#عصر که میشود
دلتنگی هایم را برمی دارم
میروم در ایوان خاطرات
و روی صندلی رویا مینشینم
خیره می شوم به حوض نقاشی
یک فنجان کافئین داغ،
خیلی حساسم، همرنگ چشمانت باشد
آخ که چه می چسبد
با کمی کیک خانگی
یا لقمه ای نان و پنیرک
از شعرهای سهراب
به خودم که می آیم
#غروبی را به آغوش کشیده ام
که چشم در چشم انتظار
خیال موهایت را در سر میپروراند
و از آنهمه دلتنگی
لبخندی بر لبم نشسته به عمق و وسعت
همان حوض نقاشی
که به اندازه ی همه ی دریاها آبی ست
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلتنگی هایم را برمی دارم
میروم در ایوان خاطرات
و روی صندلی رویا مینشینم
خیره می شوم به حوض نقاشی
یک فنجان کافئین داغ،
خیلی حساسم، همرنگ چشمانت باشد
آخ که چه می چسبد
با کمی کیک خانگی
یا لقمه ای نان و پنیرک
از شعرهای سهراب
به خودم که می آیم
#غروبی را به آغوش کشیده ام
که چشم در چشم انتظار
خیال موهایت را در سر میپروراند
و از آنهمه دلتنگی
لبخندی بر لبم نشسته به عمق و وسعت
همان حوض نقاشی
که به اندازه ی همه ی دریاها آبی ست
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀