💖کافه شعر💖
2.33K subscribers
4.28K photos
2.83K videos
11 files
949 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال
جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال

چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست
چه بود روزی پیروزتر از روز وصال

بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه
که بهر دیدنی از مهرش وجد آرم و حال

#فرخی_سیستانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی سر و پائی اگر در چشم خار آید ترا
دل به دست آرش که یکروزی بکار آید ترا

با هزاران رنج بردن گنج عالم هیچ نیست
دولت آن باشد ز در بی انتظار آید ترا

دولت هر مملکت در اختیار ملت است
آخر ای ملت به کف کی اختیار آید ترا؟

پافشاری کن، حقوق زندگان آور بدست
ورنه چون مرده تا محشر فشار آید ترا

نام کندن به شهر مردگان چون زندگیست
همچو من زین زندگانی ننگ و عار آید ترا

تا نسازی دست و دامن را نگار از خون دل
کی به کف بیخون دل دست نگار آید ترا

کیستی ای نو گل خندان که در باغ بهشت
بلبل شوریده دل هرسو هزار آید ترا

کن روان از خون دل جو در کنار خویشتن
تا مگر آن سرو دلجو در کنار آید ترا

فرخی بسپار جان وز انتظار آسوده شو
گر به بالینت نیامد در مزار آید تو را

#فرخی_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلا! تا تو ز من دوری، نه در خوابم نه بیدارم
نشانِ بی‌دلی پیداست از گفتار و کردارم


دلا! تا تو ز من دوری، ندانم بر چه کردارم
مرا بینی، چنان بینی که من یک‌ساله بیمارم

#فرخی_سیستانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بی‌کرانه قسمت کردند

شیخ و شه و شحنه عیش‌ونوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند

#فرخی_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بی‌کرانه قسمت کردند

شیخ و شه و شحنه عیش‌ونوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند

#فرخی_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی‌گناهی گر به زندان مُرد با حال تباه
  ظالم مظلوم‌کش هم تا ابد جاوید نیست
......
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست 
از حکومت غیر حبس و کشت ن و تبعید نیست

#فرخی_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دنیای ضعیف کش که از حق دور است
حق را بقوی می دهد و معذور است

بیهوده سخن ز حق و باطل چکنی
رو زور بدست آر که حق با زور است


#فرخی_یزدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
این ستمکاران
که می‌خواهند سلطانی کنند
عالـمی را کشته تا یکـدم هــوس‌رانی کنند

تا به کی با پول
این یک مشت خلــق گرسنه
صبح عید و عصر جشن و شب‌ چراغانی کنند



#فرخی_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
فرقی که میان من و شیخ است همین است
کو دِل شکند دایم و ما توبه شکستیم

ای ناصحِ مُشفق تو برو در غَمِ خود باش
ما گر بَد و گر خوب همانیم که هستیم...

#فرخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
  آن سبزه که ترک این چمن گفت، منم
آن لاله که از اشک به خون خفت، منم

وآن غنچه لب بسته که از تنگدلی
صد بار بهار آمد و نشکفت، منم

#فرخی_یزدی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
 
گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است
لیک دیوانه‌تر از من دل شیدای من است
 
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو در پای من است
 
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
 
جامه‌ای را که به خون رنگ نمودم امروز
بر جفا کاری تو شاهد فردای من است
 
چیزهایی که نبایست ببیند بس دید
به خدا قاتل من دیدهٔ بینای من است
 
سر تسلیم به چرخ آن که نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای من است
 
دل تماشایی تو دیده تماشایی دل
من به فکر دل و خلقی به تماشای من است
 
آن که در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبلهٔ بادیه پیمای من است
❤️

#فرخی_یزدی
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
 غارتِ غارتگران شد مالِ بیت المال ما
با چنین غارتگرانی، وای بر احوال ما

اذنِ غارت را به این غارتگران داده است سخت
سستی و خونسردی و نادانی و اهمال ما

زاهدِ ما بهرِ استبداد و آزادی به جنگ
تا چه سازد بختِ او تا چون کند اقبال ما

حال ما یک چند دیگر گر بدین سان بگذرد
بدتر از ماضی شود ایامِ استقبال ما

شیخ و شاب و شاه و شحنه و شبرو شدند
متفق بر محوِ آزادی و استقلال ما
 

#فرخی_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی
در شرط ما نبود که با من تو این کنی

دل پیش من نهادی و بفْریفتی مرا
آگه نبوده‌ام که همی دانه افکنی ...


#فرخی_سیستانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تپیدنهای دلها، ناله شد، آهسته آهسته
رساتر گر شود این ناله ها، فریاد می گردد

ز اشک و آه مردم، بوی خون آید که آهن را
دهی گر آب و آتش، دشنۀ فولاد می گردد

ز بیدادِ فزون،آهنگری گمنام و زحمتکش
علمدارِ عَلم،چون کاوۀ حداد می گردد

علَم شد در جهان فرهاد،در جانبازی شیرین
نه هر کس کوهکن شد در جهان، فرهاد می گردد

به ویرانی این اوضاع، هستم مطمئن، زان رو
که بنیان جفا و جور، بی بنیاد می گردد

دلم از این خرابیها بُوَد خوش زآنکه می دانم
خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد

#فرخی_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان
که دل نبستم بر گلستان و لاله‌ستان

کسی که لاله پرستد به روزگار بهار
ز شغل خویش بماند به روزگار خزان


#فرخی_سیستانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جای ما در گوشه صحرا بود مانند كوه
گوشه گير و سربلند و سخت پيونديم ما

در گلستان جهان چون غنچه های صبحدم
با درون پر ز خون در حال لبخنديم ما


#فرخی_یزدی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرقِ خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد
بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم

#فرخی_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زباغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلیدباغ ما را ده که فردامان به کار آید

کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید


#فرخی_سیستانی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همی نسیم گل آرد بباغ بوی بهار
بهار چهر منا! خیز و جام باده بیار

اگر چه باده حرامست ظن برم که مگر
حلال گردد بر عاشقان بوقت بهار

خدای، نعمت، مارا ز بهر خوردن داد
بیا و نعمت او را ز ما دریغ مدار


#فرخی_سیستانی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀