💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
قسم خوردم که نامش را
دگر بر لب نخواهم برد

دلم فریاد زد، خاموش!
بگو تو عاشقی یا من؟


#پروانه_حسینی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
شبی حیـران و سرگردان، ز کـوی تـو گذر کردم
پریشان حال و بی سامان، شبم را باتو سر کردم

نشستم دربِ آن خانه، کـه روزی ساکنش بودی
شبی دلگیـر و ابـری کـه، به یادِ تـو سحر کردم

چه حالی بهتر از این حال ، میانِ کـوچهٔ معشوق
چه دردی که نگفتم من، چه چشمانی که تر کردم

سرم را تکیه بـر دیـوار ، نگاهِ خسته ام پُر خواب
نفهمیدم چه بـر من شد، بـه رؤیایت سفر کردم

شنیدم مـن صدایی را، گمان کردم تـو برگشتی
ببین بامن چه کردی تو،که خودرا دربه در کردم

#پروانه_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شبی حیران و سرگردان، ز کوی تو گذر کردم
پریشان حال و بی سامان، شبم را با تو سر کردم

نشستم درب آن خانه، که روزی ساکنش بودی
شبی دلگیر وابری که، به یاد تو سحر کردم

چه حالی بهتر از این حال، میان کوچه ی معشوق
چه دردی که نگفتم من، چه چشمانی که تر کردم

سرم را تکیه بر دیوار، نگاه خسته ام پُر خواب
نفهمیدم چه بر من شد، به رویایت سفر کردم

شنیدم من صدایی را، گمان کردم تو برگشتی
ببین با من چه کردی تو، که خود را در به در کردم

#پروانه_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشق یعنی به سرت هوای دلبر بزند
دردی از عمق وجودت به دلت سر بزند

بی هوا در قفس بسته ی تنهایی خود
فکر یک زجر قدیمی برسد در بزند

گل خشکیده ی جامانده ی ایام قدیم
لای اشعارِ پر از خاطره پرپر بزند

بنشیند به نگاهت نم بارانیِ غم
دیده ات طعنه به باران شب تر بزند

آسمان و شب و مهتاب و دلی آشفته
عشق یعنی که عطش به سیم آخر بزند

#پروانه_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شبی حیران و سرگردان، ز کوی تو گذر کردم
پریشان حال و بی سامان، شبم را با تو سر کردم

نشستم درب آن خانه، که روزی ساکنش بودی
شبی دلگیر وابری که، به یاد تو سحر کردم

چه حالی بهتر از این حال، میان کوچه ی معشوق
چه دردی که نگفتم من، چه چشمانی که تر کردم

سرم را تکیه بر دیوار، نگاه خسته ام پُر خواب
نفهمیدم چه بر من شد، به رویایت سفر کردم

شنیدم من صدایی را، گمان کردم تو برگشتی
ببین با من چه کردی تو، که خود را در به در کردم

#پروانه_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشق یعنے به سرت هواے دلبر بزند
دردے از عمق وجودت به دلت سر بزند

بے هوا در قفس بسته ے تنهایے خود
فکر یڪ زجر قدیمے برسد در بزند

گل خشکیده ے جامانده ے ایام قدیم
لاے اشعارِ پر از خاطره پرپر بزند

بنشیند به نگاهت نم بارانیِ غم
دیده ات طعنه به باران شب تر بزند

آسمان و شب و مهتاب و دلے آشفته
عشق یعنے که عطش به سیم آخر بزند

#پروانه_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در فـراقت مُردم اما، عشقت از جانم نرفت
خستـه از ایـامِ بی تـو، صبر و ایمانم نرفت

شیره‌ٔ جانم شده این عشقِ جانسوزت ببین
سوختم از غم ولی ، نـامـت ز دیوانم نرفت

منتظر با خونِ دل، چون لاله پرپر می شوم
درخیالت تا سحر،خوابی به چشمانم نرفت

در هوایت نیمه شب بر کوی و بَرزن میزنم
عـاقلی دیـوانـه‌ ام ، میلی به درمانم نرفت

می‌روم نـامِ تـو را، بـر کوه و آهن می‌ کَنم
رو بـه قبلـه گر شدم یـادِ تـو جانانم نرفت

#پروانه_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
‌شده هرشب به زبانت برسد نامـ ڪسی...!؟؟
به نگاهت بنشیند نمـ بے همـ نفسی...!؟؟

ز غمـ بے خبرے جان ز تنت پربڪشد..!؟؟
ڪه بفهمے چه ڪشیده دل مرغ قفسی...!؟؟

#پروانه_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه شَب‌ها از خُدایِ خود وِصالَش را طَلَب كردَم


خُدا گُفت : او نمی‌خواهَد ، دِگر اين ناله را بَس كُن !


#پروانه_حسینی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو سهم دیگری بودی ومن در گیر رویایت


خجالت میکشم از دل که عُمری بازی اش دادم😓

#پروانه_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دعا کردم توام روزی، چو من رسوای دل باشی





ببینی حال و روزم را، چگونه بی تو می سوزم!

#پروانه_حسینی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برای من
"تابستان "
با لمس آغوشِ گرمت،
آغاز می شود
تو نباشی؛
من هنوز در سردترین
روزهای سال
جا مانده ام...


#پروانه_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀