💖کافه شعر💖
2.79K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
بی تــو تاریک نشـستم، تـو چراغ که شدی؟

#اوحدی_مراغه‌ای

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زلفت چو شب و چهره چو روزی نیکوست
من روز و شبت ز بهر آن دارم دوست

آن کو ز رخت روز و ز زلفت شب ساخت
پیوسته نگهدار شب و روز تو اوست

#اوحدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز به رسم سرکشان راه جفا گرفته‌ای
تیغ ستم کشیده‌ای، ترک وفا گرفته‌ای

من طلب تو چون کنم؟ چون به تو در رسم؟ که تو
شیر ز دام جسته‌ای، مرغ هوا گرفته‌ای

نیست در اندرون من جای خیال دیگری
جای کسی کجا بود؟ چون همه جا گرفته‌ای

ما سر و مال در غمت باخته سال و ماه و تو
هم غم ما نخورده‌ای، هم کم ما گرفته‌ای

چیست گناه ما؟ که تو بار دگر به رغم ما
یار دگر گزیده‌ای، خانه جدا گرفته ای

جز به دعا نمیرسد دست من از غمت، ولی
راه نفس ببسته‌ای، دست دعا گرفته‌ای

هر گرهی ز زلف او باز کنی تو، اوحدی
کشور چین گشوده‌ای، ملک ختا گرفته‌ای

#اوحدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز هجر او دل من هر زمان به دست غم افتد
تنم ز دوری او در شکنجهٔ ستم افتد

شبی که قصهٔ درد دل شکسته نویسم
ز تاب سینه بسوزم که سوز در قلم افتد

قدم بپرسشم، ای بت، بنه، که چون تو بیایی
زمن دریغ نیاید سری که در قدم افتد

رها مکن که: به یک بارگی ز پای درآیم
که در کمند تو دیگر چو من شکار کم افتد

چو رشته شد تنم از هجر رشتهٔ زلفت
چه خوش بود سر این رشتها، اگر به هم افتد!

اگر به دست من افتد ز طرهٔ تو شکنجی
چنان شناس که: گنجی به دست بی‌درم افتد

چو اوحدی بوجود تو زنده شد به غم تو
وجود او چه تفاوت کند که در عدم افتد

#اوحدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بت خورشید رخ من به گذارست امشب
شب روان را رخ او مشعله دارست امشب

خاک مشکست و زمین عنبر و دیوار عبیر
باد گل بوی و هوا غالیه بارست امشب

دیدهٔ آن که نمی‌خفت و سعادت می‌جست
گو: نگه کن، که سعادت بگذارست امشب


#اوحدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صد سال سر خویشتن ار حلق کنی
وندر تن خویش خرقهٔ دلق کنی

صد بار ز حق دور کنندت به قفا
گر یک سر موی روی در خلق کنی

#اوحدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صد سال سر خویشتن ار حلق کنی
وندر تن خویش خرقهٔ دلق کنی

صد بار ز حق دور کنندت به قفا
گر یک سر موی روی در خلق کنی

#اوحدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غافل مشو، ای دل، که نیازم با تست
پوشیده هزارگونه رازم با تست

حرمان شبی دراز و جایی خالی
زانم که حکایت درازم با تست

#اوحدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از «نعم» و «بلی» بود با همه‌کس حدیث تو
با من خسته‌دل چرا این همه «لا» و «لم» زنی؟

شاد کجا شود ز تو این دل ناتوان من؟
چون تو به روز هجر خود این همه تیر غم زنی

در حرم تو هر کسی محرم و از برای من
قفل حرام داشتن بر در آن حرم زنی

#اوحدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یارب! نه دلم بستهٔ غمهای تو بود؟
چشمم شب و روز غرق نمهای توبود؟

بر جرم و خطای من چه میگیری خشم؟
چون جمله به امید کرمهای تو بود

#اوحدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مگر اجل برهاند مرا ز عشق اَرنه



به زندگی نتوانم رها شدن ز شما...

#اوحدی_مراغه‌ای

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀