مِثلیک قطره که بیرون زند ازﻣﻨﺰﻝﺧﻮﯾﺶ
طی کنم فاصله ها را به هوایِ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺶ
دارم امید درازی که به مقصد برسم
که بگیرم به سهولت خبر ازساحل خویش
بی گمان با دل پر غصه به فکر وطن است
آن که یک ذره بیفتاده جدا از گِل خویش
کسی از مسئله هایم نگشاید گرهی
اگر ازسعی خودم حل نکنم مشکل خویش
آن قَدَر بهره نصیبم شده از تجربیات
که دو روزی ببرم فایده ازحاصل خویش
حین کامل شدن زندگی ام گم شده است
تکهی شعرتَرک خورده ای از پازل خویش
شعله ی پُر شرر چهره یِ بانو عسلم
آنچنان زدبه نگاهم که شدم ﻏﺎﻓﻞ ﺧﻮیش
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
طی کنم فاصله ها را به هوایِ ﺩﻝ ﺧﻮﯾﺶ
دارم امید درازی که به مقصد برسم
که بگیرم به سهولت خبر ازساحل خویش
بی گمان با دل پر غصه به فکر وطن است
آن که یک ذره بیفتاده جدا از گِل خویش
کسی از مسئله هایم نگشاید گرهی
اگر ازسعی خودم حل نکنم مشکل خویش
آن قَدَر بهره نصیبم شده از تجربیات
که دو روزی ببرم فایده ازحاصل خویش
حین کامل شدن زندگی ام گم شده است
تکهی شعرتَرک خورده ای از پازل خویش
شعله ی پُر شرر چهره یِ بانو عسلم
آنچنان زدبه نگاهم که شدم ﻏﺎﻓﻞ ﺧﻮیش
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لحن سازم در غروب جمعه محزون میزند
پا به پایِ بغض نی باسِحر وافسون میزند
نغمه ها جاری شود از جوی ضرباهنگ ها
ساز دلکوک ِصبـا وقتی کـه موزون میزند
هم زمـان بـا آه ِ لیلی تنـــدر ِ شـلاق عشق
مِثل آتش بادهـا بـر پشت ِ مجـنون میزند
رقص نُت ها آورَد چنـگ ِ نکیسا را بـه یاد
هر زمـان نبض سه تارم در همایون میزند
از خلوص دل بگیرد راز هستی را به هیچ
آن کـه جامی از شـراب ناب گلگون میزند
با شـروع تکنوازی زیـر و بـم گـم می شود
در تنـور سینـه ی سازی کـه قـانـون میزند
گرچه دل را با نـوای خـوش نوازد روزگار
فتنه ها می زاید از تاری که ایدون میزند
هـق هقم را بایـد از بانـو عسل پنهان کنم
تا نبیند سیل اشکـم را کــه بیـرون میزند
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پا به پایِ بغض نی باسِحر وافسون میزند
نغمه ها جاری شود از جوی ضرباهنگ ها
ساز دلکوک ِصبـا وقتی کـه موزون میزند
هم زمـان بـا آه ِ لیلی تنـــدر ِ شـلاق عشق
مِثل آتش بادهـا بـر پشت ِ مجـنون میزند
رقص نُت ها آورَد چنـگ ِ نکیسا را بـه یاد
هر زمـان نبض سه تارم در همایون میزند
از خلوص دل بگیرد راز هستی را به هیچ
آن کـه جامی از شـراب ناب گلگون میزند
با شـروع تکنوازی زیـر و بـم گـم می شود
در تنـور سینـه ی سازی کـه قـانـون میزند
گرچه دل را با نـوای خـوش نوازد روزگار
فتنه ها می زاید از تاری که ایدون میزند
هـق هقم را بایـد از بانـو عسل پنهان کنم
تا نبیند سیل اشکـم را کــه بیـرون میزند
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم شعاع چشمت راهِ سرابِ عشق است
گفتا که برنگردد هرکس خرابِ عشق است
گفتم بـه گِرد رویـت، پـروانـه می زند پـر
گفتا که بال و پرها باز ازشتاب عشق است
گفتم لبـت همـانـا، انگـورِ صادراتی ست
گفتا اگـر بـدانی شط ِ شـرابِ عشق است
گفتم کـه تاب زلفـت مجنـون کند صبا را
گفتا به نازِ لیلی، در پیچ وتابِ عشق است
گفتم کـه "ماه من شو" از چهره پرده بردار
گفتا که روی خوبان زیرِ نقابِ عشق است
گفتم که شعرِ حافظ آتش بـه جانم افکند
گفتا بگو که خواجه عالیجنابِ عشق است
گفتم که شک ندارم بانـو عسل تو هستی
گفتا سکوت مبهم، رمـز جوابِ عشق است
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتا که برنگردد هرکس خرابِ عشق است
گفتم بـه گِرد رویـت، پـروانـه می زند پـر
گفتا که بال و پرها باز ازشتاب عشق است
گفتم لبـت همـانـا، انگـورِ صادراتی ست
گفتا اگـر بـدانی شط ِ شـرابِ عشق است
گفتم کـه تاب زلفـت مجنـون کند صبا را
گفتا به نازِ لیلی، در پیچ وتابِ عشق است
گفتم کـه "ماه من شو" از چهره پرده بردار
گفتا که روی خوبان زیرِ نقابِ عشق است
گفتم که شعرِ حافظ آتش بـه جانم افکند
گفتا بگو که خواجه عالیجنابِ عشق است
گفتم که شک ندارم بانـو عسل تو هستی
گفتا سکوت مبهم، رمـز جوابِ عشق است
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه با کوبیدن طبل و نقاره
نه با شعر و سرود و استعاره
شمارِ روزهایِ عمر ضحاک
نخواهد شد فزون بااستخاره
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه با شعر و سرود و استعاره
شمارِ روزهایِ عمر ضحاک
نخواهد شد فزون بااستخاره
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زلالی در شراب تاکمان است
رگ انگور مست ازخاکمان است
تراوش می کند در زندگانی
فرآیندی که در اِدراکمان است
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رگ انگور مست ازخاکمان است
تراوش می کند در زندگانی
فرآیندی که در اِدراکمان است
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سپیداندامِرویایی چهچشم محشری داری
به دستان ِ بلورینت شراب و ساغری داری
پرِ پروانه می ریزد به روی شال زربفتت
خدایمن!عجب رخسارآتش گستری داری
نمیدانیمگر بانو که باغ گل تماشایی ست
بیفکن پرده از رویت کهنیکو منظری داری
همانروزیکه بنهادی قدم در باغ فروردین
من از بوی تو فهمیدم تن گل پروری داری
چو آهوی ِ به دامافتاده در بندت گرفتارم
گره از مشکلم بگشا اگر پیغمبری داری
فریباییکهخوردمدربهشتتگولِشیطان را
تو آن حوّای جذابی که سیب نوبری داری
عسلبانو شِکَنج ِ بافه یِ زلف طلایی را
به رویشانه افشانکنکه موهایزریداری
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به دستان ِ بلورینت شراب و ساغری داری
پرِ پروانه می ریزد به روی شال زربفتت
خدایمن!عجب رخسارآتش گستری داری
نمیدانیمگر بانو که باغ گل تماشایی ست
بیفکن پرده از رویت کهنیکو منظری داری
همانروزیکه بنهادی قدم در باغ فروردین
من از بوی تو فهمیدم تن گل پروری داری
چو آهوی ِ به دامافتاده در بندت گرفتارم
گره از مشکلم بگشا اگر پیغمبری داری
فریباییکهخوردمدربهشتتگولِشیطان را
تو آن حوّای جذابی که سیب نوبری داری
عسلبانو شِکَنج ِ بافه یِ زلف طلایی را
به رویشانه افشانکنکه موهایزریداری
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در دیارم روزهایخوبوشاد ازدست رفت
خاطرات شادی آور مِثل باد از دست رفت
کشورِجم را سراسر جهل و بدبختی گرفت
بستر اندیشه درعلم و سواد از دست رفت
از همان روزی کـه آقـایِ ریا شـد شیخ شهر
در میـان نـوجـوانان اعتـقاد از دسـت رفت
بس که بـر منبر بگفت از دوزخ و روز جزا
معنی آسایش ِ قبل از معــاد از دست رفت
رشته های محکم همبستگی ازهم گسیخت
اتحــادِ تیــــره هـای بـا نــژاد از دست رفت
بـرگِ تاریخی نمـاند از وجـهه ی پیشینیان
آن همه نام و نشانِ قوم ماد از دست رفت
در میــانِ اهـــــلِ آبـادی فنــا شـد همـــدلی
در حقیقت بین مردم اعتماد از دست رفت
منتقدهـا را عسل بانـو بـه مسلخ می بـرند
روز اول جای بحث و انتقاد از دست رفت
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خاطرات شادی آور مِثل باد از دست رفت
کشورِجم را سراسر جهل و بدبختی گرفت
بستر اندیشه درعلم و سواد از دست رفت
از همان روزی کـه آقـایِ ریا شـد شیخ شهر
در میـان نـوجـوانان اعتـقاد از دسـت رفت
بس که بـر منبر بگفت از دوزخ و روز جزا
معنی آسایش ِ قبل از معــاد از دست رفت
رشته های محکم همبستگی ازهم گسیخت
اتحــادِ تیــــره هـای بـا نــژاد از دست رفت
بـرگِ تاریخی نمـاند از وجـهه ی پیشینیان
آن همه نام و نشانِ قوم ماد از دست رفت
در میــانِ اهـــــلِ آبـادی فنــا شـد همـــدلی
در حقیقت بین مردم اعتماد از دست رفت
منتقدهـا را عسل بانـو بـه مسلخ می بـرند
روز اول جای بحث و انتقاد از دست رفت
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سپیداندامِرویایی چهچشم محشری داری
به دستان ِ بلورینت شراب و ساغری داری
پرِ پروانه می ریزد به روی شال زربفتت
خدایمن!عجب رخسارآتش گستری داری
نمیدانیمگر بانو که باغ گل تماشایی ست
بیفکن پرده از رویت کهنیکو منظری داری
همانروزیکه بنهادی قدم در باغ فروردین
من از بوی تو فهمیدم تن گل پروری داری
چو آهوی ِ به دامافتاده در بندت گرفتارم
گره از مشکلم بگشا اگر پیغمبری داری
فریباییکهخوردمدربهشتتگولِشیطان را
تو آن حوّای جذابی که سیب نوبری داری
عسلبانو شِکَنج ِ بافه یِ زلف طلایی را
به رویشانه افشانکنکه موهایزریداری
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به دستان ِ بلورینت شراب و ساغری داری
پرِ پروانه می ریزد به روی شال زربفتت
خدایمن!عجب رخسارآتش گستری داری
نمیدانیمگر بانو که باغ گل تماشایی ست
بیفکن پرده از رویت کهنیکو منظری داری
همانروزیکه بنهادی قدم در باغ فروردین
من از بوی تو فهمیدم تن گل پروری داری
چو آهوی ِ به دامافتاده در بندت گرفتارم
گره از مشکلم بگشا اگر پیغمبری داری
فریباییکهخوردمدربهشتتگولِشیطان را
تو آن حوّای جذابی که سیب نوبری داری
عسلبانو شِکَنج ِ بافه یِ زلف طلایی را
به رویشانه افشانکنکه موهایزریداری
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مِثل جشنی که در آن تنبک و تنبور نبود
شهرم از بی نفسی اهل شر و شور نبود
تیرگیچیره شداز یورش تاریکی محض
در پسِ پنجره ای روزنی از نور نبود
بسکه در کوری شب طبل عزا را زده اند
فرصت زمزمه در گوشه ی ماهور نبود
قاضی و شیخ ریا در پیِ اعدام منند
ورنه در کوچه ی ما اینهمه مامور نبود
عمری از روی توهّم دهَدم زاهد شهر
وعده ی باغ بهشتی که درآن حور نبود
به همانخون سیاوش کهچکید ازتن گل
محفل لاله رخان شیونِ بر گور نبود
می زدم نت به نت از خاطر بانو عسلم
غم ِ بنهفته اگر در دلِ سنتور نبود
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شهرم از بی نفسی اهل شر و شور نبود
تیرگیچیره شداز یورش تاریکی محض
در پسِ پنجره ای روزنی از نور نبود
بسکه در کوری شب طبل عزا را زده اند
فرصت زمزمه در گوشه ی ماهور نبود
قاضی و شیخ ریا در پیِ اعدام منند
ورنه در کوچه ی ما اینهمه مامور نبود
عمری از روی توهّم دهَدم زاهد شهر
وعده ی باغ بهشتی که درآن حور نبود
به همانخون سیاوش کهچکید ازتن گل
محفل لاله رخان شیونِ بر گور نبود
می زدم نت به نت از خاطر بانو عسلم
غم ِ بنهفته اگر در دلِ سنتور نبود
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سـاز بی آوازم و سنتــور میخـواهـد دلـم
نغمه ای درگوشه ی ماهور میخواهد دلم
بیخبر مهمان فردوسی شدم در شهرتوس
همــرهی تـا مــرز نیشابـور میخواهد دلم
ای صبـا در راه بـرگشتت بـه مـژگانم بگو
باهمایون قطعه ای درشور میخواهد دلم
هر زمانی نغمه با مرغ سحر سر می دهم
همنــوایی از دف و تنبـور میـخواهـد دلم
دادم آخرچون پرستوعاقبت تن رابه کوچ
پـــر زدن تا قلّـه های دور می خواهد دلم
ساقیا پُرکن که دیگر طاقتم ازحد گذشت
ساغـری از بـاده ی انگـور می خواهد دلم
گوشه ی چشم عسل بانو که میآید به یاد
زُل زدن بر نـرگس مخمـور میخـواهد دلم
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نغمه ای درگوشه ی ماهور میخواهد دلم
بیخبر مهمان فردوسی شدم در شهرتوس
همــرهی تـا مــرز نیشابـور میخواهد دلم
ای صبـا در راه بـرگشتت بـه مـژگانم بگو
باهمایون قطعه ای درشور میخواهد دلم
هر زمانی نغمه با مرغ سحر سر می دهم
همنــوایی از دف و تنبـور میـخواهـد دلم
دادم آخرچون پرستوعاقبت تن رابه کوچ
پـــر زدن تا قلّـه های دور می خواهد دلم
ساقیا پُرکن که دیگر طاقتم ازحد گذشت
ساغـری از بـاده ی انگـور می خواهد دلم
گوشه ی چشم عسل بانو که میآید به یاد
زُل زدن بر نـرگس مخمـور میخـواهد دلم
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گرچه بانو اشتباهی رو به ما آورده ای
راه و رسم ِ مهربانی را به جا آورده ای
پا بنه بر تار و پودِ فرش چشمانم که تو
باخودت یک آسمان عشق وصفاآورده ای
آنچه ازسر تاکمر میریزد از ابریشم است
روی دوشت موجی از زلف رها آورده ای
بی شک از جنس گلی کزعطرِ شیرازِ تنت
حافظ ِ شوریده را تا دلگشا آورده ای
آخر ای گلچهره یِ خندان لب ِ بالا بلا
ایـن همه افسونگری را از کجا آورده ای
درمسیرکوچه دیدم کوزه بر دوش آمدی
خوشگوار از چشمه ی آبِ بقا آورده ای
کلبه یِ ما را معطر کرده ای بانو عسل
لا به لایِ دامنت گلپونه ها آورده ای
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
راه و رسم ِ مهربانی را به جا آورده ای
پا بنه بر تار و پودِ فرش چشمانم که تو
باخودت یک آسمان عشق وصفاآورده ای
آنچه ازسر تاکمر میریزد از ابریشم است
روی دوشت موجی از زلف رها آورده ای
بی شک از جنس گلی کزعطرِ شیرازِ تنت
حافظ ِ شوریده را تا دلگشا آورده ای
آخر ای گلچهره یِ خندان لب ِ بالا بلا
ایـن همه افسونگری را از کجا آورده ای
درمسیرکوچه دیدم کوزه بر دوش آمدی
خوشگوار از چشمه ی آبِ بقا آورده ای
کلبه یِ ما را معطر کرده ای بانو عسل
لا به لایِ دامنت گلپونه ها آورده ای
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلارامی که بی تابم نموده
به جز از ایلِ قشقایی نبوده
شنیدم در ارم از مهرورزی
هزاران سروِ ناز او را ستوده
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به جز از ایلِ قشقایی نبوده
شنیدم در ارم از مهرورزی
هزاران سروِ ناز او را ستوده
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر پگاهی که تنِ پنجره ات باز شود
صبحِ زیبای من از دیدنت آغاز شود
بارها بر سرِ زلفت بزند بوسه نسیم
که گلِ روی تو از شرم و حیا ناز شود
آنقَدر در کش و قوسم که به آوازِ بلند
آنچه در دل بنِهفتم به تو ابراز شود
دختر نغمه سرا نیمه شبی حوصله کن
عاقبت باغِ ارم عرصه یِ آواز شود
گاهی از کوچهی سعدی متوالی مگُذر
که خداوند سخن راهیِ شیراز شود
تا زمانی که مرتب نشود نظم غزل
نم نم اشک قلم قافیه پرداز شود
گفتم از سِرّ ضمیرم به تو بانو عسلم
آن چه از دل نتراود به زبان راز شود
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبحِ زیبای من از دیدنت آغاز شود
بارها بر سرِ زلفت بزند بوسه نسیم
که گلِ روی تو از شرم و حیا ناز شود
آنقَدر در کش و قوسم که به آوازِ بلند
آنچه در دل بنِهفتم به تو ابراز شود
دختر نغمه سرا نیمه شبی حوصله کن
عاقبت باغِ ارم عرصه یِ آواز شود
گاهی از کوچهی سعدی متوالی مگُذر
که خداوند سخن راهیِ شیراز شود
تا زمانی که مرتب نشود نظم غزل
نم نم اشک قلم قافیه پرداز شود
گفتم از سِرّ ضمیرم به تو بانو عسلم
آن چه از دل نتراود به زبان راز شود
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای طعم لبت مثل انار شب پاییز
مستم بنما لحظه ای از ساغر لبریز
با ناز نگاهت به جهان می زنی آتش
با عشوه گری ره بزن از لشکر چنگیز
هر لحظه که در آینه ها رخ بنمایی
بر شاخه گل نغمه کند مرغ سحرخیز
درفصل خزان پردﻩبکش پنجرﻩها را
تا خانه خرابم نکند سردی پاییز
چشمم که طلوع رخ زیبای تو را دید
از جذبه روی تو شدم ذره ی ناچیز
ای مرغ دلم پر بزن از قونیه تا بلخ
گو شمس من آید دگر از خطه تبریز
گنجشک گرفتارمﻭدر هول و هراسم
برگرد و رهایم بکن از درد غم انگیز
روزی که تو در کوچه ما پا بگذاری
پرهیز کنﺍﺯدشمن وبا دوست بیامیز
برشانه بیفشاﻥعسل،آن زلف سیه را
تا جان و دلم پر شود از بوی دلاوی
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مستم بنما لحظه ای از ساغر لبریز
با ناز نگاهت به جهان می زنی آتش
با عشوه گری ره بزن از لشکر چنگیز
هر لحظه که در آینه ها رخ بنمایی
بر شاخه گل نغمه کند مرغ سحرخیز
درفصل خزان پردﻩبکش پنجرﻩها را
تا خانه خرابم نکند سردی پاییز
چشمم که طلوع رخ زیبای تو را دید
از جذبه روی تو شدم ذره ی ناچیز
ای مرغ دلم پر بزن از قونیه تا بلخ
گو شمس من آید دگر از خطه تبریز
گنجشک گرفتارمﻭدر هول و هراسم
برگرد و رهایم بکن از درد غم انگیز
روزی که تو در کوچه ما پا بگذاری
پرهیز کنﺍﺯدشمن وبا دوست بیامیز
برشانه بیفشاﻥعسل،آن زلف سیه را
تا جان و دلم پر شود از بوی دلاوی
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
افتاد به بی راهه مسیرم که اسیرم
گرما زده از هُرم کویرم که اسیرم
بیزارم از این زندگیِ بیسر و سامان
از مزه یِ این واقعه سیرم که اسیرم
در عصر تجدد شده ام غرق خرافات
در بستر اندیشه فقیرم که اسیرم
گوشم شده دروازه ی هر ساز بدآواز
درگیرِ صدایِ بم و زیرم که اسیرم
جایی که نباشد نفسی بالِ پریدن
هر ثانیه باید بپذیرم که اسیرم
در اوجِ توان آتشِ پر حجم مسلسل
درصبح اذان بسته بهتیرم که اسیرم
بانو عسلم وسعت غم لایتناهی ست
در خار وخسِحادثه گیرم که اسیرم
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گرما زده از هُرم کویرم که اسیرم
بیزارم از این زندگیِ بیسر و سامان
از مزه یِ این واقعه سیرم که اسیرم
در عصر تجدد شده ام غرق خرافات
در بستر اندیشه فقیرم که اسیرم
گوشم شده دروازه ی هر ساز بدآواز
درگیرِ صدایِ بم و زیرم که اسیرم
جایی که نباشد نفسی بالِ پریدن
هر ثانیه باید بپذیرم که اسیرم
در اوجِ توان آتشِ پر حجم مسلسل
درصبح اذان بسته بهتیرم که اسیرم
بانو عسلم وسعت غم لایتناهی ست
در خار وخسِحادثه گیرم که اسیرم
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گرچه بیجرمم ولیدرخانه محبوسم هنوز
از وجودِ پنجره بی زار و مأیوسم هنوز
انس و الفت از دیارِ شادمانی پر کشید
لاجرم با ماتم و دل شوره مأنوسم هنوز
روشنایی را به دستورِ شبح گردن زدند
بی نصیب از دیدنِ رخسارِ فانوسم هنوز
باغِ فروردین چشمانت که می آید به یاد
حس کنم درعمق جنگلهای چالوسم هنوز
از همان روزی که حاکم شد خدایِ ارتجاع
برده ی بی مزد و اجرِ شیخِ سالوسم هنوز
بی خبر گیرد گلویم را دو دستِ اختناق
در شب بی انتها در چنگِ کابوسم هنوز
سینه ام را بارهاچاقویِ غم جِر داده است
دلزده از قاضی و ازگشتِ محسوسم هنوز
در غزل هایِ ترم از بی تویی بانو عسل
می چکد باران غم از شعرِ ملموسم هنوز
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از وجودِ پنجره بی زار و مأیوسم هنوز
انس و الفت از دیارِ شادمانی پر کشید
لاجرم با ماتم و دل شوره مأنوسم هنوز
روشنایی را به دستورِ شبح گردن زدند
بی نصیب از دیدنِ رخسارِ فانوسم هنوز
باغِ فروردین چشمانت که می آید به یاد
حس کنم درعمق جنگلهای چالوسم هنوز
از همان روزی که حاکم شد خدایِ ارتجاع
برده ی بی مزد و اجرِ شیخِ سالوسم هنوز
بی خبر گیرد گلویم را دو دستِ اختناق
در شب بی انتها در چنگِ کابوسم هنوز
سینه ام را بارهاچاقویِ غم جِر داده است
دلزده از قاضی و ازگشتِ محسوسم هنوز
در غزل هایِ ترم از بی تویی بانو عسل
می چکد باران غم از شعرِ ملموسم هنوز
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر پگاهی که تنِ پنجره ات باز شود
صبحِ زیبای من از دیدنت آغاز شود
بر سرِ زلف رهایت بزند بوسه نسیم
که گلِ روی تو از شرم و حیا ناز شود
آن چنان در تب و تابم که به آوازِ بلند
آنچه در دل بنِهفتم به تو ابراز شود
#علی_قیصری
#صبـح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبحِ زیبای من از دیدنت آغاز شود
بر سرِ زلف رهایت بزند بوسه نسیم
که گلِ روی تو از شرم و حیا ناز شود
آن چنان در تب و تابم که به آوازِ بلند
آنچه در دل بنِهفتم به تو ابراز شود
#علی_قیصری
#صبـح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرچند که رخسار تو در دید نباشد
در تابش بیوقفهیِ آتشکدهتردید نباشد
در منظره یِ پُر شررِ شعله یِ رویت
رازی ست که درچهرهیِ خورشید نباشد
تا دشمن اندیشه فروشندهیِ یأساست
از زنده بهگورانِ فلاکت زده امیدنباشد
خونریز ترین نسلِ بشر ناشرِ دینند
اسلافِ عرب قابلِ تمجید نباشد
در مدرسه یِ علم و خِرَد تابع عقلیم
در مذهبِ ما مرجعِ تقلید نباشد
دیری ست که در میهنِ پهناورِ کوروش
در حفظ وطن لشکرِ جاوید نباشد
وحشی صفتان آینه ها را بشکستند
تا جامِ جم از دوره یِ جمشید نباشد
بانو عسلم قصه یِ این غصه درازست
یک روز نبوده ست که تهدید نباشد
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در تابش بیوقفهیِ آتشکدهتردید نباشد
در منظره یِ پُر شررِ شعله یِ رویت
رازی ست که درچهرهیِ خورشید نباشد
تا دشمن اندیشه فروشندهیِ یأساست
از زنده بهگورانِ فلاکت زده امیدنباشد
خونریز ترین نسلِ بشر ناشرِ دینند
اسلافِ عرب قابلِ تمجید نباشد
در مدرسه یِ علم و خِرَد تابع عقلیم
در مذهبِ ما مرجعِ تقلید نباشد
دیری ست که در میهنِ پهناورِ کوروش
در حفظ وطن لشکرِ جاوید نباشد
وحشی صفتان آینه ها را بشکستند
تا جامِ جم از دوره یِ جمشید نباشد
بانو عسلم قصه یِ این غصه درازست
یک روز نبوده ست که تهدید نباشد
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با آن که رهِ باغِ ارم آن ورِ پل بود
شادابی ام از عطر تنِ غنچه یِ گل بود
در راهِ هدف ذره ای از پا ننشستم
هرچند که در دور و برم تپه و تُل بود
نوشیده ام از وسوسه در خُلّر شیراز
از کهنه شرابی که سراسر الِکُل بود
در حافظه یِ شعر و غزل آنهمه شادی
از زمزمه یِ نی لبک و ساز و دهل بود
بر سینه یِ تاریخِ ملل حک شده قبلاً
کورش پدرِ بی بدلِ ارتش کل بود
در کشورِ آزاد و رها شیخِ ستمگر
خونریز تر از سلسلهی خان مغول بود
جز چشم و نگاه من و تو آینه دانست
بانو عسلم تا چه قدَر ناز و تپل بود
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شادابی ام از عطر تنِ غنچه یِ گل بود
در راهِ هدف ذره ای از پا ننشستم
هرچند که در دور و برم تپه و تُل بود
نوشیده ام از وسوسه در خُلّر شیراز
از کهنه شرابی که سراسر الِکُل بود
در حافظه یِ شعر و غزل آنهمه شادی
از زمزمه یِ نی لبک و ساز و دهل بود
بر سینه یِ تاریخِ ملل حک شده قبلاً
کورش پدرِ بی بدلِ ارتش کل بود
در کشورِ آزاد و رها شیخِ ستمگر
خونریز تر از سلسلهی خان مغول بود
جز چشم و نگاه من و تو آینه دانست
بانو عسلم تا چه قدَر ناز و تپل بود
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ﺧﻨﺪﻩﻫﺎﯾﺖ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯﮔﯿﺮﺍﯾﯽِ ﻣﺸﺮﻭﺏ نیست
ساغرم راتاگلو پرکن ﮐﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺭﺩﻫﻠﯿﺰ ﻗﻠﺒﻢ ﺟﺎﺭ ﻭﺟﻨﺠﺎﻟﯽ ﺑﭙﺎﺳﺖ
ﺩﺭﺩﺭﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺷﻬﺮﯼ ﺍین قَدﺭﺁﺷﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﻓـﺮﺵ ﺍﯾـﻮﺍﻥ ﺗــﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻌـﺮ ِ خالص ﺑﺎﻓﺘﻢ
ﺗﺎﺭ ﻭﭘﻮﺩ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺍﺯﺟﻨﺲ ﻧﺎﻣﺮﻏﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
حق بده تاباشم از چشم انتظاری ﻧﺎشکیب
سوگلِ صبر و ثباتم ﻃـﺎﻗــﺖ ﺍﯾـﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
بس که از نازک خیالی خانه ات را در زدم
از تلنگر جـای ِ سالم بـر تـن درکوب نیست
ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻭﺻـﻞ ﺗـﻮ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﮐــﺮﺩ ﺍﺯ ﺑـﻬﺸﺖ
ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﻬﺘـﺮﯼ ﺟـﺰ منــزل ﻣﺤﺒـﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﺷﺘـﻪ ﯼ ﺍﻓﮑـﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﺑﻬﻢ
ﺗﺎﺯگیها ﻭﺯﻥ ﺷﻌﺮﻡ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺍﺳﻠﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
زنــده از گلخنـده یِ نـازِ تــوام بـانـو عسل
درنبودت رنگوبوی زندگی مطلوب نیست
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ساغرم راتاگلو پرکن ﮐﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺭﺩﻫﻠﯿﺰ ﻗﻠﺒﻢ ﺟﺎﺭ ﻭﺟﻨﺠﺎﻟﯽ ﺑﭙﺎﺳﺖ
ﺩﺭﺩﺭﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺷﻬﺮﯼ ﺍین قَدﺭﺁﺷﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﻓـﺮﺵ ﺍﯾـﻮﺍﻥ ﺗــﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻌـﺮ ِ خالص ﺑﺎﻓﺘﻢ
ﺗﺎﺭ ﻭﭘﻮﺩ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺍﺯﺟﻨﺲ ﻧﺎﻣﺮﻏﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
حق بده تاباشم از چشم انتظاری ﻧﺎشکیب
سوگلِ صبر و ثباتم ﻃـﺎﻗــﺖ ﺍﯾـﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
بس که از نازک خیالی خانه ات را در زدم
از تلنگر جـای ِ سالم بـر تـن درکوب نیست
ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻭﺻـﻞ ﺗـﻮ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﮐــﺮﺩ ﺍﺯ ﺑـﻬﺸﺖ
ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﻬﺘـﺮﯼ ﺟـﺰ منــزل ﻣﺤﺒـﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﺷﺘـﻪ ﯼ ﺍﻓﮑـﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﺑﻬﻢ
ﺗﺎﺯگیها ﻭﺯﻥ ﺷﻌﺮﻡ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺍﺳﻠﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
زنــده از گلخنـده یِ نـازِ تــوام بـانـو عسل
درنبودت رنگوبوی زندگی مطلوب نیست
#علی_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀