💖کافه شعر💖
2.69K subscribers
4.41K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟
یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟

آیا تو هم هر پرده­ای را تا گشودی
از چارچوب پنجره دیوار دیدی؟

اصلا ببینم تا به حالا صخره بودی؟
از زیر امواج آسمان را تار دیدی؟

نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟
از آتنا گفتن عذاب النار دیدی؟

در پشت دیوار حیاطی شعر خواندی؟
دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟

آیا تو هم با چشم باز و خیس از اشک
خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟

رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه؟
بیمار بودی مثل من، بیمار دیدی؟

حقا که با من فرق داری لا اقل تو
او را که می­خواهی خودت یکبار دیدی

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شاخه را محکم گرفتن این زمان‌بی‌فایده‌ست
برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی‌فایده‌ست

گاه سکّان را رها کردن نجات کشتی است
گاه بین موج و طوفان، بادبان بی‌فایده‌ست

بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت
دست و پا وقتی نباشد نردبان بی‌فایده‌ست

تیر از جایی که فکرش را نمی‌کردم رسید
دوری از آن دلبر ابروکمان بی‌فایده‌ست

تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم
سعی من در سر‌به‌زیری بی‌گمان‌بی‌فایده‌ست

در من ِعاشق توان ِ ذره‌ای پرهیز نیست
پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی‌فایده‌ست

از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته‌اند
حرف موسی را نمی‌فهمدشبان،بی‌فایده‌ست

من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا
همچنان می‌گردم اما همچنان بی‌فایده‌ست

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نه فقط از تو اگر دل بکنم می‌میرم
سایه‌ات نیز بیفتد به تنم می‌میرم

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم می‌میرم

برق چشمان تو از دور مرا می‌گیرد
من اگر دست به زلفت بزنم می‌میرم

بازی ماهی و گربه است نظربازی ما
مثل یک تُنگ شبی می‌شکنم می‌میرم

روح برخاسته از من، ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم می‌میرم

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
درد یک پنجره را پنجره ها می‌فهمند
معنی کور شدن را گره ها می‌فهمند

سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می‌فهمند 

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم‌ها بیشتر از حنجره‌ها می‌فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تَذکره‌ها می‌فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن‌ها بعد در آن کنگره‌ها می‌فهمند

#کاظم_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غم مخور معشوق اگر امروز و فردا می‌کند
شیر دوراندیش با آهو مدارا می‌کند

زهرِ دوری باعث شیرینی دیدارهاست
آب را گرمای تابستان گوارا می‌کند

جز نوازش شیوه‌ای دیگر نمی‌داند نسیم
دکمه‌ی پیراهنش را غنچه خود وا می‌کند

روی زرد و لرزشت را از که پنهان می‌کنی؟
نقطه‌ضعف برگ‌ها را باد پیدا می‌کند

دلبرت هر قدر زیباتر، غمت هم بیشتر
پشت عاشق را همین آزارها تا می‌کند

از دل همچون زغالم سرمه می‌سازم که دوست
در دل آیینه دریابد چه با ما می‌کند

نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز
عاشقی چون من فقط او را تماشا می‌کند

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم

بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم

آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد
چند گامی سوی تو بی‌سر قدم برداشتم

ای شکاف سقف ِبر روی سرم ویران شده
کاش از آن اول تو را کوچک نمی‌پنداشتم

آه ِمن دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه‌ام
داشت می‌آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

شرمی‌ست در نگاهِ من ، اما هراس نه
کم‌صحبتم میانِ شما ، کم‌حواس نه

چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت
درخواست می‌کنم نروی ، التماس نه

از بی‌ستارگی‌ست دلم آسمانی است
من عابری فلک زده‌ام ، آس و پاس نه

من میروم ، تو باز می‌آیی ، مسیرِ ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه

پیچیده روزگارِ تو ، از دور واضح است
از عشق خسته میشوی اما خلاص نه

#کاظم_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت
بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت

از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد
در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت

رفــتــم کـنــارش ، صـحـبتـم یـادم نـیـامــد!!
پـرسـیـد: شعـرت را نمی خـوانی؟ دلم رفت

مـثـل مـعــلـم هـا بـه ذوقـــم آفـریـن گــفـت
مــانـنــد یـک طــفــل دبـسـتــانـی دلـم رفت

مــن از دیــار «مـنــزوی» ، او اهــل فـــردوس
یک سیـب و یـک چـاقـوی زنجانی ؛ دلم رفت

ای کاش آن شب دست در مویش نمی بـرد
زلـفش که آمــــد روی پـیـشـانی دلم رفــــت

ای کـاش اصـلا" مـــن نمی رفــتـم کــنــارش
امـا چـه سـود از ایـن پشیــمـانی دلـم رفـت

دیگـر دلـم ــ رخت سفیدم ــ نـیـست در بـنـد
دیـروز طـوفـان شد،چه طـوفـانی... دلم رفت

#کاظم_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌تکه یخی که عاشق ابر ِ عذاب می شود
سر ِقرار عاشقی همیشه آب می شود

به چشم ِ فرش زیر پا سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب می شود

کنار قله های غم، مخوان برای سنگ ها
کوه که بغض می کند سنگ، مذاب می شود

باغ پُر از گلی که شب نظر به آسمان کند
صبح به دیگ می رود؛ غنچه گلاب می شود

چه کرده‌ای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می‌کنم شعر حساب می‌شود

#کاظم_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من به بعضی چهره‌ها چون زود عادت می‌کنم
پیششان سر برنمی‌آرم، رعایت می‌کنم
 
همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایه‌ی رنج تو باشم، رفع زحمت می‌کنم
 
این دهان باز و چشم بی‌تحرک را ببخش
آنقدر جذابیت داری که حیرت می‌کنم
 
کم اگر با دوستانم می‌نشینم، جرم توست
هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت می‌کنم
 
فکر کردی چیست موزون می‌کند شعر مرا ؟
در قدم برداشتن‌های تو دقت می‌کنم
 
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم
لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم
 
ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم
 
توی دنیا هم نشد، برزخ که پیدا کردمت
می‌نشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سينه ام اين روزها بوی شقايق می دهد
داغ از نوعى که من ديدم تو را دق می دهد

او که اخمت را گرفت و خنده تقديم تو کرد
آه را می‌گيرد از من جاش هق هق مى دهد

برگ هايم ريخت بر روى زمين ؛ يعنى درخت
خود به مرگ خويشتن رأی موافق مى دهد

چشمهايت يک سوال تازه مى پرسد ولى
چشمهايم پاسخت را مثل سابق مى دهد

زندگى توى قفس يا مرگ بيرون از قفس ؟
دومى ! چون اولى دارد مرا دق مى دهد

#کاظم_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قدر نشناس عزیزم نیمه من نیستی
قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی!

مادر این بوسه های چون مسیحایی ولی
مرده خیلی زنده کردی پاکدامن نیستی

من غبار آلود هجرانم تو اما مدتی ایست
عهده دار آن نگاه لرزه افکن نیستی

یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست
بعد من اندازه یک عشق روشن نیستی

لاف آزادی زدی حالا که رنگت کرده فصل
از گزند باد های هرزه ایمن نیستی

چون قیاسش میکنی با من .پس از من هر کسی
هر که گوید عاشقم میگویم اصلا نیستی

دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم
اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی . . .

#کاظم_بهمنی♥️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شرمی‌ست در نگاه من، اما هراس نه
کم صحبتم میان شما، کم حواس نه

چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت
درخواست می‌کنم نروی، التماس نه

از بی‌ستارگی‌ست دلم آسمانی است
من عابری فلک زده‌ام، آس و پاس نه

من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ما
با هم موازی است و لیکن مماس نه

پیچیده روزگار تو، از دور واضح است
از عشق خسته می‌شوی اما خلاص نه

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم

بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بیـن روح و بدن ات فاصله تعیین کردن

نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد "شک"
نتوانست،  بنا  کـــرد  بــــه  توهیـــن کردن

زیـــر بار غم تـو داشت کسـی له می شد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن

آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده است توانایی نفرین کردن

"با وفا" خواندم ات از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن

"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست"
خط مزن نقش مرا مـوقـــع تمریــن کردن!

وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست!
اشتباه  است  مرا  دورتر  از  ایـــن  کردن

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خبرِ خیرِ تو از نَقلِ حریفان سخت است
حفظِ حالاتِ من و طعنه‌ی آنان سخت است

لحظه‌ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دلِ ابر، نگهداریِ باران سخت است

کشتیِ کوچکِ من هر چه که محکم باشد
جَستن از عرصه‌ی هول‌آورِ طوفان سخت است

ساده عاشق شده‌ام ، ساده‌تر از آن، رسوا
شهره‌ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است

ای که از کوچه‌ی ما می‌گذری ،معشوقه !
بی‌محلی سرِ این کوچه دوچندان سخت است

زيرِ باران که به من زُل بزنی خواهی دید:
فَن تشخیصِ نَم از چهره‌ی گریان سخت است

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خبر خیر تو از نقل حریفان سخت است
حفظِ حالات من و طعنه ی آنان سخت است

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر ، نگهداری باران سخت است

کشتیِ کوچک من هرچه که محکم باشد
جَستن از عرصهٔ هول آور طوفان سخت است

ساده عاشق شده‌ام ساده تر از آن رسوا
شهرهٔ شهر شدن با تو چه آسان سخت است

ای که از کوچه ی ما می گذری، معشوقه!
بی محلی سر این کوچه دو چندان سخت است

زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید:
فن تشخیص نم از چهرهٔ گریان سخت است

کوچه ی مهر ــ سر نبش ، کماکان باران...
دیدنِ حجله ی من اول آبان سخت است

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در جمعشان بودم که پنهانی دلم رفت
باور نمی کردم، به آسانی دلم رفت !

از هم سراغش را رفیقان می گرفتند
در وا شد و آمد به مهمانی... دلم رفت !

رفتم کنارش... صحبتم یادم نیامد
پرسید شعرت را نمی خوانی؟؟ دلم رفت !

مثل معلم ها به ذوقم آفرین گفت
مانند یک طفل دبستانی دلم رفت …

من از دیار منزوی، او اهل فردوس
یک سیب و یک چاقوی زنجانی... دلم رفت

ای کاش آن شب دست در مویش نمی برد
زلفش که آمد روی پیشانی دلم رفت

ای کاش من اصلا نمی رفتم کنارش
اما چه سود از این پشیمانی!؟ دلم رفت

دیگر دلم -رخت سفیدم- نیست در بند
دیروز طوفان شد، چه طوفانی! دلم رفت !

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گِردش همه جمع‌اند ولی جان‌به‌لبی نیست
تحویل نگیرند مرا هم عجبی نیست

چشمان من ابرند و دلم مرتع رنج است
ابرند و شبی نیست نبارند، شبی نیست

انداخت مرا دور و کسی نیست بگوید
این جامْ عتیقه‌ست شکستی، حلبی نیست

بی‌علت و یک‌باره دلم خون نشد از دوست
نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست

این شورشی از سلطه‌ی او خسته شد اما
یک ذره به دنبال جدایی‌طلبی نیست

سَم خوردم و رفتم به درش با گله و اشک
گفتند که رفته‌ست سفر، چند شبی نیست!

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
لذت مرگ نگاهي ست به پايين کردن
بين روح و بدن ات فاصله تعيين کردن

نقشه مي ريخت مرا از تو جدا سازد «شک»
نتوانست، بنا کرد يه توهين کردن

زير بار غم تو داشت کسي له مي شد
عشق بين همه برخاست به تحسين کردن

آن قدر اشک به مظلوميتم ريخته ام
که نمانده است توانايي نفرين کردن

«باوفا» خواندمت از عمد که تغيير کني
گاه در عشق نياز است به تلقين کردن

«زندگي صحنه ي يکتاي هنرمندي ماست»
خط مزن نقش مرا موقع تمرين کردن!

وزش باد شديد است و نخم محکم نيست!
اشتباه است مرا دورتر از اين کردن


#کاظم_بهمنی          

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀