فلک! زاین کجرویهایت نمیگویم که برگردی
شب وصل است، خواهم اندکی آهستهتر گردی
ز مهتابِ رُخش، ویرانهی من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آید ای خورشید، برگردی؟!
پس از عمریست امشب کوکبِ اقبال من طالع
تو را ایشب نمیخواهم به وقت خود سحر گردی
تو ای اخترشناس! امشب توانی گفت گردون را
که بهر خاطرم برعکسِ شبهای دگر گردی؟!
مها! امشب به جانان درد دل دارم، میا بیرون
که میترسم خدنگِ آهِ «فیضی» را سپر گردی...
#فیضی_دکنی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
شب وصل است، خواهم اندکی آهستهتر گردی
ز مهتابِ رُخش، ویرانهی من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آید ای خورشید، برگردی؟!
پس از عمریست امشب کوکبِ اقبال من طالع
تو را ایشب نمیخواهم به وقت خود سحر گردی
تو ای اخترشناس! امشب توانی گفت گردون را
که بهر خاطرم برعکسِ شبهای دگر گردی؟!
مها! امشب به جانان درد دل دارم، میا بیرون
که میترسم خدنگِ آهِ «فیضی» را سپر گردی...
#فیضی_دکنی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
فلک! زاین کجرویهایت نمیگویم که برگردی
شب وصل است، خواهم اندکی آهستهتر گردی
ز مهتابِ رُخش، ویرانهی من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آید ای خورشید، برگردی؟!
پس از عمریست امشب کوکبِ اقبال من طالع
تو را ایشب نمیخواهم به وقت خود سحر گردی
تو ای اخترشناس! امشب توانی گفت گردون را
که بهر خاطرم برعکسِ شبهای دگر گردی؟!
مها! امشب به جانان درد دل دارم، میا بیرون
که میترسم خدنگِ آهِ «فیضی» را سپر گردی...
#فیضی_دکنی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
شب وصل است، خواهم اندکی آهستهتر گردی
ز مهتابِ رُخش، ویرانهی من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آید ای خورشید، برگردی؟!
پس از عمریست امشب کوکبِ اقبال من طالع
تو را ایشب نمیخواهم به وقت خود سحر گردی
تو ای اخترشناس! امشب توانی گفت گردون را
که بهر خاطرم برعکسِ شبهای دگر گردی؟!
مها! امشب به جانان درد دل دارم، میا بیرون
که میترسم خدنگِ آهِ «فیضی» را سپر گردی...
#فیضی_دکنی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
در خانه، قراری منِ دیوانه ندارم
دیوانهی عشقم، خبر از خانه ندارم
تا عشق بُتان ساخته دیوانهی خویشم
اندیشهی خویش و غمِ بیگانه ندارم
شوریست عجب در سرم از جامِ محبّت
سرمستم و جز نعرهی مستانه ندارم
کاشانهام از آتشِ دل، شعلهزنان است
سهل است اگر شمع به کاشانه ندارم
در دامگهِ چرخ، ز انجُم چه گشاید؟
من طایرِ قدسم، هوس دانه ندارم
ای واعظ پُرگو! چه دهی درد سر من؟
بُگذار، که دیگر سرِ افسانه ندارم
«فیضی!» ز غم و شادیِ عالم خبری نیست
شادم که به دل جز غمِ جانانه ندارم...
#فیضی_دکنی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
دیوانهی عشقم، خبر از خانه ندارم
تا عشق بُتان ساخته دیوانهی خویشم
اندیشهی خویش و غمِ بیگانه ندارم
شوریست عجب در سرم از جامِ محبّت
سرمستم و جز نعرهی مستانه ندارم
کاشانهام از آتشِ دل، شعلهزنان است
سهل است اگر شمع به کاشانه ندارم
در دامگهِ چرخ، ز انجُم چه گشاید؟
من طایرِ قدسم، هوس دانه ندارم
ای واعظ پُرگو! چه دهی درد سر من؟
بُگذار، که دیگر سرِ افسانه ندارم
«فیضی!» ز غم و شادیِ عالم خبری نیست
شادم که به دل جز غمِ جانانه ندارم...
#فیضی_دکنی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
در خانه، قراری منِ دیوانه ندارم
دیوانهی عشقم، خبر از خانه ندارم
تا عشق بُتان ساخته دیوانهی خویشم
اندیشهی خویش و غمِ بیگانه ندارم
شوریست عجب در سرم از جامِ محبّت
سرمستم و جز نعرهی مستانه ندارم
کاشانهام از آتشِ دل، شعلهزنان است
سهل است اگر شمع به کاشانه ندارم
در دامگهِ چرخ، ز انجُم چه گشاید؟
من طایرِ قدسم، هوس دانه ندارم
ای واعظ پُرگو! چه دهی درد سر من؟
بُگذار، که دیگر سرِ افسانه ندارم
«فیضی!» ز غم و شادیِ عالم خبری نیست
شادم که به دل جز غمِ جانانه ندارم...
#فیضی_دکنی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
دیوانهی عشقم، خبر از خانه ندارم
تا عشق بُتان ساخته دیوانهی خویشم
اندیشهی خویش و غمِ بیگانه ندارم
شوریست عجب در سرم از جامِ محبّت
سرمستم و جز نعرهی مستانه ندارم
کاشانهام از آتشِ دل، شعلهزنان است
سهل است اگر شمع به کاشانه ندارم
در دامگهِ چرخ، ز انجُم چه گشاید؟
من طایرِ قدسم، هوس دانه ندارم
ای واعظ پُرگو! چه دهی درد سر من؟
بُگذار، که دیگر سرِ افسانه ندارم
«فیضی!» ز غم و شادیِ عالم خبری نیست
شادم که به دل جز غمِ جانانه ندارم...
#فیضی_دکنی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
.
در خانه، قراری منِ دیوانه ندارم
دیوانهی عشقم، خبر از خانه ندارم
تا عشق بُتان ساخته دیوانهی خویشم
اندیشهی خویش و غمِ بیگانه ندارم
شوریست عجب در سرم از جامِ محبّت
سرمستم و جز نعرهی مستانه ندارم
کاشانهام از آتشِ دل، شعلهزنان است
سهل است اگر شمع به کاشانه ندارم
در دامگهِ چرخ، ز انجُم چه گشاید؟
من طایرِ قدسم، هوس دانه ندارم
ای واعظ پُرگو! چه دهی درد سر من؟
بُگذار، که دیگر سرِ افسانه ندارم
«فیضی!» ز غم و شادیِ عالم خبری نیست
شادم که به دل جز غمِ جانانه ندارم...
#فیضی_دکنی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
در خانه، قراری منِ دیوانه ندارم
دیوانهی عشقم، خبر از خانه ندارم
تا عشق بُتان ساخته دیوانهی خویشم
اندیشهی خویش و غمِ بیگانه ندارم
شوریست عجب در سرم از جامِ محبّت
سرمستم و جز نعرهی مستانه ندارم
کاشانهام از آتشِ دل، شعلهزنان است
سهل است اگر شمع به کاشانه ندارم
در دامگهِ چرخ، ز انجُم چه گشاید؟
من طایرِ قدسم، هوس دانه ندارم
ای واعظ پُرگو! چه دهی درد سر من؟
بُگذار، که دیگر سرِ افسانه ندارم
«فیضی!» ز غم و شادیِ عالم خبری نیست
شادم که به دل جز غمِ جانانه ندارم...
#فیضی_دکنی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
.
در خانه، قراری منِ دیوانه ندارم
دیوانهی عشقم، خبر از خانه ندارم
تا عشق بُتان ساخته دیوانهی خویشم
اندیشهی خویش و غمِ بیگانه ندارم
شوریست عجب در سرم از جامِ محبّت
سرمستم و جز نعرهی مستانه ندارم
کاشانهام از آتشِ دل، شعلهزنان است
سهل است اگر شمع به کاشانه ندارم
در دامگهِ چرخ، ز انجُم چه گشاید؟
من طایرِ قدسم، هوس دانه ندارم
ای واعظ پُرگو! چه دهی درد سر من؟
بُگذار، که دیگر سرِ افسانه ندارم
«فیضی!» ز غم و شادیِ عالم خبری نیست
شادم که به دل جز غمِ جانانه ندارم...
#فیضی_دکنی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
@Kafee_sheerr
در خانه، قراری منِ دیوانه ندارم
دیوانهی عشقم، خبر از خانه ندارم
تا عشق بُتان ساخته دیوانهی خویشم
اندیشهی خویش و غمِ بیگانه ندارم
شوریست عجب در سرم از جامِ محبّت
سرمستم و جز نعرهی مستانه ندارم
کاشانهام از آتشِ دل، شعلهزنان است
سهل است اگر شمع به کاشانه ندارم
در دامگهِ چرخ، ز انجُم چه گشاید؟
من طایرِ قدسم، هوس دانه ندارم
ای واعظ پُرگو! چه دهی درد سر من؟
بُگذار، که دیگر سرِ افسانه ندارم
«فیضی!» ز غم و شادیِ عالم خبری نیست
شادم که به دل جز غمِ جانانه ندارم...
#فیضی_دکنی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
@Kafee_sheerr
کدام سر که دَرو خارخار سودا نیست
کدام سینه که خاریدهٔ تمنا نیست
کدام دیده که از دیدنت فریب نخورد
کدام دل که ز عشق تو ناشکیبا نیست
کدام کوهنوردی که سر به سنگ نزد
کدام بادیهگردی که خار در پا نیست
کدام عرصه که نظّارهگاه عشق نشد
کدام گوشه که هنگامهٔ تماشا نیست
کدام ذرّه که دیدیم و آفتاب نبود
کدام قطره که چون بنگرید دریا نیست
کدام وعده که بر روز حشر موقوف است
کدام رتبه که آنجا دهند اینجا نیست
کدام سوخته «فیضی» که نور عشق نیافت
کدام خم که درین بزم پر ز صهبا نیست
#فیضی_دکنی
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کدام سینه که خاریدهٔ تمنا نیست
کدام دیده که از دیدنت فریب نخورد
کدام دل که ز عشق تو ناشکیبا نیست
کدام کوهنوردی که سر به سنگ نزد
کدام بادیهگردی که خار در پا نیست
کدام عرصه که نظّارهگاه عشق نشد
کدام گوشه که هنگامهٔ تماشا نیست
کدام ذرّه که دیدیم و آفتاب نبود
کدام قطره که چون بنگرید دریا نیست
کدام وعده که بر روز حشر موقوف است
کدام رتبه که آنجا دهند اینجا نیست
کدام سوخته «فیضی» که نور عشق نیافت
کدام خم که درین بزم پر ز صهبا نیست
#فیضی_دکنی
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
فلک! زاین کجرویهایت نمیگویم که برگردی
شب وصل است، خواهم اندکی آهستهتر گردی
ز مهتابِ رُخش، ویرانهی من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آید ای خورشید، برگردی؟!
پس از عمریست امشب کوکبِ اقبال من طالع
تو را ایشب نمیخواهم به وقت خود سحر گردی
تو ای اخترشناس! امشب توانی گفت گردون را
که بهر خاطرم برعکسِ شبهای دگر گردی؟!
مها! امشب به جانان درد دل دارم، میا بیرون
که میترسم خدنگِ آهِ «فیضی» را سپر گردی...
#فیضی_دکنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب وصل است، خواهم اندکی آهستهتر گردی
ز مهتابِ رُخش، ویرانهی من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آید ای خورشید، برگردی؟!
پس از عمریست امشب کوکبِ اقبال من طالع
تو را ایشب نمیخواهم به وقت خود سحر گردی
تو ای اخترشناس! امشب توانی گفت گردون را
که بهر خاطرم برعکسِ شبهای دگر گردی؟!
مها! امشب به جانان درد دل دارم، میا بیرون
که میترسم خدنگِ آهِ «فیضی» را سپر گردی...
#فیضی_دکنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای خوش آن صُبح که عاشق ز شِکَرخوابِ وصال
دست در گردنِ معشوق حمایل برخاست
#فیضی_دکنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دست در گردنِ معشوق حمایل برخاست
#فیضی_دکنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀