترنج و تیغ خواهد محکی برای حسنت
همه مات از جمالت، همه مست از نگاهت
به نثار خاک پایت گل و سبزه نیست قابل
گل باغ آفرینش، سرو جان نثار راهت
توئی آنکه دلسپردن به ولای اوست ایمان
خُنُک آندلی که هرگز ندهد زکف پناهت
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اینجا تمام پنجرهها آه میکشند
وقتی سَرَک به سینهکِش راه میکشند
از ابرهای تیره ملولند و تا سحر
بر بوم صبرعکس رخ ماه میکشند
در شهرِ سردِ شبزده مردان خسته را
تا انتهای کوچهی گمراه میکشند
گاهی کلاغهای خبرچین بیوقار
طاووس را به سفرهی روباه میکشند
دلهای کینهتوزِ حسودانِ ناسپاس
مهتاب را به نائرهی چاه میکشند
صورتگرانِ بیهنرِ زشتآفرین
بغض یتیم را چو پرِکاه میکشند
تا طلعت سپیده نتابد به قلبها
اینجا تمام پنجرهها آه میکشند
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی سَرَک به سینهکِش راه میکشند
از ابرهای تیره ملولند و تا سحر
بر بوم صبرعکس رخ ماه میکشند
در شهرِ سردِ شبزده مردان خسته را
تا انتهای کوچهی گمراه میکشند
گاهی کلاغهای خبرچین بیوقار
طاووس را به سفرهی روباه میکشند
دلهای کینهتوزِ حسودانِ ناسپاس
مهتاب را به نائرهی چاه میکشند
صورتگرانِ بیهنرِ زشتآفرین
بغض یتیم را چو پرِکاه میکشند
تا طلعت سپیده نتابد به قلبها
اینجا تمام پنجرهها آه میکشند
#صفا_یغمایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀