💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
" از خویش به دریا "

باید از خویش به دریا برسَم ، نه از رود
چشمه باید که بجوشد ز درون گردد رود

گرچه مقصد همه دریاست هر آن جاریِ آب
خاک از جوشش ِ چشمه ست چنین آب آلود!

فصل باران همه جا، جوی روان است به رَه
در بیابان اگرت رود شدی ،بهتر بود !

از دل سنگ چو بر آوری ات فَوّاره
زمهریر و فوران تو یقین دارد سود

سنگ ِ تن، چشمه ی جان، هردو به همسایگی اند
چشمه اصرار نمود و دل سنگم فرسود

چشمه ام شعر #سپهرست و مداوم جاریست
شرر عشق به سنگم چو فِتد، سوزم زود ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" دشمن دانا ، دوست نادان "

هیچ آیا دیده ای یک آب سر بالا شوَد؟!
یه به برکه قورباغه ، بوعطا را سر دهد؟

گردِکان هرگز نمانَد بر فراز ِ گنبدی ..
گر هزاران بار اندازی ز بامش می جهَد

تربیت چون میخ باشد، کَله یِ نا اهل سنگ !
میخِ فولادی ندیدم بر دل ِ سنگی روَد

مارماهی، مار باشد یا که ماهی خوشتر است
ماهی اندر تابِه آید ،مار نیشَت می زنَد!

با شُترمرغی بگفتم ؛ بار ، یا این که بِپَر !
گفت؛ مرغم، بار نَه،دیوانه اُشتُر می پرَد ؟!

دشمنت دانا اگر شد سربلندَت می کند
ای #سپهرم یار نادان بر زمینت می زنَد

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
«شور غزلهایش کجاست»

یوسفم، ای چاه کنعانی بگو مصر و زلیخایش کجاست
همچو مجنونم بگو ای ساربان، این شهر، لیلایش کجاست؟

خسرو ام تلخست کامم کو شمیم و طعم جان افزای عشق؟
ای جهان با من بگو شیرین و آن لبخند زیبایش کجاست

روزگارم ظلمت شبهای اندوه زمستانیست، چون..
آسمان کو؟ ماهتاب نقره فام و قرصِ سیمایش کجاست

چشمهایم «هم سکوتِ » مبهم بی خوابی ِ مرغ سحر
ناله های صبحگاه و بلبل مستان و شیدایش کجاست

باد پاییزیست چون هریک نفس از سینه میاید برون
آن دَم ِ خوب مسیحا و هوای تازه از نایش کجاست

ای زمان بیهوده می گردی و ای چرخِ فلک، بیهوده تر
ای #سپهرم ،تو بگو کآن شاعر و شور غزلهایش کجاست

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خرگوش ها باور نمی کردند زمستان را
در خواب خوش سرسبز میدیدند بُستان را

دار و ندار موش ها گندابه ی جو بود
کی دیده بودند منظر باغ و گلستان را ؟

چون گوسفندان رَه به درس ِ گرگ بردند
دیگر نخواند برّه ای شعر ِ دبستان را !

سنگ کَف دریا اگر صاف است، آبَش خورد!
در دل ، صدف می پرورَد یک دُرّ ِ غلتان را

روزی کلاغی مدّعی ِ راه کبکی شد ..!
ره کی برَد اندیشه یِ خیزان و افتان را ؟!

هر کس ز کیش خود درآمد خویش را گم کرد
جانا #سپهرم شمع شو ،اهل شبستان را ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" شب و نور "

شب ندارد جایی از اِعراب در کلّ ِ حُدود
سایه ی خویش است هر آنچه که آمد در وجود !

هر چه در نور است از او روشن است و تابناک
هرچه دور از نور ، اندر سایه ی خویشش غُنود

خالقِ هستی نه شب را آفریده از ازل
خود چو نور است و، ز نورش بر همه عالم فُزود

از گِل و خاک آفرید و نور در آدم دمید!
از چنان خاک و گِلی آورده ی خود را سُتود !

هرکجا نور است روشن میشود راه و ضمیر
جاده ی بی نور در تاریکی ات آرَد فرود

ای #سپهرم نور تو از روزنِ شعر است و شب ..
وقت راز است و نیایش، باز هنگام ِ سُجود ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رهرو نادان چو گردی پای در گِل میکند
دوست باشد یا برادر،عمر باطل میکند

هرچه داناتر بوَد دشمن ز بودش غم مخور !
همره نادان تو را از خویش غافل میکند ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زیر شال ترمه کاری جاده ی چالوس داری!
پیچ و تاب و شیب و بالا ، گشت نامحسوس داری!

ساحل پیشانی ات صاف، بوم نقاشی دریاست
بر قلمموی نگاهت رنگ اقیانوس داری

چای چشمت دَم کشیده حاصل چینِ بهاره است
در دل قوری چینی عِطر گل محبوس داری

در تراس خانه-چوبی بوی نان و بوی آتش..
روی دیوار قدیمی چند تا فانوس داری

زیر باران خیالت می شود بی چتر هم رفت
پای گل ها و درختان جنگل ِ معکوس داری

هرچه از فکر و خیالم بگذرَد تو زود خوانی
خط به خط قبل از #سپهرم ،در سرَم جاسوس داری؟

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زندگی ام کوزه ی خالی بوَد تو چون زلالِ چشمه ای
هر زمان لب تشنه باشم، تو ز آب جانفزا پُر گشته ای

راه طولانی و گرمای بیابان و هراس ِ گم شدن!
آب در دستانت و تو سایه سار و راه را سر رشته ای !!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نکُنَد تا که تو را مضحَکه ی خاص و عَوام ..
ننِشینَد ز دو پا ،احمق ِ نارسته و خام !

هرچه تو دور شَوی زآتش ِ او کرده به پا ..
باز می آورَد آتش به تو از، کوچه و بام .!!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آنچه میبینی تو در آفاق و در کلّ ِ جهان..
یک هزارم از یکی ذرّه تو دیدی در عیان!

هرچه بوده، هر چه هست و هرچه آید نو پدید..
قطره باشد پیش ربّ و ،اوست اقیانوس ِ آن

او ندارد یک شریک و هم ندارد همچو خویش
با همه دارد شراکت، آشکارا و نهان

بعد ِ او آدم تواناتر بُود اندر زمین
لیک محدود است انسان در زمان و در مکان

عقل داده ، آدمی پیدا کند نادیده ها
فکر داده تا کند اندیشه در چون و چُنان

حجم ذرّه بیشتر از خویش ،حجم خالی است !
آنچه در ظاهر تُهی ،جای خدا باشد همان !

هرچه را که آفریده خود در او دارد حضور
ای #سپهرم بی خدا خط میخورد نظم جهان !

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"یا رب بپذیرم"

امروز که گرم است در آغوش بگیر ام ..
این تن، همه سرداست به فردا ، چو بمیرم

کوتاه سلامی کن و دریاب جوابی
بسته است زبان، تا که در آن خاک اسیرم

یک جرعه ز مینای محبّت بده، بِستان
اینجا همه دریام، من آنجا چو کویرم!

بر گوش دلم قصه ی عاشق شدنت گو
افتاده به خاک اَر شوَم، حرفی نپذیرم!

بشنو ز نَوایم نفَسی شرح ِ فِراقت
نالیدم و رفتم چو نِی و سوخت نَفیرم

بی نام و نشان خسته ز اشعار #سپهرم
یارَب تو ببخشا و به نامم بپذیر ام ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز دلتنگ ِ تو از شادی دنیا به درَم
نه که انگار نرفتی تو از اینجا ، پدرم

مثل همّیشه که می رفتی و بر می گشتی..
باز برخیز و بگو جان ِ پدر ، در سفرَم

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" نفهمیدیم و رفت "

از بهار زندگی چیزی نفهمیدیم و رفت
یک دَمی در نوجوانی ها نخندیدیم و رفت

صد سوال بی جواب از روزگاران داشتیم
از هزاران پرسش اما ، یک نپرسیدیم و رفت

کاروان لحظه ها از پیش چشم ما گذشت
سِکه ای زآن کیسه ی زَر چون ندزدیدم و رفت!

پنجه در پنجه جوانی را فرو انداختیم!
از یَل ِ پیری و پایانش نترسیدیم و رفت

سعی ِ ما بیهوده بود و قُلّه ی شادی بلند ..
فتح ِ کوهستان نکردیم و ، نکوشیدیم و رفت

از زُلال زندگی جامی پر است این شعرها .!
با #سپهرم جرعه ای از او ننوشیدیم و رفت ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" کتاب زندگی "

از کتاب زندگی یک نام می ماند بجا
از شب مستان شکسته جام می ماند بجا

هرچه نوشیدی و نوشاندی به اهل میکده..
ساغری و ساقیِ خوشنام می ماند بجا

از شکار لحظه ها ناگه چنان پر می کشیم..
چون پرنده، دانه ها و دام می ماند بجا

زآنهمه رفتن تورا گر مقصدی حاصل نشد
جای پایی مختصر زآن گام می ماند بجا !

در میان دعویِ اندیشه و عقل و دلت ..
گر نمودی بر دلت اِبرام ، می ماند بجا

ای #سپهرم ،عاشقی ناپخته ای در زندگی
از تو اما شعرهای خام می ماند بجا ..!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" غم های جهان "

عمریست که غمهای جهان را به تو دادند..
ای دل، ز چه بر دوش تو این ، بار نهاندند؟

غیر از تو مگر هیچ کسی اهل ِ زمین نیست؟
که این سنگ ِ گران را به دو پای تو فتاندند!

از روز ازل می چکد از هر طرفَت خون
تیغی زده بر جانت و ، مرهَم نرساندند

بی هیچ، گناه ِ تو مسَلّم شد و کردند..
از پیش مجازات و ، ز فردوس بِراندند!

اندر قفس خاک به زنجیر کشیدند
در چرخش ایام چه بیهوده رهاندند!

ای دل نفسی دست بدار از سر ِ این عشق
یاران همه از دامن عشق، دست کشاندند

چندی ست که رسوای جهانی و ، #سپهرم..
هر جا غزل از عشق نوشته است، نخواندند ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"تفسیر چشمهایت"

در صد غزل نگنجَد تفسیر ِ چشمهایت!
هرجا که بَزم جنگ است،تقصیر ِ چشمهایت!

فرعون به خواب خود دید یک کهکشان ستاره..
یوسف رسید و بنمود ، تعبیر ِ چشمهایت!

آرش فُتاند تیری در بیکرانه افتاد .!
صدها چو او نشان است بر تیر چشمهایت

بگرفت چون سِکندر نیم از همه جهان را..
نیمی دگر اسیر است در زیر چشمهایت.!

بهرام گور می دوخت در یک هدف سر و دست
صدها فسانه چون او ، درگیر ِ چشمهایت

ترسَد دلم چو آهو از نعره های شیران
گیرد کجا دل آرام ،، از شیر چشمهایت؟!

هرچه #سپهر بنوِشت از زلف بود و گیسو
زین پس کند به دفتر ، تقریر ِ چشمهایت ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" آنچنانم ز غمت "

آنچنانم ز غمت ،، لاله ی پرپر دیدی؟!
مرغ بشکسته پر و بلبل بی سر دیدی؟

ناله ی ابر سیاهی به دَم سرخ غروب..
بارش یکسره و بغض مُکرر دیدی ؟!

تیغه ی داس و تبر ،شاخه ی نازک دیدی؟!
تیشه بر ریشه و رگهای صنوبر ،دیدی؟!

ظلم و تاراج مغول بر تن هر آبادی ..
یا به تاریخ جهان جور سِکندر دیدی؟

قلعه ی خالی و متروکه و ویران شده ای..
شعله بر پنجره و آتش ِ بر دَر دیدی؟!

سر به زانوی خیالت منم و شعر و غزل
خواب ِ دیوار گِلی، یاس ِ مُعطر دیدی ؟!

آنچنانم ز غمت ، حال #سپهرم این است..
ریل فرسوده ، قطاری به آخر دیدی ...؟!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" ردیف "

من نه زندانی وزنَم نه که حیران ردیف
وزن دلتنگی خودرا میکنم اینسان ردیف

خشت خشت ِ واژه ها را می گذارم روی هم
دور تا دور دلم ‌دیوار چون زندان ردیف

می گشایم از تن دیوارها یک پنجره ..
رو به مغرب منظر و یک راه بی پایان ردیف

هرچه می آید به سر می آورَم پای ِ قلم
در سرم هرآنچه می آید شود در جان ردیف

در سکوت دفترم دشتی پر از آلاله هاست
تا شود تشنه خیالم می کنم باران ردیف

پُشته پشته بغض ها آماده ی باریدنَند
در هوای آسمانم ابرها گریان ردیف

داستان شاعری های #سپهرم ساده است
قصه ی موج است و ساحل در شب طوفان ردیف ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک دل عاشق فدای چشم زیبای شما
صد چو من دیوانه مستِ چشم شیدای شما

یک سپاه از بیکران تا بیکران چشم انتظار..
عالمی غرق ِ تماشا و تمنّای شما

لشکر ایران و توران را یکی فرمان دهد!
تا بیاُفتند و بمیرند، در بر ِ پای شما

هر کجا پروانه ای خوابیده بیدارش کنید..
تا ببافد خواب ِ ابریشم به دیبای شما !

ناز ِ گل را بلبل از شوق شما کرده رها
آمده بنشسته در ایوان ِ آوای شما

ماهی و مرغان دریایی ندارند میل ِ آب
تا که می آید نسیم از سمتِ دریای شما

گیسوانش را رها کرده شب و، مهتاب هم ..
با ستاره می زنَد شانه به شب های شما !

یک #سپهر است و هزاران همچو او بیهوده گوی.!
صد چو من شاعر گرفتار غزل های شما ..!!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" خودت باش"

گرت رفتی به شهر رونق کوران، یکی بربند..
تو چشمت را، که درمی آورند از حلقه دو ،کوران!

دیار خفتگان رفتی گَهی خمیازه ای برکش.!
که خواب افتادگان ترسند،ز بی خوابیِ بیداران

به لِی لِی بازی لنگان نظر کردی، به زانو شو
چو ارّه می کنندت پا ز ران در بازی ِ لنگان!

خَفا کن عقل و هوشت را میان شهر نادانان
که میخندند به دانایی چو در اَقصای نادانان

حماقت چون ندارد حدّ و مرزی، هان! مرو آنجا..
ندانسته شوی با مردم احمق تو هم پیمان

"مرو راهی که بازآرَد تو را عمری پشیمانی"
که ره گم کردگان جان می دهند در وادیِ حِرمان

به شهر دل، خودت باش و خودت باش و خودت باش!
#سپهر ِ من غلام توست، تویی اورا شَه و سلطان ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀