مـرا یک شب از این شب ها
به صـرف عشــق دعـوت کن
بـرایـت عشــــــــق میورزم
تو هم قدری محبت کن ...!!!
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به صـرف عشــق دعـوت کن
بـرایـت عشــــــــق میورزم
تو هم قدری محبت کن ...!!!
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرچه این احساس را در انزوا پنهان کند ،
میتواند از خودش تا کی مرا پنهان کند ؟
عشق ، قابیل است ؛ قابیلی که سرگردان هنوز
کشتهی خود را نمیداند کجا پنهان کند !
در خودش من را فروخوردهست ؛ میخواهد چقدر
ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند ؟!
هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید !
هرچه را او سعی دارد بیصدا پنهان کند
خسته هرگز نیستم ؛ بگذار بعد از سالها
باز من پیدا شوم ، باز او مرا پنهان کند ...
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میتواند از خودش تا کی مرا پنهان کند ؟
عشق ، قابیل است ؛ قابیلی که سرگردان هنوز
کشتهی خود را نمیداند کجا پنهان کند !
در خودش من را فروخوردهست ؛ میخواهد چقدر
ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند ؟!
هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید !
هرچه را او سعی دارد بیصدا پنهان کند
خسته هرگز نیستم ؛ بگذار بعد از سالها
باز من پیدا شوم ، باز او مرا پنهان کند ...
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزهام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه، هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد تو آیینه های شعر، سنگم می زدند
دل به هر آیینه، هر آیینه ای بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمی دانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزهام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه، هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد تو آیینه های شعر، سنگم می زدند
دل به هر آیینه، هر آیینه ای بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمی دانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزهام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه، هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد تو آیینه های شعر، سنگم می زدند
دل به هر آیینه، هر آیینه ای بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمی دانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزهام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه، هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد تو آیینه های شعر، سنگم می زدند
دل به هر آیینه، هر آیینه ای بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمی دانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم
مردم چه می کنند که لبخند می زنند
غم را نمی شود که به رویم نیاورم
قانون روزگار چگونه ست کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم
تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم
وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم
حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که "بهترم"
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم
مردم چه می کنند که لبخند می زنند
غم را نمی شود که به رویم نیاورم
قانون روزگار چگونه ست کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم
تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم
وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم
حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که "بهترم"
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگرچه زخــم میزنی ولی تو را نوشتهاند
به روی صفحهی دلـم، خطوطِ تازیانهها
خلاصه بر درختِ دل، تـــو باید آشیان کنی
وگـــرنه میسپارمش به دست موریانهها...
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به روی صفحهی دلـم، خطوطِ تازیانهها
خلاصه بر درختِ دل، تـــو باید آشیان کنی
وگـــرنه میسپارمش به دست موریانهها...
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ذوق شعرم را کجا بردى که بعد از رفتنت
عشق وشعر و دفتر وخودکار آرامم نکرد . . . !
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشق وشعر و دفتر وخودکار آرامم نکرد . . . !
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا میکشم خطوطِ تو را پاک میشوی
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هرلحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی
با دستمالِ کاغذیام پاک میشوی
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
تو زندهای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک میشوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک میشوی!
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هرلحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی
با دستمالِ کاغذیام پاک میشوی
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
تو زندهای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک میشوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک میشوی!
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آوِِخ ٬هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم
مردم چه می کنند که لبخند می زنند ؟
غم را نمی شود که به رویم نیاورم
قانون روزگار چگونه است کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نابرابرم
تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی است
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم
وا مانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم
حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که بهترم
زنده یاد #نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم
مردم چه می کنند که لبخند می زنند ؟
غم را نمی شود که به رویم نیاورم
قانون روزگار چگونه است کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نابرابرم
تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی است
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم
وا مانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم
حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که بهترم
زنده یاد #نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب آن شب، عشق پر میزد میانِ کوچه بازارم
تو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم!
به یادم هست باران شد، تو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تو میلرزیدی و دستم، چه عاجز میشدم وقتی
تورا میخواست بنویسد بهروی صفحه خودکارم
میانِ خویش گم بودی، میانِ عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آنسوی دیوارم
هوا تاریکتر میشد، تو زیرِ ماه میخواندی
«مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم»
چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس، هرشب این کوچه، طنینِ عشق را دارد
تو آنسو شعرمیخوانی، مناینسو ازتو سرشارم
سحر از راه میآید، تو در خورشید میگنجی
و من هر روز مجبورم، زمان را بیتو بشمارم
شبانگاهان که برگردی، بهسویت بازمیگردم
اگرچه گفتهام هرشب، که این هست آخرین بارم
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم!
به یادم هست باران شد، تو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تو میلرزیدی و دستم، چه عاجز میشدم وقتی
تورا میخواست بنویسد بهروی صفحه خودکارم
میانِ خویش گم بودی، میانِ عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آنسوی دیوارم
هوا تاریکتر میشد، تو زیرِ ماه میخواندی
«مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم»
چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس، هرشب این کوچه، طنینِ عشق را دارد
تو آنسو شعرمیخوانی، مناینسو ازتو سرشارم
سحر از راه میآید، تو در خورشید میگنجی
و من هر روز مجبورم، زمان را بیتو بشمارم
شبانگاهان که برگردی، بهسویت بازمیگردم
اگرچه گفتهام هرشب، که این هست آخرین بارم
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب آن شب ، عشق پَر میزد میانِ کوچه بازارم
تو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم
به یادم هست باران شد ، تو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تو میلرزیدی و دستم چه عاجز میشدم وقتی
تو را میخواست بنویسد به رویِ صفحه ، خودکارم
میانِ خویش گم بودی میانِ عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آن سویِ دیوارم
هوا تاریکتر میشد ، تو زیرِ ماه میخواندی
"مرا عهدیست با جانان ، که تا جان در بدن دارم"
چه شد در من نمیدانم ، فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظـه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس هر شب این کوچه ، طنینِ عشق را دارد
تو آن سو شعر میخوانی ، من این سو از تو سرشارم
سحر از راه میآید ، تو در خورشید میگنجی
و من هر روز مجبورم ، زمان را بیتو بشمارم
شبانگاهان که برگردی ، به سویت بازمیگردم
اگرچه گفتهام هر شب که این هست آخرین بارم
❤️
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم
به یادم هست باران شد ، تو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تو میلرزیدی و دستم چه عاجز میشدم وقتی
تو را میخواست بنویسد به رویِ صفحه ، خودکارم
میانِ خویش گم بودی میانِ عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آن سویِ دیوارم
هوا تاریکتر میشد ، تو زیرِ ماه میخواندی
"مرا عهدیست با جانان ، که تا جان در بدن دارم"
چه شد در من نمیدانم ، فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظـه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس هر شب این کوچه ، طنینِ عشق را دارد
تو آن سو شعر میخوانی ، من این سو از تو سرشارم
سحر از راه میآید ، تو در خورشید میگنجی
و من هر روز مجبورم ، زمان را بیتو بشمارم
شبانگاهان که برگردی ، به سویت بازمیگردم
اگرچه گفتهام هر شب که این هست آخرین بارم
❤️
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از این به بعد بدونِ تو نیستم تنها...
من آشنا شدهام با کسی به نام "خودم"...!
💔
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من آشنا شدهام با کسی به نام "خودم"...!
💔
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من خسته ام، تو خسته ای آیا شبیه من؟
یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من
حتی خودم شنیده ام از این کلاغها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من
امروز دل نبند به مردم که می شود
اینگونه روزگار تو - فردا - شبیه من
ای هم قفس بخوان که ز سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من
از لحن شعرهای تو معلوم می شود
مانند مردم است دلت یا شبیه من
من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن
در شهر کشته اند کسی را شبیه من
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من
حتی خودم شنیده ام از این کلاغها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من
امروز دل نبند به مردم که می شود
اینگونه روزگار تو - فردا - شبیه من
ای هم قفس بخوان که ز سوز تو روشن است
خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من
از لحن شعرهای تو معلوم می شود
مانند مردم است دلت یا شبیه من
من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن
در شهر کشته اند کسی را شبیه من
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
و ای بهانهی شیرینتر از شکرقندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمیبندم
به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم
همین بس است که هر لحظهای که میگذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم
مرا کمک کن از این پس که گامهای زمین
نمیبرند و به مقصد نمیرسانندم
همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم
تویی بهانهی این شعر خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و ای بهانهی شیرینتر از شکرقندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمیبندم
به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم
همین بس است که هر لحظهای که میگذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم
مرا کمک کن از این پس که گامهای زمین
نمیبرند و به مقصد نمیرسانندم
همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم
تویی بهانهی این شعر خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پر از دلشورهی عشقی که سیرابم نخواهد کرد
به دریا میزند خود را دل من تا تو را دارد
هوا دَم کرده در چشمم، دو پلکم را کمی وا کن
که میخواهد ببارد او، توان در خویش تا دارد
در این دنیای دردآگین نمیبینی دل من را
غم عشق تو را یک سو، غم خود را جدا دارد...
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به دریا میزند خود را دل من تا تو را دارد
هوا دَم کرده در چشمم، دو پلکم را کمی وا کن
که میخواهد ببارد او، توان در خویش تا دارد
در این دنیای دردآگین نمیبینی دل من را
غم عشق تو را یک سو، غم خود را جدا دارد...
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد
نگاهی شیشه ای دارم، به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی فهمد
هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم»
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد
من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد
چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد
دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد
برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد
نگاهی شیشه ای دارم، به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی فهمد
هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم»
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد
من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد
چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد
دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد
برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی من عاشقت هستم شکست
بعد تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی من عاشقت هستم شکست
بعد تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خورشید پشت پنجرهی پلکهای من
من خستهام! طلوع کن امشب برای من
میریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دل خوشی، همهی شهر دلخوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاس من شدهای... کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
آهستهتر! که عشق تو جرم است، هیچکس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد من باشی
من... تو ... چقدر مثل تو هستم! خدای من!
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من خستهام! طلوع کن امشب برای من
میریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دل خوشی، همهی شهر دلخوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاس من شدهای... کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
آهستهتر! که عشق تو جرم است، هیچکس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد من باشی
من... تو ... چقدر مثل تو هستم! خدای من!
#نجمه_زارع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀