💖کافه شعر💖
2.35K subscribers
4.29K photos
2.84K videos
11 files
958 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
چه شَب‌ها از خُدایِ خود وِصالَش را طَلَب كردَم


خُدا گُفت : او نمی‌خواهَد ، دِگر اين ناله را بَس كُن !


#پروانه_حسینی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاش میﺷﺪ ﯾﮏ صبح،
ﮐﺴﯽ ﺯﻧﮓ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ:
ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ِﭘـُر ﺁﻣﺪﻩ ﺍم.. ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ..
ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﺁﮐﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ..
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ها
ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﻭ‌ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺮﻭﻡ..!


#سیدعلی_صالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه خوشست باده خوردن
به صبوح در گلستان
که خبر دهد ز جنت دم صبح
و باد بستان

بسحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جانرا از لب پیاله بستان

#صائب_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زندگی این روزها ناسازگاری می کند
روی دوش خسته ام دائم سواری می کند

بین ما و دل قراری بود اما سال هاست
این دل وامانده دارد بی قراری می کند

حال این دیوانه را دیوانه می داند عزیز
دیده ای دیوانه ای دیوانه داری می‌کند؟!

هر که حال و روز ما را دید با لبخند گفت
بر سر بیراهه ها چشم انتظاری می کند

من همانم، آن زن بی جان و روحی که هنوز
با تمام مردگی شب زنده داری می کند

آنکه روزی زندگیم را به پایش ریختم
کم کمک دارد مرا از خود فراری می کندا

#میترا_فرجی
‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یا رب تو مرا بکردهٔ زشت مگیر
از معصیتم بگذر و طاعت بپذیر

چون مهر تو و نبی و اولاد نبی
نزد تو شفاعتم کند دستم گیر

#فیض_کاشانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شدم شُهرهء شهر و به عشق تو پریشان
نمیدانی دیوارِ شعرم شده به عشقِ تو ویران

ریخته آوار شعر روی تن و جانم
که اینجا شده ام به عشقِ تو گریان

چه میخواهی تو زِ چشمانِ تَرَم
که سیلِ اشکِ بِبُرد به عشقِ تو بنیان

چو یعقوب به اِنتظار بوی پیرهنِ یوسف
که کلبهء دلِ اینجا شده به عشقِ تو کنعان

چو شدی یوسف دلربا به چشم زلیخا
ندانی منِ یعقوب شدم به عشقِ تو حیران

گر شدم به این عشق مبتلا و شوریده سر
هراسی نیست که آخر شدم به عشقِ تو بی سامان

#سیامڪ_جعفرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رقیب دامن پاکت گرفت و پاک نسوخت



دریغ و درد که زود آتش حیا کشتی

#محتشم_كاشانى


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صُبح ها باید
دَم نوشِ یادِ تووووُ را
در کافه یِ عشق
نوشید ...
تا واژه هایِ زندگی
دلبرانه
مثنویِ زیبایِ بودن را
سَر دهند ...


#دلنوشته

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مخور فریب جهان، کاین نه کار هشیار است
که این عجوزه به هر روز با کسی یار است

همیشه تا بتوانی، بپوش عیب کسان
به آن دلیل که دانای غیب، ستّار است

هر آنکه می‌زندم لافِ دوستیّ و وفا
چو نیک می‌نگرم، دشمنی جفاکار است

مباش در پی آزار مردمان، «شیدا!»
که خوار و زار شود هرکه مردم‌آزار است...

#شیدای_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" هیچ کافر را به خواری منگرید
   که مسلمان مُردنَش باشد امید

   چه خبر داری ز ختم عمر او
   که بگردانی از او یکباره رو "

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفت سوی خانه چون بنمود روی خویش را
تا نماید بر غریبان راه کوی خویش را

درنیابم لذتی از همزبانی‌های یار
بس‌که می‌یابم پریشان گفت‌وگوی خویش را

آن پری از من گریزان است و من از انفعال
می‌کنم پنهان ز مردم جست‌وجوی خویش را

بس‌که ورزیدم به او بیگانگی نزدیک شد
کآشنای خود کنم بیگانه‌خوی خویش را

با وجود وصل، در دل حسرت دیدار ماند
بس‌که یار از ناز برمی‌تافت روی خویش را

عالمی شد همچو میلی آهوی سردرکمند
چون گشود از هم کمند مشک‌بوی خویش را


#میلی_مشهدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
💖کافه شعر💖
رقیب دامن پاکت گرفت و پاک نسوخت دریغ و درد که زود آتش حیا کشتی #محتشم_كاشانى ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
... چو من هلاک شوم از طبیب شهر بپرس
که مرگ کشت مرا یا تو بی‌وفا کشتی!؟

کسی ندیده که یک تن دو جا شود کشته
مرا تو آفت جان صدهزار جا کشتی ...


#محتشم_كاشانى

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز هم در شهر احساسم خدایی می کنی
دلبری با زلف فردار طلایی می کنی

دست و پای قلب من گم می شود ، وا می دهم
از منِ دیوانه وقتی دلربایی می کنی

پلک بر هم می زنی در سینه غوغا می شود
با همان چشمک دل من را هوایی می کنی

خط به خط دفتر به دفتر شعر می بارد دلم
تا که از چشمان ماهت رونمایی می کنی

لابلای شعر هم از عشق می گویی سخن
هم قرار عشق بازی را نهایی می کنی

حال و روزم را که فهمیدی و با خندیدنت
خوب میدانی به قلبم کودتایی می کنی

محفلی محو صدای دلنشینت می شود
چون که در شبهای شعرم هم نوایی می کنی

#اسماعیل_حاج_علیان


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه تعریف قشنگی از دلتنگی شنیدم میگه :
دلتنگی یعنی...
صدای کسی که دوسش داری رو بشنوی
ولی وقتی سرت رو بر می گردونی کسی رو نبینی :)
همینقدر غم انگیز...

#دلنوشته


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی دلم برای بودنت تنگ‌ می شود
دست قلمم را می گیرم
و با زیباترین کلام
تن پوشی زیبا از حریر عشق
بر تن واژه های احساسم می کنم
و به دیدار تو می آیم
مهمان لبخندت می شوم
خودم را غرق در حریر آغوشت می کنم
و مست از شراب
لبهایت رها می شوم از این دلتنگی
و در بزمی عاشقانه
دل بیقرار خود را آرام می کنم ...


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر شد درحالیکه
در اندیشه‌های من شناوری
دستانت را که دور فنجان قهوه‌ ات
حلقه کرده‌ایی ، میان دستانم تجسم میکنم
و همانطور که
به دوستداشتنت می اندیشم
در سیاهی ِ چشمانت مات می شوم
آنقدر که گویی
سالهاست رفته ام
و این
تندیس من است
نشسته روی نیمکت
پشت میز در کافهء انتظار ...!!



#پارس


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشم دل از رفتنت ابریست چون فصل  خزان   
بی تو گریانم، نگریانم چنین،  با من بمان 

قد احساسم خمیده از غرور کاذبت
قامتم از آتش عشقت شده  مثل کمان

برگ برگ خاطراتم  زیر پایت ضجه زد
با دلم می گفت عقلم مرگ عشقش را نخوان

خواب من آشفته شد از رفتنش در نیمه شب
بر تن چشمم نشسته خواب کابوس خزان

روح من از خستگی از رخت جانم پرکشید
دور میشد ازنگاه عشق روحم بی امان ...

#اکبر_باباپور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
داروی هیچ کسی نباشین

چون آدما وقتی خوب میشن

دیگه دارو مصرف نمیکنن.


#دلنوشته

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوستش دارم
مست و حیران اویم
در هوایش بیقرارم
چشمانش را با نور عشق تصویر می کنم
پیاپی
از شراب سرخ لبانش می نوشم
با اشتیاق
در حریم خیال
به آغوش می کشم
و بیشتر از همیشه اعتراف می کنم که
هیچکس به اندازه‌ی او
زیبا نیست
بیشتر از همیشه برایش می نویسم
راستی ...!
من از عهده‌ی هر کاری که اراده‌اش را کنم
بر می‌آیم
الا دوست نداشتنِ او ...!
الا ننوشتن از او...!
الا سر کردن بدونِ او...!
شاید باورش نشود
اما دوست داشتنِ او در من
اینگونه‌ است


#شهاب_شهابی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از آستین غیب، ندیدی چگونه دست
بیرون جهید و بتگر و بت را کمر شکست؟!

ما می رویم و پند به آینده می دهیم
پرهیز کن ز بُتگر و بُت بان و بُت پرست

ای کز مسیرِ ظلم و جنایت عبور توست
هشدار، ضربه های خدایی هماره هست

نازم به آنکه شیفته ی سیم و زر نشد
مردانه بند بندِ تعلق زِ پا گسست

فرزانه یار من، که بوَد پیرِ می فروش
آخر به جامِ باده ی جان، بی خبر نشست

گفتم حدیثِ عشق بخوانم، به خنده گفت
طارق بنوش باده که خوانم به گوش مست

#طارق_خراسانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀