امنیت بودنم در قاب نگاهت....
آرامتر !!!!!
ملایمتر!!!!!
مرا بخوان،،،
دلم رسوایی میکند،،!!!!!
با چشمانت.......
#الهه_نیری🌹
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آرامتر !!!!!
ملایمتر!!!!!
مرا بخوان،،،
دلم رسوایی میکند،،!!!!!
با چشمانت.......
#الهه_نیری🌹
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
غروب وخلوتِ ایوان و...دلبری که ندارم
کـه بیقـرار بجوشد سمـاوری که ندارم
هنـوز دلهـره دارم کـه هـر غـروب مبادا
هوای شعر بیفتد بر این سری کـه ندارم
بگو چکارکنم با دلۍکه اینهمه تنگ است
نمیشود بپَرم تـا تـو... با پَری کـه ندارم
قـرار بـود بمانی ، چه شد نیامده رفتی؟
چه چیز از تو بگویم به دختری که ندارم
نشستـه ام بـه امیدی مگر که باز بیایی
کـه شعـر را برسانی بـه آخری که ندارم
#الهه_مرتضای
#غ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کـه بیقـرار بجوشد سمـاوری که ندارم
هنـوز دلهـره دارم کـه هـر غـروب مبادا
هوای شعر بیفتد بر این سری کـه ندارم
بگو چکارکنم با دلۍکه اینهمه تنگ است
نمیشود بپَرم تـا تـو... با پَری کـه ندارم
قـرار بـود بمانی ، چه شد نیامده رفتی؟
چه چیز از تو بگویم به دختری که ندارم
نشستـه ام بـه امیدی مگر که باز بیایی
کـه شعـر را برسانی بـه آخری که ندارم
#الهه_مرتضای
#غ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
پر از سکوت می شوم برابر نگاه تو
همیشه فکر می کنم به آخر نگاه تو
به آسمان روشنی که پلک می زند به من
به میله های زندگی، به این قفس، به پر زدن...
#الهه_صابر🌹
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
همیشه فکر می کنم به آخر نگاه تو
به آسمان روشنی که پلک می زند به من
به میله های زندگی، به این قفس، به پر زدن...
#الهه_صابر🌹
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نامت را
به صبـــــح خواندم
چشمه های طلایی آفتاب
روشن کرد
شبِ سیاهم را
و
چڪه چڪه
#شهد چشم های مرا
ڪه ڪسی جز تو
به ڪندو نبرده..
روزڪَارم
شیرین ترین می شود
فقط با تــو...
#الهه_محقق
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به صبـــــح خواندم
چشمه های طلایی آفتاب
روشن کرد
شبِ سیاهم را
و
چڪه چڪه
#شهد چشم های مرا
ڪه ڪسی جز تو
به ڪندو نبرده..
روزڪَارم
شیرین ترین می شود
فقط با تــو...
#الهه_محقق
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
°
نامت را
به صبح خواندم
چشمه های طلایی آفتاب
روشن کرد
شبِ سیاهم را
و چکه چکه
شهد چشم های مرا
که کسی جز تو
به کندو نبرده
روزگارم
شیرین ترین می شود
فقط با تو
#الهه_محقق
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نامت را
به صبح خواندم
چشمه های طلایی آفتاب
روشن کرد
شبِ سیاهم را
و چکه چکه
شهد چشم های مرا
که کسی جز تو
به کندو نبرده
روزگارم
شیرین ترین می شود
فقط با تو
#الهه_محقق
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ذکرِ امشب، سر به مُهر
آهسته زیرِ لب بگو:
"ای خدا !
بیرون کن از دل،
مِهرِ او را خسته ام ..."
#الهه_سلطانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آهسته زیرِ لب بگو:
"ای خدا !
بیرون کن از دل،
مِهرِ او را خسته ام ..."
#الهه_سلطانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#اربعین_حسینی_تسلیت 🏴
بـا سوز باد زمزمه ی آه می رسد
آه از دمی که قافله از راه می رسد
با اشک و آه داغ جهان تازه می شود
غم می شود مُسافر و ناگاه می رسد
از بس که جانِ کاسته رفته است زیرِ خاک
از زیرِ خاک ناله ی جانکاه می رسد
افلاک را گرفته اگر ناله، شک نکن
این نالهها ادامه اش از چاه می رسَد
وقتی که قصهی تو به "سر" میرسد، به شام_
هفتاد و چند قصه ی کوتاه می رسد
دیگر به هیچ سلطنتی اعتماد نیست
با دستِ بسته لشکرِ یک شاه می رسَد
حالا رسیده اهلِ حرم بر سرِ مزار
عشق از ازل به مردُمِ آگاه می رسد
بیم است تا به لرزه درآیَد تمامِ عـرش
از جزر و مدِّ گریه که تا ماه می رسد
با بوی اربعینِ تو خوش میشَود دلم
دل میدهم به عشق که دلخواه می رسد
#الهه_سلطانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بـا سوز باد زمزمه ی آه می رسد
آه از دمی که قافله از راه می رسد
با اشک و آه داغ جهان تازه می شود
غم می شود مُسافر و ناگاه می رسد
از بس که جانِ کاسته رفته است زیرِ خاک
از زیرِ خاک ناله ی جانکاه می رسد
افلاک را گرفته اگر ناله، شک نکن
این نالهها ادامه اش از چاه می رسَد
وقتی که قصهی تو به "سر" میرسد، به شام_
هفتاد و چند قصه ی کوتاه می رسد
دیگر به هیچ سلطنتی اعتماد نیست
با دستِ بسته لشکرِ یک شاه می رسَد
حالا رسیده اهلِ حرم بر سرِ مزار
عشق از ازل به مردُمِ آگاه می رسد
بیم است تا به لرزه درآیَد تمامِ عـرش
از جزر و مدِّ گریه که تا ماه می رسد
با بوی اربعینِ تو خوش میشَود دلم
دل میدهم به عشق که دلخواه می رسد
#الهه_سلطانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم که لیلی میشوم، صدبار بدتر
گفتی که مجنون میشوم ، اینهم به آن در
گفتم که بیتابم نکن طاقت ندارم
میسوزد این بیتابیَم هم بال وُ هم پر
گفتی که در بیتابیت من هم شریکم
«یک،یک» مساوی ، میشوی با من برابر
گفتم که زیبایان یکایک بیوفایند
گفتی که تهمت میزنی؟ الله اکبر
گفتم نمیخواهم برو ، این عاشقی را
گفتی که کفران میکنی ، بر عشقْ کافَر؟
لیلی شدم، مجنون شدی، افسانه سر زد
خوشبختی آمد پشتِ در، مستانه زد در
من آسمانها را به عشقت فتح کردم
در کهکشانها عشقِ ما شد عشقِ برتر!
ناگه صدایی آمد و پلکم سبک شد
ای وایِ من، رؤیایِ من در خواب زد پر
#الهه_سادات_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتی که مجنون میشوم ، اینهم به آن در
گفتم که بیتابم نکن طاقت ندارم
میسوزد این بیتابیَم هم بال وُ هم پر
گفتی که در بیتابیت من هم شریکم
«یک،یک» مساوی ، میشوی با من برابر
گفتم که زیبایان یکایک بیوفایند
گفتی که تهمت میزنی؟ الله اکبر
گفتم نمیخواهم برو ، این عاشقی را
گفتی که کفران میکنی ، بر عشقْ کافَر؟
لیلی شدم، مجنون شدی، افسانه سر زد
خوشبختی آمد پشتِ در، مستانه زد در
من آسمانها را به عشقت فتح کردم
در کهکشانها عشقِ ما شد عشقِ برتر!
ناگه صدایی آمد و پلکم سبک شد
ای وایِ من، رؤیایِ من در خواب زد پر
#الهه_سادات_موسوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پای دلتنگی من گر به خیابان برسد
کارِ این شهر به یکباره به پایان برسد
بسته راه نفسم را غمی از جنس سکوت
کارِ این بغض بعید است به باران برسد
خبر از دوست اگر نیست خوشا قاصد مرگ
پشت در منتظرم این برسد، آن برسد
به سر موی تو دل بستم و باور کردم
رسمِ دنیاست، پریشان به پریشان برسد
میشود معجزه ای آخرِ هر قصه ی خوش
کاش پایانَ غزل، درد به درمان برسد...
#الهه_سلطانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کارِ این شهر به یکباره به پایان برسد
بسته راه نفسم را غمی از جنس سکوت
کارِ این بغض بعید است به باران برسد
خبر از دوست اگر نیست خوشا قاصد مرگ
پشت در منتظرم این برسد، آن برسد
به سر موی تو دل بستم و باور کردم
رسمِ دنیاست، پریشان به پریشان برسد
میشود معجزه ای آخرِ هر قصه ی خوش
کاش پایانَ غزل، درد به درمان برسد...
#الهه_سلطانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آوایِ دوست داشتنت...
فریادی ست خفه؛
در هجومِ واژه های بی قرار
اینجا
زنی را در
سرزمینی ابری؛
با مُهرِ سکوت،
دعوت به شاعری کرده اند...
#الهه_محقق👌❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فریادی ست خفه؛
در هجومِ واژه های بی قرار
اینجا
زنی را در
سرزمینی ابری؛
با مُهرِ سکوت،
دعوت به شاعری کرده اند...
#الهه_محقق👌❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اسم زیبای تو را روی دلم "ها" میکنم
ناگهان میبارم و آهسته غوغا میکنم
می نشینم گوشه ای می گریم از دلتنگی ات
دامنم را از غم دوریت دریا می کنم
می نویسی "حال تو خوبَست جانا بهتری؟"
من "تو را می خواهمت دیوانه"معنا میکنم
حاضرم هر رنجشی از سمت تو باشد ولی
تو بمان! من با بدی های تو هم تا می کنم
دوستت دارم اگر گاهی تو را رنجانده ام
عاشقت هستم اگر هی با تو دعوا می کنم
آنقَدَر می خواهمت معشوقه ی احساسی ام
چهره ی این زندگی را با تو زیبا می کنم
عاشقم حتی نباشی من خیالم راحت است
عاقبت مهر خودم را در دلت جا میکنم
#الهه_رضایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ناگهان میبارم و آهسته غوغا میکنم
می نشینم گوشه ای می گریم از دلتنگی ات
دامنم را از غم دوریت دریا می کنم
می نویسی "حال تو خوبَست جانا بهتری؟"
من "تو را می خواهمت دیوانه"معنا میکنم
حاضرم هر رنجشی از سمت تو باشد ولی
تو بمان! من با بدی های تو هم تا می کنم
دوستت دارم اگر گاهی تو را رنجانده ام
عاشقت هستم اگر هی با تو دعوا می کنم
آنقَدَر می خواهمت معشوقه ی احساسی ام
چهره ی این زندگی را با تو زیبا می کنم
عاشقم حتی نباشی من خیالم راحت است
عاقبت مهر خودم را در دلت جا میکنم
#الهه_رضایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اسم زیبای تو را روی دلم "ها" میکنم
ناگهان میبارم و آهسته غوغا میکنم
می نشینم گوشه ای می گریم از دلتنگی ات
دامنم را از غم دوریت دریا می کنم
می نویسی "حال تو خوبَست جانا بهتری؟"
من "تو را می خواهمت دیوانه"معنا میکنم
حاضرم هر رنجشی از سمت تو باشد ولی
تو بمان! من با بدی های تو هم تا می کنم
دوستت دارم اگر گاهی تو را رنجانده ام
عاشقت هستم اگر هی با تو دعوا می کنم
آنقَدَر می خواهمت معشوقه ی احساسی ام
چهره ی این زندگی را با تو زیبا می کنم
عاشقم حتی نباشی من خیالم راحت است
عاقبت مهر خودم را در دلت جا میکنم
#الهه_رضایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ناگهان میبارم و آهسته غوغا میکنم
می نشینم گوشه ای می گریم از دلتنگی ات
دامنم را از غم دوریت دریا می کنم
می نویسی "حال تو خوبَست جانا بهتری؟"
من "تو را می خواهمت دیوانه"معنا میکنم
حاضرم هر رنجشی از سمت تو باشد ولی
تو بمان! من با بدی های تو هم تا می کنم
دوستت دارم اگر گاهی تو را رنجانده ام
عاشقت هستم اگر هی با تو دعوا می کنم
آنقَدَر می خواهمت معشوقه ی احساسی ام
چهره ی این زندگی را با تو زیبا می کنم
عاشقم حتی نباشی من خیالم راحت است
عاقبت مهر خودم را در دلت جا میکنم
#الهه_رضایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این کیست توی آینه؟ خشکش زده زنی
سگلرزههای پشت هم افتاده بر تنی
يک زن که به اسارت حسّش در آمده
داغی گداخته شده يک قلب آهنی
با من چه کردهای که چنین... بغض میکند
ای مردهشور اين همه حرف نگفتنی
با خود چه کردهام؟ به خودش هی نگاه و بعد
ای شکل شرم آينه! تو واقعاً منی؟!
آتش به جان گرفته برايش نهايتاً
آتش برای يک نخ، سيگار بهمنی
ويران شده تمام غرورت! کدام جنگ!
تا کی خودت برای خودت يار و دشمنی؟
مشتش به روى آينه... چشمان خونیاش
هر تکّهاش نشانی از اين زخم ماندنی
بر نعشِ تکههای دلش سير گريه کرد
اشکی چنان که شعلهی آتش به خرمنی...
#الهه_احمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سگلرزههای پشت هم افتاده بر تنی
يک زن که به اسارت حسّش در آمده
داغی گداخته شده يک قلب آهنی
با من چه کردهای که چنین... بغض میکند
ای مردهشور اين همه حرف نگفتنی
با خود چه کردهام؟ به خودش هی نگاه و بعد
ای شکل شرم آينه! تو واقعاً منی؟!
آتش به جان گرفته برايش نهايتاً
آتش برای يک نخ، سيگار بهمنی
ويران شده تمام غرورت! کدام جنگ!
تا کی خودت برای خودت يار و دشمنی؟
مشتش به روى آينه... چشمان خونیاش
هر تکّهاش نشانی از اين زخم ماندنی
بر نعشِ تکههای دلش سير گريه کرد
اشکی چنان که شعلهی آتش به خرمنی...
#الهه_احمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀