💖کافه شعر💖
2.78K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
"چند هنگامه نهی بر راه عام
  گام خستی برنیامد هیچ کام

  وقت صحت جمله یارند و حریف
  وقت درد و غم به جز حق کو الیف"

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سوختم من! سوخته خواهد کسی؟!
تـا زِ مـن آتــش زنــد انــدر خَـسـی

سـوخـتـه چـون قـابـلِ آتـش بود
سوخته بِستان که آتش کَش بود!

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقت پند دیگرانی های های
در غم خود چون زنانی وای وای

چون به درد دیگران درمان بدی
درد مهمان تو آمد تن زدی

آنچ پنجه سال بافیدی به هوش
زان نسیج خود بغلتانی بپوش

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حق زمین و آسمان بر ساخته‌ست
در میان بس نار و نور افراخته‌ست

این زمین را از برای خاکیان
آسمان را مسکن افلاکیان

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز دیگر آمدم دیوانه‌وار
رو رو ای جان زود زنجیری بیار

غیر آن زنجیر زلف دلبرم
گر دو صد زنجیر آری بردرم

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خلق را بنگر که چون ظلمانی‌اند
در متاع فانیی چون فانی‌اند

این عجب که جان به زندان اندرست
وانگهی مفتاح زندانش به دست

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" هیچ کافر را به خواری منگرید
   که مسلمان مُردنَش باشد امید

   چه خبر داری ز ختم عمر او
   که بگردانی از او یکباره رو "

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عکس خود را او عدو خویش دید
لاجرم بر خویش شمشیری کشید

ای بسا ظلمی که بینی در کسان
خوی تو باشد دریشان ای فلان

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بیشتر اصحاب جنت ابلهند
تا ز شر فیلسوفی می‌رهند

خویش را عریان کن از فضل و فضول
تا کند رحمت به تو هر دم نزول

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شرح عشق ار من بگویم بر دوام
صد قیامت بگذرد وان ناتمام

زانک تاریخ قیامت را حدست
حد کجا آنجا که وصف ایزدست
...
#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نعمت آرَد غفلت و شُکر انتِباه
صید نعمت کُن به دام شُکر شاه

شُکر جان نعمت و نعمت چو پوست
زانکه شُکر آرد تو را تا کوی دوست

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گوش من از گفت غیر او کرست
او مرا از جان شیرین جان‌ترست

جان ازو آمد ،نیامد او ز جان
صدهزاران جان دهم او رایگان

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون ننالم تلخ از دستان او
چون نیم در حلقهٔ مستان او

چون نباشم همچو شب بی روز او
بی وصال روی روز افروز او

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر همی دانی که یزدان داور است
ژاژ و گستاخی تو را چون باور است

دوستی بی خِرَد خود دشمنی است
حق تعالی ز این چنین خدمت غنی است

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خلق را بنگر که چون ظلمانی‌اند
در متاع فانیی چون فانی‌اند

این عجب که جان به زندان اندرست
وانگهی مفتاح زندانش به دست

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" ای زغیرت بر سبو سنگی زده
وآن سبو ز اشکست کاملتر شده

خم شکسته آب از او ناریخته
صد درستی زین شکست انگیخته

#مثنوی_مولانا


📘 ای انسان , چون قالب های دنیایی خود را شکستی! تو از شکستن کامل تر می شوی....
این شکستن ساخته شدن را به دنبال دارد. معجزه است , گویا ظرفی می شکند اما مظروف آن بیرون نمی ریزد...

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" هوشیاری آفتاب و حرص یخ
هوشیاری آب وین عالم وسخ "

#مثنوی_مولانا


📘هوشیاری انسان موجب غلبه او بر
حرص میشود . همچنان که آفتاب یخ را
از بین میبرد هوشیاری چون آبی است که آلودگی های این دنیا را می شوید ...

#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قند خر را گر طرب انگیختی
پیش خر قنطار شکر ریختی

#مثنوی_مولانا


📘اگر خر, قند دوست داشت, صاحبش مقدار زیادی قند به خوردش می داد.
👈انسانهای کم فهم حکمتها را دوست ندارند.

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حق همی گوید: چه  آوردی مرا؟
اندر این مُهلت که دادم من تو را

عمرِ خود را  در چه پایان برده ای؟
قُوت و قوّت در چه فانی کرده ای؟

گوهرِ  دیده  کجا  فرسوده ای؟
پنج حسّ را در کجا پالوده ای؟

چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش
خرج  کردی،  چه  خریدی  تو  زِ  فرش؟

#مثنوی_مولانا دفتر سوم
#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق

این تو کی باشی که تو آن اوحدی
که خوش و زیبا و سرمست خودی

#مثنوی_مولانا
_دفتر_چهارم
#صبح_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀