#عصر و ریختن شعرم
حوالی کوچه ی خیالِ پاییزی
تو
فنجانی را پُر از شعر سپید
مهمان ایوان چشمانت
می کنم
شعرم را به جان #دلتنگی
می اندازم
#دلتنگی را زیر پای واژ ها
له میکنم
#بیا
تا فاصله را مبهوت کنیم
چشم در چشم هم #دلتنگی را
به خاک با هم بودن
بسپاریم
دست در دست هم
فاتحه ی #دلتنگی را
بخوانیم
#بیا
تا طرحی بهاری به جان
پاییز بیندازیم
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حوالی کوچه ی خیالِ پاییزی
تو
فنجانی را پُر از شعر سپید
مهمان ایوان چشمانت
می کنم
شعرم را به جان #دلتنگی
می اندازم
#دلتنگی را زیر پای واژ ها
له میکنم
#بیا
تا فاصله را مبهوت کنیم
چشم در چشم هم #دلتنگی را
به خاک با هم بودن
بسپاریم
دست در دست هم
فاتحه ی #دلتنگی را
بخوانیم
#بیا
تا طرحی بهاری به جان
پاییز بیندازیم
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو پیامبر عشق منی
که در #شبِ دلدادگی
با آیهء چشمانت
نازل شدی بر احساسم
هر #شب اسبِ خیالِ تو
مرا به معراج هُرم نفس های
تو میبرد
ای خدای زمینی من
عَرش بودنت را
مآمن خستگی های تنِ
مردانه ام کن
بگذار پاهای بی رمقم
کوچهء داشتنت را قدم بزند
بگذار دست های آسمانی تو
التیام بخشِ زخمِ شانه های من باشد
بگذار آسمانِ نگاهت تمامی من را در
بر بگیرد
موسم آمدنت با چشمانم
به طواف نگاهت می آئیم
#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که در #شبِ دلدادگی
با آیهء چشمانت
نازل شدی بر احساسم
هر #شب اسبِ خیالِ تو
مرا به معراج هُرم نفس های
تو میبرد
ای خدای زمینی من
عَرش بودنت را
مآمن خستگی های تنِ
مردانه ام کن
بگذار پاهای بی رمقم
کوچهء داشتنت را قدم بزند
بگذار دست های آسمانی تو
التیام بخشِ زخمِ شانه های من باشد
بگذار آسمانِ نگاهت تمامی من را در
بر بگیرد
موسم آمدنت با چشمانم
به طواف نگاهت می آئیم
#سیامک_جعفری
#برای انکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه ها
شرح جانم
بر گل های نیلوفری
برکه ی تو
شعری سپید
پُر از دلتنگی های پاییز
رقص قلم بر جان دفتر
واژه های رنگ پریده
در ردیف هم
اما عاجز
از وصف نقش چشمان تو
#جمعه و بی خبری
من زِ حال تو
در به دری احساسم
تهِ کوچه بودنت
بغض من و خنده ی خیالت
در پس این #جمعه
پاییزی
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شرح جانم
بر گل های نیلوفری
برکه ی تو
شعری سپید
پُر از دلتنگی های پاییز
رقص قلم بر جان دفتر
واژه های رنگ پریده
در ردیف هم
اما عاجز
از وصف نقش چشمان تو
#جمعه و بی خبری
من زِ حال تو
در به دری احساسم
تهِ کوچه بودنت
بغض من و خنده ی خیالت
در پس این #جمعه
پاییزی
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#صبح خیالت
بسان کبوتری است سفید
که بال می گشاید
روی بام چشمانم
و پر می شوم از پرواز تو
در آسمان #صبح
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بسان کبوتری است سفید
که بال می گشاید
روی بام چشمانم
و پر می شوم از پرواز تو
در آسمان #صبح
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می نویسم بر قامتِ
سیاه #شب
شعری از جنس شکستن
یک مرد
مردی که پنجره ی بودنش شکست
در دلِ سیاه #شب
روحش مالامال درد
احساسش بِسان
اسبی نفس بریده
نگاهش پُر از فریاد
فریادی مملو از سکوتی
پاره پاره
و امّا نیازش حبس
در سینه اش
سوختن و دَم نزدن
در امتداد شعله ای شکسته
رو به باد...
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سیاه #شب
شعری از جنس شکستن
یک مرد
مردی که پنجره ی بودنش شکست
در دلِ سیاه #شب
روحش مالامال درد
احساسش بِسان
اسبی نفس بریده
نگاهش پُر از فریاد
فریادی مملو از سکوتی
پاره پاره
و امّا نیازش حبس
در سینه اش
سوختن و دَم نزدن
در امتداد شعله ای شکسته
رو به باد...
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جمعه شعری است
به بلندی شبِ یلدا
پُر از دلتنگی های پاره پاره
پُر از اشک های یواشکی
پشت پرچین تنهایی
دویدن چشم های بی رمق من
در پی ردِ پای از تو ته کوچه ی
پُر از اقاقیا
بی قراری دست هایم
در امتداد حریر شانه های زنانه ات
چاره ای نیست
من و #جمعه و خیال ابری تو
گُم می شویم میان واژه های عُریان
#سیامک_ جعفری
#برای انکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به بلندی شبِ یلدا
پُر از دلتنگی های پاره پاره
پُر از اشک های یواشکی
پشت پرچین تنهایی
دویدن چشم های بی رمق من
در پی ردِ پای از تو ته کوچه ی
پُر از اقاقیا
بی قراری دست هایم
در امتداد حریر شانه های زنانه ات
چاره ای نیست
من و #جمعه و خیال ابری تو
گُم می شویم میان واژه های عُریان
#سیامک_ جعفری
#برای انکس که خودش میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز #شنبه شد
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و من هنوز دلتنگی
#جمعه را یدک میکشم
فرقی نمیکند هر روز
دلتنگی پایش را در
کفشِ احساسم می کند
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوست دارم
دستانم را میان شالیزار های
موهایت پنهان کنم
دوست دارم
نگهبان مرزهای چشمانت
باشم
دوست دارم
گُم شَم میان حریر
سبزِ تَنَت
دوست دارم
آبی بپوشی
هم رنگ دریا
دوست دارم ، دوست دارم
افسوس
دستِ دلتنگی ورق میزند
شعرم را
کلاف خیالت تنهائیم را
در هم می پیچد
جانِ احساسم می میرد
تمامی من تو می شود
ایوانِ شعرم پُر می شود
از بوی یاس های وحشی
بودنت
من اینجا پُرم از تو
حوالی کوچه ی چشمانت
منتظر میمانم
تَنَم پُر می شود
از زخم "انتظار"
چه شیرین است زخم
"انتظار"
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دستانم را میان شالیزار های
موهایت پنهان کنم
دوست دارم
نگهبان مرزهای چشمانت
باشم
دوست دارم
گُم شَم میان حریر
سبزِ تَنَت
دوست دارم
آبی بپوشی
هم رنگ دریا
دوست دارم ، دوست دارم
افسوس
دستِ دلتنگی ورق میزند
شعرم را
کلاف خیالت تنهائیم را
در هم می پیچد
جانِ احساسم می میرد
تمامی من تو می شود
ایوانِ شعرم پُر می شود
از بوی یاس های وحشی
بودنت
من اینجا پُرم از تو
حوالی کوچه ی چشمانت
منتظر میمانم
تَنَم پُر می شود
از زخم "انتظار"
چه شیرین است زخم
"انتظار"
#سیامک_جعفری
#برای_انکس_که_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"پنجشنبه" شد ...
باز تشدید دلتنڪَی
تو قاب چشمات....
و باز ڪَره خوردن خیال آبیِ تو به پیچڪِ
احساسم در هجوم هیاهوےِ نبودنت...
دست خیالم را میڪَیرم...
قدم به بیڪران ؏ـاشقانههایت
میڪَذارم
بیا دوست داشتنت را
خیرات احساسم ڪـن...!!
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز تشدید دلتنڪَی
تو قاب چشمات....
و باز ڪَره خوردن خیال آبیِ تو به پیچڪِ
احساسم در هجوم هیاهوےِ نبودنت...
دست خیالم را میڪَیرم...
قدم به بیڪران ؏ـاشقانههایت
میڪَذارم
بیا دوست داشتنت را
خیرات احساسم ڪـن...!!
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عصری پاییزی
ی نیمکت چوبی
دفتر شعر چشمانت
قهوه ی تلخ
خش خش برگ ریز احساسم
زیر پای نگاه های عاشقانه های تو
پاییز و من و تو
بهت غزل
هم نوای شعر
لنگ زدن واژ ها
در وصف چشمان تو
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ی نیمکت چوبی
دفتر شعر چشمانت
قهوه ی تلخ
خش خش برگ ریز احساسم
زیر پای نگاه های عاشقانه های تو
پاییز و من و تو
بهت غزل
هم نوای شعر
لنگ زدن واژ ها
در وصف چشمان تو
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصر و ریختن شعرم
حوالی کوچه ی خیالِ سبز
تو
فنجانی را پُر از شعر سپید
مهمان ایوان چشمانت
می کنم
شعرم را به جان #دلتنگی
می اندازم
#دلتنگی را زیر پای واژ ها
له میکنم
#بیا
تا فاصله را مبهوت کنیم
چشم در چشم هم #دلتنگی را
به خاک با هم بودن
بسپاریم
دست در دست هم
فاتحه ی #دلتنگی را
بخوانیم
#بیا
تا طرحی بهاری به جان
خزان بیندازیم
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حوالی کوچه ی خیالِ سبز
تو
فنجانی را پُر از شعر سپید
مهمان ایوان چشمانت
می کنم
شعرم را به جان #دلتنگی
می اندازم
#دلتنگی را زیر پای واژ ها
له میکنم
#بیا
تا فاصله را مبهوت کنیم
چشم در چشم هم #دلتنگی را
به خاک با هم بودن
بسپاریم
دست در دست هم
فاتحه ی #دلتنگی را
بخوانیم
#بیا
تا طرحی بهاری به جان
خزان بیندازیم
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصر و دلبری
بوسه های خیالت
جان کندن عصر و اردیبهشت
بی تو
نفس نفس زدن نگاهم
در امتداد پیچک سرخ
چشمانت
آسمان احساسم خیس باران
خواستنت
در بستر شقایق های وحشی
دوست داشتنت
مرگ بوته های شعرم
در آغوش دفتر
به انتظار خورشید بودنت
تا شاخ و برگ بگستراند
در امتداد دلتنگی
من
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوسه های خیالت
جان کندن عصر و اردیبهشت
بی تو
نفس نفس زدن نگاهم
در امتداد پیچک سرخ
چشمانت
آسمان احساسم خیس باران
خواستنت
در بستر شقایق های وحشی
دوست داشتنت
مرگ بوته های شعرم
در آغوش دفتر
به انتظار خورشید بودنت
تا شاخ و برگ بگستراند
در امتداد دلتنگی
من
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصر و بغل بغل یاد تو
بوی نرگسای شیراز و نقش
خط خال تو
خیال کبود تو و احساس پاره پاره
من
پیچش #عصر و مستی چشمهای تو
پنجره ای رو به #غروب
هوایی گرگ و میش
نم نم باران
بوی خیس با تو بودن
قهوه ای تلخ روی میز چوبی
غزل خوانی من برای تو
خنده های تو مال من
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوی نرگسای شیراز و نقش
خط خال تو
خیال کبود تو و احساس پاره پاره
من
پیچش #عصر و مستی چشمهای تو
پنجره ای رو به #غروب
هوایی گرگ و میش
نم نم باران
بوی خیس با تو بودن
قهوه ای تلخ روی میز چوبی
غزل خوانی من برای تو
خنده های تو مال من
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصر و شور شعر من
رقص #دلتنگی بر پیچک
احساسم
چشمک زدن قلم به واژه ها
دلبر جان
دوری تو گلوی تنهائیم
را میفشارد
سکوتم بغض میکند
هِق هِق خیالم
به هوای نفس کشیدن تو
در بی تابی ساعت های
بیقراری
دلم بودنت را میخواهد
بودنی از جنس شُر شُر
شعر بر چتر با تو بودن
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رقص #دلتنگی بر پیچک
احساسم
چشمک زدن قلم به واژه ها
دلبر جان
دوری تو گلوی تنهائیم
را میفشارد
سکوتم بغض میکند
هِق هِق خیالم
به هوای نفس کشیدن تو
در بی تابی ساعت های
بیقراری
دلم بودنت را میخواهد
بودنی از جنس شُر شُر
شعر بر چتر با تو بودن
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر #صبح
چشمان خیالت را
نوازش می کنم
لبانت را پُر از بوسه ی
واژه می کنم
روی ایوان نگاهت
سفره ی پر از شعر
تازه پهن میکنم
فنجانی از جنس عشق را
پر از خواستن تو می کنم
ای طلوع #صبح من
بنوش تا #صبحم پر از
عاشقانه های تو باشد
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چشمان خیالت را
نوازش می کنم
لبانت را پُر از بوسه ی
واژه می کنم
روی ایوان نگاهت
سفره ی پر از شعر
تازه پهن میکنم
فنجانی از جنس عشق را
پر از خواستن تو می کنم
ای طلوع #صبح من
بنوش تا #صبحم پر از
عاشقانه های تو باشد
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تارم گُسسته سازم شکسته نگاهم پریده
منِ به غم نشسته پرنده ی دلم پریده
شعرم دویده قلمم نوشته دفترم خمیده
ولی از تو هیچ نام و نشانی ندیده
خبر تو را از قاصدکِ شب گرفتم
گویی که ماه از تو صدای شنیده
رو کردم به ماه و از دوری تو گفتم
که چگونه چشم و اَبروی تو دلم را ربوده
شِکوه ی تو را زِ باد کردم و نوشتم
که من اینجا بی تو جانم به لب رسیده
خدا را من امشب صدا کردم به تمنای تو
بیا که همه ی اشکِ چشمانم به هوای تو چکیده
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
منِ به غم نشسته پرنده ی دلم پریده
شعرم دویده قلمم نوشته دفترم خمیده
ولی از تو هیچ نام و نشانی ندیده
خبر تو را از قاصدکِ شب گرفتم
گویی که ماه از تو صدای شنیده
رو کردم به ماه و از دوری تو گفتم
که چگونه چشم و اَبروی تو دلم را ربوده
شِکوه ی تو را زِ باد کردم و نوشتم
که من اینجا بی تو جانم به لب رسیده
خدا را من امشب صدا کردم به تمنای تو
بیا که همه ی اشکِ چشمانم به هوای تو چکیده
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصرها
کوچه ی خیالت
تنگتر از تنگ می شود
شعرم پَر می کشد
به هوای آسمان چشمان تو
دوری ، نیستی
امّا یادت نفس است ، نفس
بوسه ای را همراه می کنم
با گُل شقایق
سنجاقش می کنم به تنِ باد
شاید باد لمس کند گونه های تو را
راستی
خبر داری اینجا
من و عصر خیره می شويم
به جاده ی بودنت .......
#سیامک_جعفری♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کوچه ی خیالت
تنگتر از تنگ می شود
شعرم پَر می کشد
به هوای آسمان چشمان تو
دوری ، نیستی
امّا یادت نفس است ، نفس
بوسه ای را همراه می کنم
با گُل شقایق
سنجاقش می کنم به تنِ باد
شاید باد لمس کند گونه های تو را
راستی
خبر داری اینجا
من و عصر خیره می شويم
به جاده ی بودنت .......
#سیامک_جعفری♥️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و امّا شب...
شِکُفتن گُل دلتنگی تو
در باغچه ی شعرم
چین خوردن ماه بر
برکه ی جانم
شبنم شدن اشکم
بر بوته ی یادِ تو
نشستن من و خیالِ تو
روی شاخه ی شب
خیره شده به شقایق های
رقصان در باد
می نویسم شعری از جنس
دلتنگی شبِ تو
واژه هایش پُر از
حریر سبزِ تنِ تو
نوشتن و نوشتن
قلمم خسته و دفترم کلافه
شب هم به فریاد شد
از نوشتن من
در آخر چیزی نمی ماند
جز پیوند دادن خیالِ
تو به شب و به امید
صبح داشتن تو
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شِکُفتن گُل دلتنگی تو
در باغچه ی شعرم
چین خوردن ماه بر
برکه ی جانم
شبنم شدن اشکم
بر بوته ی یادِ تو
نشستن من و خیالِ تو
روی شاخه ی شب
خیره شده به شقایق های
رقصان در باد
می نویسم شعری از جنس
دلتنگی شبِ تو
واژه هایش پُر از
حریر سبزِ تنِ تو
نوشتن و نوشتن
قلمم خسته و دفترم کلافه
شب هم به فریاد شد
از نوشتن من
در آخر چیزی نمی ماند
جز پیوند دادن خیالِ
تو به شب و به امید
صبح داشتن تو
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#اینجا
پشت دیوارهای سڪوت
پُرم از دلتنگیهای پاره پاره
پُرم از بغضی در امتداد
شانه های گریه
#اینجا
نبودنت
تنهائیم را به دار میڪشد
هر لحظه طناب نداشتنت
احساسم را در هم می پیچد
راستی
می شود پرنده چشمانت را
به آسمان شعرم بسپاری
#اینجا
پنجره خستگی هایم
غبار بی تو بودن گرفته
میشود
باران شوی بباری
احساسم را خیس باران
خواستنت ڪنی
میشود ...
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پشت دیوارهای سڪوت
پُرم از دلتنگیهای پاره پاره
پُرم از بغضی در امتداد
شانه های گریه
#اینجا
نبودنت
تنهائیم را به دار میڪشد
هر لحظه طناب نداشتنت
احساسم را در هم می پیچد
راستی
می شود پرنده چشمانت را
به آسمان شعرم بسپاری
#اینجا
پنجره خستگی هایم
غبار بی تو بودن گرفته
میشود
باران شوی بباری
احساسم را خیس باران
خواستنت ڪنی
میشود ...
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلتنگی هایم را
شعر نمیفهمد
بغض است و بغض
گفتم دلتنگیم را بر باد بنویسم
اما ترسیدم باد رویم را زمین بیندازد
گفتم دلتنگیم را به شمع بگویم
در هراس شدم که شاید شمع
دلتنگیم را بسوزاند
گفتم دلتنگیم را در گوش شب
نجوا کنم
اما نه شبِِ بی رحم آخر
دلتنگیم را به گوش صبح می رساند
گفتم به ماه بگویم که دلتنگم
اما افسوس ماه هم مسافر است
چاره ای نیست
دلتنگیم را شعر میکنم
گوشه به گوشهء شعرم را
پُر از چشمان آبی تو میکنم
تو دریای شعر منی
بیا تا دریای شعرم را
پیوند بزنم به ساحل
نگاهِ ارغوانیت
من و شعرم اینجا
پشتِ حصار سنگی فاصله
ته کوچهء خیال تو
در رویای سبز با تو بودن
روزگار میگذرانیم
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شعر نمیفهمد
بغض است و بغض
گفتم دلتنگیم را بر باد بنویسم
اما ترسیدم باد رویم را زمین بیندازد
گفتم دلتنگیم را به شمع بگویم
در هراس شدم که شاید شمع
دلتنگیم را بسوزاند
گفتم دلتنگیم را در گوش شب
نجوا کنم
اما نه شبِِ بی رحم آخر
دلتنگیم را به گوش صبح می رساند
گفتم به ماه بگویم که دلتنگم
اما افسوس ماه هم مسافر است
چاره ای نیست
دلتنگیم را شعر میکنم
گوشه به گوشهء شعرم را
پُر از چشمان آبی تو میکنم
تو دریای شعر منی
بیا تا دریای شعرم را
پیوند بزنم به ساحل
نگاهِ ارغوانیت
من و شعرم اینجا
پشتِ حصار سنگی فاصله
ته کوچهء خیال تو
در رویای سبز با تو بودن
روزگار میگذرانیم
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀