💖کافه شعر💖
2.78K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
با تو هستم ای غنیمت برده هست و نیستم
با وجودِ خاطراتت هیچ تنها نیستم

گرچه من را برده‌ای از یاد اما خوبِ من
پایِ عشقت همچنان تا پایِ جان می‌ایستم

کاش عمری داشتم چون حضرتِ نوحِ نبی
تا که قدری بیشتر با دردِ تو می‌زیستم

عده‌ای دیوانه نامیدند و بعضی گوشه‌گیر
بعد تو دیگر نمیدانم کدامم..؟! چیستم؟!

عشق آغاز فراموشی‌ست می‌پرسی چطور؟
اینکه تا عاشق شدم از یاد بردم کیستم!

#مرتضی_درویشی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
عطرِ گیسویِ فریبایِ تو پیچیده به شهر






مست خواهم شد از این عطر ، خدایا تو ببخش

#مرتضی_درویشی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
به عشق متهم شدم و در دفاع از خودم


چه بى‌پناه مانده‌ام، اسير بر سكوت‌ها

#مرتضی_درویشی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
با تو هستم ای غنیمت برده هست و نیستم
با وجودِ خاطراتت هیچ تنها نیستم
گرچه من را برده ای از یاد اما خوبِ من
پایِ عشقت همچنان تا پایِ جان می ایستم
کاش عمری داشتم چون حضرتِ نوحِ نبی
تا که قدری بیشتر با دردِ تو می زیستم
عده ای دیوانه می خوانند و بعضی گوشه گیر
بعد تو حتی نمی دانم کدامم..؟! چیستم ؟!
عشق آغاز فراموشی ست می پرسی چطور ؟
اینکه تا عاشق شدم از یاد بردم کیستم!!

#مرتضی_درویشی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
اولين مجموعه دارِ دردها من بوده ام
غنچه اى سرما زده در ماهِ بهمن بوده ام

ترش رويم ، تلخ كامم ، چون زمستانى سياه
آه عمرى طعمه ى بوران و بهمن بوده ام

از نگاهِ ماه رويان چونكه وحشت داشتم
مضطرب ، سرگرمِ اذكارِ مُهَيمَن بوده ام

عشق آمد گفت سامانى به كارم مى دهد
حيف صاحب وعده اى هنگامِ خرمن بوده ام

گرچه آلودست دامانم به نام و ننگِ عشق
روزگارى در جوانى پاكدامن بوده ام

مثل مفقودالاثرها بعدِ او در شهر خويش
ساكنِ آغوش گرم و امنِ دشمن بوده ام

يك نَفَر ديشب سراغِ چشمهايش را گرفت
گفتمش، ها، آخرين قربانى اش من بوده ام


#مرتضی_درویشی🌹

❀═‎‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عقرب در قمرت پاک بهم ریخت مرا
عطش چهره ی نمناک بهم ریخت مرا

مستی لعل لبت در خور اغیار مباد
سرخوشم یار که این تاک بهم ریخت مرا

عشق تو چون شرری خرمن جانم را سوخت
سوزش سینه ی صد چاک بهم ریخت مرا

" آسمان بار امانت نتوانست کشید "
طالع و قرعه ی افلاک بهم ریخت مرا

بیستون نام تو را تا که شنید از فرهاد
به خدا ناله ی پژواک بهم ریخت مرا

تا نگاهم به سر کو چه ی معشوق رسید
دست غیب آمد و بی باک بهم ریخت مرا

من که در سنگ دلی شهره به عالم بودم
عاقبت غمزه ای از خاک بهم ریخت مرا

#مرتضی_درویشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀