باز #شنبه شد
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامک_جعفری
#برای آنکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامک_جعفری
#برای آنکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصرهای
#جمعه
برایت
#عصرانهاے مے چینم
از عشق و دوست داشتن
و در انتظار آمدنت
لقمه اے میگیرم از حسرت
با بغض مے بلعم غصه نبودنت را
و جرعه جرعه مے نوشم
چاے دلتنگے را ...
#رضا_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه
برایت
#عصرانهاے مے چینم
از عشق و دوست داشتن
و در انتظار آمدنت
لقمه اے میگیرم از حسرت
با بغض مے بلعم غصه نبودنت را
و جرعه جرعه مے نوشم
چاے دلتنگے را ...
#رضا_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در این #جمعه زیبا
دنیا را ارزانی لبخندت کن
و آن را با قهوه اتبه هَم بزن!
شاد که باشی
دنیا ازآن توست
بيدار شو
بدون لبخند مهربانی
#صبحانه كه هيچ
#صبح هم از گلو
پايين نمي رود.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دنیا را ارزانی لبخندت کن
و آن را با قهوه اتبه هَم بزن!
شاد که باشی
دنیا ازآن توست
بيدار شو
بدون لبخند مهربانی
#صبحانه كه هيچ
#صبح هم از گلو
پايين نمي رود.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه ها
شرح جانم
بر گل های نیلوفری
برکه ی تو
شعری سپید
پُر از دلتنگی های پاییز
رقص قلم بر جان دفتر
واژه های رنگ پریده
در ردیف هم
اما عاجز
از وصف نقش چشمان تو
#جمعه و بی خبری
من زِ حال تو
در به دری احساسم
تهِ کوچه بودنت
بغض من و خنده ی خیالت
در پس این #جمعه
پاییزی
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شرح جانم
بر گل های نیلوفری
برکه ی تو
شعری سپید
پُر از دلتنگی های پاییز
رقص قلم بر جان دفتر
واژه های رنگ پریده
در ردیف هم
اما عاجز
از وصف نقش چشمان تو
#جمعه و بی خبری
من زِ حال تو
در به دری احساسم
تهِ کوچه بودنت
بغض من و خنده ی خیالت
در پس این #جمعه
پاییزی
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه شعری است
به بلندی شبِ یلدا
پُر از دلتنگی های پاره پاره
پُر از اشک های یواشکی
پشت پرچین تنهایی
دویدن چشم های بی رمق من
در پی ردِ پای از تو ته کوچه ی
پُر از اقاقیا
بی قراری دست هایم
در امتداد حریر شانه های زنانه ات
چاره ای نیست
من و #جمعه و خیال ابری تو
گُم می شویم میان واژه های عُریان
#سیامک_ جعفری
#برای انکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به بلندی شبِ یلدا
پُر از دلتنگی های پاره پاره
پُر از اشک های یواشکی
پشت پرچین تنهایی
دویدن چشم های بی رمق من
در پی ردِ پای از تو ته کوچه ی
پُر از اقاقیا
بی قراری دست هایم
در امتداد حریر شانه های زنانه ات
چاره ای نیست
من و #جمعه و خیال ابری تو
گُم می شویم میان واژه های عُریان
#سیامک_ جعفری
#برای انکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز #شنبه شد
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه ها حس غریبیست
دلم يك غزلِ كوتاه است
كه رديفش
شده دلتنگِی تو
بیصدا چشم براه است كه از در برسی،
بی خبر از دل من!
موج دریای خیال توچه دیدن دارد.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم يك غزلِ كوتاه است
كه رديفش
شده دلتنگِی تو
بیصدا چشم براه است كه از در برسی،
بی خبر از دل من!
موج دریای خیال توچه دیدن دارد.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه روز نیست
بغضی است
که گلوی شعرم را می گیرد
شمردن ثانیه های دلتنگی
بر ساعت خیال تو
#جمعه منم
پُر از نداشتن تو
در حصار کلبه ای میان
جنگل دوست داشتن تو
#جمعه و شکستن قاب
شیشه ی چشمان من
حوالی جاده ی بارانی تو
"چتر بودنت را آرزوست "
#سیامڪ_جعفری
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بغضی است
که گلوی شعرم را می گیرد
شمردن ثانیه های دلتنگی
بر ساعت خیال تو
#جمعه منم
پُر از نداشتن تو
در حصار کلبه ای میان
جنگل دوست داشتن تو
#جمعه و شکستن قاب
شیشه ی چشمان من
حوالی جاده ی بارانی تو
"چتر بودنت را آرزوست "
#سیامڪ_جعفری
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❤❤
باز #شنبه شد
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز #شنبه شد
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه ها
دلتنگی را بغل می کنم
پشت پنجره ی چشمات
شعرم را به قاصدک نگاهت
می سپارم
دشتِ شقایق بودنت را
سنجاق می کنم به کویر بودنم
تو را میطلبم از باران
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا
ی قابِ شکسته
ی پنجره ی نیمه باز
خاطره ی یاس تو
خیالِ تو و شکستن مردِ من
بُهت احساسم پشت حصار
فاصله
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه
#جمعه و بی خبری من
زِ حال تو
حوالی آغوشت را به من
بسپار
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم
بر پیچک تنِ زنانه ات
#سیامڪ_جعفری
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلتنگی را بغل می کنم
پشت پنجره ی چشمات
شعرم را به قاصدک نگاهت
می سپارم
دشتِ شقایق بودنت را
سنجاق می کنم به کویر بودنم
تو را میطلبم از باران
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا
ی قابِ شکسته
ی پنجره ی نیمه باز
خاطره ی یاس تو
خیالِ تو و شکستن مردِ من
بُهت احساسم پشت حصار
فاصله
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه
#جمعه و بی خبری من
زِ حال تو
حوالی آغوشت را به من
بسپار
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم
بر پیچک تنِ زنانه ات
#سیامڪ_جعفری
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعهها
را باید نوشت
و آرام روی احساس
پا گذاشت،
باید شمارش ثانیه های سکوت را
بر زمزمه ی بغضها روانه ی باران کرد.
چرا که او در #غیاب مهر
هر هفته
حضور سنگینش را
آنچنان بر
لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها
یک گوشه بنشینم
و به چرای مبهمِ
#نبودنها فکر کنم
دامن کهنه خاطرات را
می گیرد
و بی ملاحظه می تکاند
و اینگونه
همیشه مهمانی #ناخواندهست
و بی اندازه دلگیر .
#جمعه جان!
بیا وعشق را
از چشمان مسکوتم،
از واژه واژه ی اشعارم بخوان
و از روی مهر با من دلخسته یار شو
و زمستان کوچههای دلم را بهاری کن.
نگاه کن
دستانم
قلم را برقص وا می دارند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
را باید نوشت
و آرام روی احساس
پا گذاشت،
باید شمارش ثانیه های سکوت را
بر زمزمه ی بغضها روانه ی باران کرد.
چرا که او در #غیاب مهر
هر هفته
حضور سنگینش را
آنچنان بر
لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها
یک گوشه بنشینم
و به چرای مبهمِ
#نبودنها فکر کنم
دامن کهنه خاطرات را
می گیرد
و بی ملاحظه می تکاند
و اینگونه
همیشه مهمانی #ناخواندهست
و بی اندازه دلگیر .
#جمعه جان!
بیا وعشق را
از چشمان مسکوتم،
از واژه واژه ی اشعارم بخوان
و از روی مهر با من دلخسته یار شو
و زمستان کوچههای دلم را بهاری کن.
نگاه کن
دستانم
قلم را برقص وا می دارند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را
در خلال اندوهم
دوست می دارم!
زلال اشکم را
به تسبیح می کشم،
استخاره
قطره
دانه!
و امروز #جمعه را
گره می زنم
به شنبه ای،
که
جمع کند نفس هایت را
به سمت بادگیر دلم،
ای رخساره ی دست نیافتنی !
وقتی واژه ها
بغض میشوند
چاره ای ندارم
جز اینکه
یک دلِ سیر
شعر بگویم .
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در خلال اندوهم
دوست می دارم!
زلال اشکم را
به تسبیح می کشم،
استخاره
قطره
دانه!
و امروز #جمعه را
گره می زنم
به شنبه ای،
که
جمع کند نفس هایت را
به سمت بادگیر دلم،
ای رخساره ی دست نیافتنی !
وقتی واژه ها
بغض میشوند
چاره ای ندارم
جز اینکه
یک دلِ سیر
شعر بگویم .
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه ها
دلتنگی را بغل می کنم
پشت پنجره ی چشمات
شعرم را به قاصدک نگاهت
می سپارم
دشتِ شقایق بودنت را
سنجاق می کنم به کویر بودنم
تو را میطلبم از باران
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا
ی قابِ شکسته
ی پنجره ی نیمه باز
خاطره ی یاس تو
خیالِ تو و شکستن مردِ من
بُهت احساسم پشت حصار
فاصله
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه
#جمعه و بی خبری من
زِ حال تو
حوالی آغوشت را به من
بسپار
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم
بر پیچک تنِ زنانه ات
#سیامڪ_جعفرے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلتنگی را بغل می کنم
پشت پنجره ی چشمات
شعرم را به قاصدک نگاهت
می سپارم
دشتِ شقایق بودنت را
سنجاق می کنم به کویر بودنم
تو را میطلبم از باران
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا
ی قابِ شکسته
ی پنجره ی نیمه باز
خاطره ی یاس تو
خیالِ تو و شکستن مردِ من
بُهت احساسم پشت حصار
فاصله
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه
#جمعه و بی خبری من
زِ حال تو
حوالی آغوشت را به من
بسپار
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم
بر پیچک تنِ زنانه ات
#سیامڪ_جعفرے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه که می شود
سپاه شعرم
در میدان صبحگاهی
صبح خیالت
خبر دار می ایستد
واژه ها روی دوش شعر
پرچم دوست داشتنت
برافراشته می شود
احساسم سرود دلدادگی
سر می دهد
و امّا .....
#دلتنگی بیداد می کند
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سپاه شعرم
در میدان صبحگاهی
صبح خیالت
خبر دار می ایستد
واژه ها روی دوش شعر
پرچم دوست داشتنت
برافراشته می شود
احساسم سرود دلدادگی
سر می دهد
و امّا .....
#دلتنگی بیداد می کند
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بخوان مرا
به پرواز ی
بر بال فرشته های احساس
میان مرزعهٔ خنده هایت
تا لطافتِ عشق
بر پیکرم بِروید و
گُلبوتههای خاکستر شدهاَم
بشکُفد!
می خواهم برهنگی کلمات شعر را
با تن پوشی از عشق
بپوشانم
چه زیبا پَرمی کشند
در هوای آسمان چشمانت!
راستی خبر داری
من و #جمعه
خیره شده ایم
به جادهٔ بودنت!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به پرواز ی
بر بال فرشته های احساس
میان مرزعهٔ خنده هایت
تا لطافتِ عشق
بر پیکرم بِروید و
گُلبوتههای خاکستر شدهاَم
بشکُفد!
می خواهم برهنگی کلمات شعر را
با تن پوشی از عشق
بپوشانم
چه زیبا پَرمی کشند
در هوای آسمان چشمانت!
راستی خبر داری
من و #جمعه
خیره شده ایم
به جادهٔ بودنت!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعهها
را باید نوشت
و آرام آرام روی احساس پا گذاشت
باید
شمارش ثانیه های سکوت را
بر زمزمهٔ بغضها
روانهٔ باران کرد
چرا که او در #غیاب_مهر
هر هفته
حضور سنگینش را
آنچنان بر
لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها
یک گوشه بنشینم
و به چرای مبهمِ نبودنها فکر کنم!
دامن کهنه خاطرات را
می گیرد
و بی ملاحظه می تکاند
و اینگونه
همیشه مهمانی #ناخواندهست
و بی اندازه دلگیر..
#جمعه جان!
بیا و
عشق را از چشمان مسکوتم
از واژه واژهٔ اشعارم بخوان
از روی مهر با من دلخسته یار شو
و کوچههای دلم را بهاری کن
نگاه کن
دستانم
قلم را برقص وا می دارند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
را باید نوشت
و آرام آرام روی احساس پا گذاشت
باید
شمارش ثانیه های سکوت را
بر زمزمهٔ بغضها
روانهٔ باران کرد
چرا که او در #غیاب_مهر
هر هفته
حضور سنگینش را
آنچنان بر
لحظه هایم می گستراند
که ساعت ها
یک گوشه بنشینم
و به چرای مبهمِ نبودنها فکر کنم!
دامن کهنه خاطرات را
می گیرد
و بی ملاحظه می تکاند
و اینگونه
همیشه مهمانی #ناخواندهست
و بی اندازه دلگیر..
#جمعه جان!
بیا و
عشق را از چشمان مسکوتم
از واژه واژهٔ اشعارم بخوان
از روی مهر با من دلخسته یار شو
و کوچههای دلم را بهاری کن
نگاه کن
دستانم
قلم را برقص وا می دارند!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در این #جمعه به دور از تو
میان کوچه می پیچد
صدای پای دلتنگی
نگاهم کن
دلم لیلایی و بی تاب
ببین بیساز می رقصم
در این تصویر تنهایی
به دور گردنم بستم
من این تسبیحِ #عشقت را
صدایمکن
به جانم می زنی آتش
ببین با ناز می رقصم
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان کوچه می پیچد
صدای پای دلتنگی
نگاهم کن
دلم لیلایی و بی تاب
ببین بیساز می رقصم
در این تصویر تنهایی
به دور گردنم بستم
من این تسبیحِ #عشقت را
صدایمکن
به جانم می زنی آتش
ببین با ناز می رقصم
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیا
عطر نفس هایت را
روی تن تب دار #جمعه
بریز
بگذار قالب تهی کنم
از هیاهوی مهر
میان سطرهای
#غمنامۀ_جمعه
درگیر نوشتن
#شعری هستم
که هیچ وقت بی مهر
#غزل نمی شود.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عطر نفس هایت را
روی تن تب دار #جمعه
بریز
بگذار قالب تهی کنم
از هیاهوی مهر
میان سطرهای
#غمنامۀ_جمعه
درگیر نوشتن
#شعری هستم
که هیچ وقت بی مهر
#غزل نمی شود.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نگاهکن !
حال و هوای #جمعه
حال و هوای رهگذری تنهاست
باکوله باری به سنگینی آه
در تبعید گاه تنهایی
راستی
كلماتم چه بي ريا
نگاهت را التماس می کنند
تو چرا اینهمه از من دوری؟
من که پای همه ی ریحان ها
#عشق را پائیدم
کاش صدایت را
بر #صحرای_جمعه بباری!
خودمانیم
چه بی رحمانه،
این همه دلتنگی را
به گردن عشق انداخته ایم!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حال و هوای #جمعه
حال و هوای رهگذری تنهاست
باکوله باری به سنگینی آه
در تبعید گاه تنهایی
راستی
كلماتم چه بي ريا
نگاهت را التماس می کنند
تو چرا اینهمه از من دوری؟
من که پای همه ی ریحان ها
#عشق را پائیدم
کاش صدایت را
بر #صحرای_جمعه بباری!
خودمانیم
چه بی رحمانه،
این همه دلتنگی را
به گردن عشق انداخته ایم!
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم بیا...
تا #جمعه را با هم تقسیم کنیم..
آمد...
و بر سرمیزِ #عصرانه نشست...
برایش چای ریختم ...
با همان کیکِ دارچینی مورد
علاقه اش..
چهره اش آرام بود ...
و با لذت چای مینوشید ..
به او گفتم...
چطور طعم تلخ چای ....
هوای دل گرفته ی جمعه ...
و سکوت لحظه ها را حس نمیکنی ...
من تمام جمعه های تلخ بی تورا لمس
کرده ام ..
و او گفت ...
چون در کنارت بودم ...
همه چیز برایم شیرین بود ...
و رفت ..
قدرِ لحظه ها را بدانید . ...
#شیوامیثاقی
#عصر_آدینه_بمهر_درگیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا #جمعه را با هم تقسیم کنیم..
آمد...
و بر سرمیزِ #عصرانه نشست...
برایش چای ریختم ...
با همان کیکِ دارچینی مورد
علاقه اش..
چهره اش آرام بود ...
و با لذت چای مینوشید ..
به او گفتم...
چطور طعم تلخ چای ....
هوای دل گرفته ی جمعه ...
و سکوت لحظه ها را حس نمیکنی ...
من تمام جمعه های تلخ بی تورا لمس
کرده ام ..
و او گفت ...
چون در کنارت بودم ...
همه چیز برایم شیرین بود ...
و رفت ..
قدرِ لحظه ها را بدانید . ...
#شیوامیثاقی
#عصر_آدینه_بمهر_درگیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀