آنقدر عاشقانه برای نبودنت نوشتم که،
ترا از خیالم به واقعیت کشاندم،
و باورم شد که هستی!
ببین عزیزکم دیگر مردم مرا دیوانه می دانند و،
هرگاه شعرهایم را می خواند
به وجود تو غبطه میخورند!
حال که مردم هم به بودنت باور دارند،
بیا و دروغم را راست کن!
و عاشقانه ای را رقم بزن که هیچ قصه ای تا کنون بخود ندیده است,
و محبوبی باش بینظیر،
و چشمهایت را نشان همگان بده تا بفهمند،
وقتی که می گویم امان از چشمهایش،
دقیقاً کدام چشم (عاشق کش و شاعر ساز) را می گویم...
#بنام_تو
#سعید_کلانتری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ترا از خیالم به واقعیت کشاندم،
و باورم شد که هستی!
ببین عزیزکم دیگر مردم مرا دیوانه می دانند و،
هرگاه شعرهایم را می خواند
به وجود تو غبطه میخورند!
حال که مردم هم به بودنت باور دارند،
بیا و دروغم را راست کن!
و عاشقانه ای را رقم بزن که هیچ قصه ای تا کنون بخود ندیده است,
و محبوبی باش بینظیر،
و چشمهایت را نشان همگان بده تا بفهمند،
وقتی که می گویم امان از چشمهایش،
دقیقاً کدام چشم (عاشق کش و شاعر ساز) را می گویم...
#بنام_تو
#سعید_کلانتری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصر را بنویس
به طعم قهوه ی تلخ
که کام من به شیرینی عادت ندارد!
دلبری شیرین بود، و کامم را تلخ کرد و رفت!
#عصر را بنویس
به رنگ احساس سرد
که گرمم نمی شود دیگر حتی به بوسه ی دلبر،
و الهه ی بوسه دل را برچید و رفت
#عصر را بنویس
به عطر مانده ی گل مریم
به گوشه ی یقه ی چروک آخرین پیراهن دیدار
که گلی بود مریم، گرانقیمت شد و رفت
#سعید کلانتری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به طعم قهوه ی تلخ
که کام من به شیرینی عادت ندارد!
دلبری شیرین بود، و کامم را تلخ کرد و رفت!
#عصر را بنویس
به رنگ احساس سرد
که گرمم نمی شود دیگر حتی به بوسه ی دلبر،
و الهه ی بوسه دل را برچید و رفت
#عصر را بنویس
به عطر مانده ی گل مریم
به گوشه ی یقه ی چروک آخرین پیراهن دیدار
که گلی بود مریم، گرانقیمت شد و رفت
#سعید کلانتری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀