💖کافه شعر💖
2.45K subscribers
4.31K photos
2.87K videos
11 files
978 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
بیا به کوچه میخوارگان سری بزنیم
به لطف ساقی میخانه ساغری بزنیم

به اقتدای همین بال های خورده به سنگ
در آسمان قفسناکمان پری بزنیم

بیا به سقف پر از دود آهمان با عشق
به دست گیسوی تو رنگ بهتری بزنیم

به ماهتاب زمین دیگر اعتباری نیست
بیا سری به قمر های دیگری بزنیم

بیا به همت  پاروی دست های خیال
سری به قایق در خون شناوری بزنیم

غبار آینه‌ از من گرفته عکست را
به قلب آینه بگذار خنجری بزنیم

برای فهم رهایی هنوز فرصت هست
اگر به حمله ی خود رنگ حیدری بزنیم

#زهرا_وهاب_ساقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بگذار که خویش را به زاری بکشم
مپسند که بار شرمساری بکشم

چون دوست به مرگ من به هر حال خوش است
من نیز به مرگ خود به هر حال خوشم

#فروغی_بسطامی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
أريد المزيد من الأصابع
لأشير بها كلها إليك
وأصرخ: هذا حبيبي

انگشت‌های بیشتری می‌خواهم
تا با همه‌ی آنها به تو اشاره کنم
و فریاد برآورم:
این محبوبِ من است!

#غادة_السمان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کمی از نیمه شب گذشته بود،
خودم را به خواب زدم،
چشم‌هایم را بستم ..
اما نه خواب به سراغم می‌آمد
نه چشم‌هایم به دنبالش می‌رفت.
تنها ،
خیال تو بود و
خیال تو بود و
خیال تو ..
که تا صبح
در سیاهیِ پشت پلک‌هایم
مرا تبدیل به دلتنگ‌ترین
آدم امشب می‌کرد ...

#علی_سید_صالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خوشا بهار تازه و بوس و کنار یار
گر در کنار یار بود، خوش بود بهار

ای یار دلبرای هلا خیز و و می بیار
می ده مرا و گیر یکی تنگ در کنار

با من چنان بزی که همی‌زیستی تو پار
این ناز بیکرانت تو برگیر از میان


#منوچهری


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بهشت از پلک های تو شروع می شود
که باز می شود صبح عاشقانه ای؛
و مسح ُ مسخ
امتداد انگشتان تا بازوی توست
پیچکی می شود دور گردنم؛
و "سلام"
صدای صامت رستگاریِ من است


#ویدا_احسان

پگاهتان عاشقانه❤️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
 خانه دوست کجاست؟!
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است...
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ
سر بدر می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد…
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟…

پاسخ #فریدون_مشیری به شعر “نشانی”

#سهراب_سپهری
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو…
هر کسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند.
شرط وارد گشتن
شست و شوی دل هاست
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و
ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
«خانه دوست کجاست؟!»


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هرکس به نصیب خویش خواهند رسید
هرگز ندهند جای پاکان به پلید

گر بختوری مراد خود خواهی یافت
ور بخت بدی سزای خود خواهی دید

#سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مثل یک پروانه پشت شیشه پرپر میزنم
در خودم محبوسم و با مشت بر در میزنم

مانده ام در حسرت پرواز و محض دلخوشی
روی کتفم  نقشی از بال کبوتر میزنم

گاه گاه از فرط دلتنگی به یاد دوستان
شانه هایم را خودم از پشت خنجر میزنم

باز هم با دیگران میگویم از احساس خود
باز هم با اره ها حرف از صنوبر میزنم

«یاری اندر کس نمیبینم» ولی خواهید دید
میرسد روزی که تنهایی به لشکر میزنم

دور اگر این بار دست ما بیافتد شک نکن!
میبرم  پیمانه را بالای منبر میزنم

مهدی_دهاقین


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
 تا دست ارادت به تو داده‌ست دلم
دامان طرب ز کف نهاده‌ست دلم

ره یافته در زلف دل آویز کجت
القصه به راه کج فتاده‌ست دلم

#فروغی_بسطامی

 ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شادمهر


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼
═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو کیستی
که با رفتنت
اینگونه مرا سردرگم کرده‌ایی
اینچنین من ِ شیدا را
اسیر دست خود ساخته و رفته‌ایی
ای مَه جهان تابم
ای روشنایی دیده‌گانم
در کدامین
کهکشان خفته ایی
که دستم به بودنت نمی رسد
پدیدار شو ...
که من دل‌سوخته دیگر
از پا فِتاده‌ام و تاب و توانم نیست ...!!



#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مرد آنست كه وقتي گُلِ او غمگين است
در به رقص آورِيَش، سازِ درايت دارد

مرد آنست كه حتّي جسدِ بي جانش
با رقيبان سرِ معشوق، رقابت دارد!

"اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري"
چشم درويش بكن! عشق، قداست دارد

#شهریار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می‌زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگ‌های سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند
حالِ سؤال و حوصله‌‌ی قیل و قال کو؟

#قیصرامین_پور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آهــنگ.شــ💃💃ــــاد 💃💃🌸💃💃





   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◁❚❚▷ ◉────‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌









🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀



❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو را چگونه بنامم، که لَخت‌لختِ تو ای عشق



شده‌ست لخته‌ی خونی و بسته راهِ گلویم

#حسین_منزوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عصرِ امروز
زیبایی چشمان تو را دارد
هوایش
پراست، از رایحه خوش اردیبهشت ..
میتوان از باغ نگاهت دسته دسته گل نارنج ‌چید
وچای را با عطر خوشش نوش جان کرد...

#یــسـنــا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همچو خورشید به عالم، نظری ما را بس
نَفَسِ گرم و دلِ پُرشرری ما را بس

خنده در گلشنِ گیتی به گُل ارزانی باد!
همچو شبنم، به جهان، چشمِ تری ما را بس

گر چه دانم که میسر نشود روزِ وصال
در شبِ هجر، امیدِ سحری ما را بس

اگر از دیدهٔ کوته‌نظران افتادیم
نیست غم، صحبتِ صاحب‌نظری ما را بس

در جهانی که نباشد ز کسی نام و نشان
قدسی از گفتهٔ شیوا، اثری ما را بس

#قدسی_مشهدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.....                                            ......
چه
#بارانی شدم نم‌نم
به روی‌ ‌چترِچشمانت
و‌ نقشی میزنم از
#عشق
به روی گونهٔ سرخت
خیالِ چشمِ جادویت‌
خطابم می کند هر
#روز
بسویت پر‌کشیدم ‌من‌
ولی
بی بال‌ می‌آیم.

#فریبا_قربان_کریمی
‎ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مه روی  پریزاد، بـنازم هنرت را
از دست دل ای داد، بـنازم هنرت را

یک لحظه تو را دیدم و بی چون و چرا دل..
من را به فناد داد، بـنازم هنرت را 

از دولت عشقت شده ام مضحکه ی خلق
ای خانه ات آباد، بـنازم هنرت را

هر ثانیه در حسرت آنم که به نحوی
ما را بکنی یاد، بـنازم هنرت را

از دوری یک لحظه ات آرامش خود را
دادم همه بر باد، بـنازم هنرت را

دلدادگی ام باعثِ افسردگی ام شد
چون با تو در افتاد، بـنازم هنرت را 

زیبا رخ و دلداده ی مغرورِ دهاتی
ای دستمریزاد، بـنازم هنرت را 

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀