#چه_توفیر
میان شمع و پروانه چه توفیر ؟!
چو هر دو شعله سوزانَد به تقدیر
اگر شمعی، تو خواهی سوخت آخر
گرَت پروانه ، می سوزی به تاخیر !
هر آنکس در پی نور است سوزَد
ز جان و اندرون یا از بُن و پیر !
به راه معرفت خورشید میجو ..
که روشن سازدش از ذات تَنویر !
رَوا بر خود مدارت آتش ِ عشق..
#سپهرت را بسوزی زود یا دیر ...
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان شمع و پروانه چه توفیر ؟!
چو هر دو شعله سوزانَد به تقدیر
اگر شمعی، تو خواهی سوخت آخر
گرَت پروانه ، می سوزی به تاخیر !
هر آنکس در پی نور است سوزَد
ز جان و اندرون یا از بُن و پیر !
به راه معرفت خورشید میجو ..
که روشن سازدش از ذات تَنویر !
رَوا بر خود مدارت آتش ِ عشق..
#سپهرت را بسوزی زود یا دیر ...
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" از خویش به دریا "
باید از خویش به دریا برسَم ، نه از رود
چشمه باید که بجوشد ز درون گردد رود
گرچه مقصد همه دریاست هر آن جاریِ آب
خاک از جوشش ِ چشمه ست چنین آب آلود!
فصل باران همه جا، جوی روان است به رَه
در بیابان اگرت رود شدی ،بهتر بود !
از دل سنگ چو بر آوری ات فَوّاره
زمهریر و فوران تو یقین دارد سود
سنگ ِ تن، چشمه ی جان، هردو به همسایگی اند
چشمه اصرار نمود و دل سنگم فرسود
چشمه ام شعر #سپهرست و مداوم جاریست
شرر عشق به سنگم چو فِتد، سوزم زود ...
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باید از خویش به دریا برسَم ، نه از رود
چشمه باید که بجوشد ز درون گردد رود
گرچه مقصد همه دریاست هر آن جاریِ آب
خاک از جوشش ِ چشمه ست چنین آب آلود!
فصل باران همه جا، جوی روان است به رَه
در بیابان اگرت رود شدی ،بهتر بود !
از دل سنگ چو بر آوری ات فَوّاره
زمهریر و فوران تو یقین دارد سود
سنگ ِ تن، چشمه ی جان، هردو به همسایگی اند
چشمه اصرار نمود و دل سنگم فرسود
چشمه ام شعر #سپهرست و مداوم جاریست
شرر عشق به سنگم چو فِتد، سوزم زود ...
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" دشمن دانا ، دوست نادان "
هیچ آیا دیده ای یک آب سر بالا شوَد؟!
یه به برکه قورباغه ، بوعطا را سر دهد؟
گردِکان هرگز نمانَد بر فراز ِ گنبدی ..
گر هزاران بار اندازی ز بامش می جهَد
تربیت چون میخ باشد، کَله یِ نا اهل سنگ !
میخِ فولادی ندیدم بر دل ِ سنگی روَد
مارماهی، مار باشد یا که ماهی خوشتر است
ماهی اندر تابِه آید ،مار نیشَت می زنَد!
با شُترمرغی بگفتم ؛ بار ، یا این که بِپَر !
گفت؛ مرغم، بار نَه،دیوانه اُشتُر می پرَد ؟!
دشمنت دانا اگر شد سربلندَت می کند
ای #سپهرم یار نادان بر زمینت می زنَد
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هیچ آیا دیده ای یک آب سر بالا شوَد؟!
یه به برکه قورباغه ، بوعطا را سر دهد؟
گردِکان هرگز نمانَد بر فراز ِ گنبدی ..
گر هزاران بار اندازی ز بامش می جهَد
تربیت چون میخ باشد، کَله یِ نا اهل سنگ !
میخِ فولادی ندیدم بر دل ِ سنگی روَد
مارماهی، مار باشد یا که ماهی خوشتر است
ماهی اندر تابِه آید ،مار نیشَت می زنَد!
با شُترمرغی بگفتم ؛ بار ، یا این که بِپَر !
گفت؛ مرغم، بار نَه،دیوانه اُشتُر می پرَد ؟!
دشمنت دانا اگر شد سربلندَت می کند
ای #سپهرم یار نادان بر زمینت می زنَد
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
«شور غزلهایش کجاست»
یوسفم، ای چاه کنعانی بگو مصر و زلیخایش کجاست
همچو مجنونم بگو ای ساربان، این شهر، لیلایش کجاست؟
خسرو ام تلخست کامم کو شمیم و طعم جان افزای عشق؟
ای جهان با من بگو شیرین و آن لبخند زیبایش کجاست
روزگارم ظلمت شبهای اندوه زمستانیست، چون..
آسمان کو؟ ماهتاب نقره فام و قرصِ سیمایش کجاست
چشمهایم «هم سکوتِ » مبهم بی خوابی ِ مرغ سحر
ناله های صبحگاه و بلبل مستان و شیدایش کجاست
باد پاییزیست چون هریک نفس از سینه میاید برون
آن دَم ِ خوب مسیحا و هوای تازه از نایش کجاست
ای زمان بیهوده می گردی و ای چرخِ فلک، بیهوده تر
ای #سپهرم ،تو بگو کآن شاعر و شور غزلهایش کجاست
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یوسفم، ای چاه کنعانی بگو مصر و زلیخایش کجاست
همچو مجنونم بگو ای ساربان، این شهر، لیلایش کجاست؟
خسرو ام تلخست کامم کو شمیم و طعم جان افزای عشق؟
ای جهان با من بگو شیرین و آن لبخند زیبایش کجاست
روزگارم ظلمت شبهای اندوه زمستانیست، چون..
آسمان کو؟ ماهتاب نقره فام و قرصِ سیمایش کجاست
چشمهایم «هم سکوتِ » مبهم بی خوابی ِ مرغ سحر
ناله های صبحگاه و بلبل مستان و شیدایش کجاست
باد پاییزیست چون هریک نفس از سینه میاید برون
آن دَم ِ خوب مسیحا و هوای تازه از نایش کجاست
ای زمان بیهوده می گردی و ای چرخِ فلک، بیهوده تر
ای #سپهرم ،تو بگو کآن شاعر و شور غزلهایش کجاست
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خرگوش ها باور نمی کردند زمستان را
در خواب خوش سرسبز میدیدند بُستان را
دار و ندار موش ها گندابه ی جو بود
کی دیده بودند منظر باغ و گلستان را ؟
چون گوسفندان رَه به درس ِ گرگ بردند
دیگر نخواند برّه ای شعر ِ دبستان را !
سنگ کَف دریا اگر صاف است، آبَش خورد!
در دل ، صدف می پرورَد یک دُرّ ِ غلتان را
روزی کلاغی مدّعی ِ راه کبکی شد ..!
ره کی برَد اندیشه یِ خیزان و افتان را ؟!
هر کس ز کیش خود درآمد خویش را گم کرد
جانا #سپهرم شمع شو ،اهل شبستان را ...
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در خواب خوش سرسبز میدیدند بُستان را
دار و ندار موش ها گندابه ی جو بود
کی دیده بودند منظر باغ و گلستان را ؟
چون گوسفندان رَه به درس ِ گرگ بردند
دیگر نخواند برّه ای شعر ِ دبستان را !
سنگ کَف دریا اگر صاف است، آبَش خورد!
در دل ، صدف می پرورَد یک دُرّ ِ غلتان را
روزی کلاغی مدّعی ِ راه کبکی شد ..!
ره کی برَد اندیشه یِ خیزان و افتان را ؟!
هر کس ز کیش خود درآمد خویش را گم کرد
جانا #سپهرم شمع شو ،اهل شبستان را ...
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" شب و نور "
شب ندارد جایی از اِعراب در کلّ ِ حُدود
سایه ی خویش است هر آنچه که آمد در وجود !
هر چه در نور است از او روشن است و تابناک
هرچه دور از نور ، اندر سایه ی خویشش غُنود
خالقِ هستی نه شب را آفریده از ازل
خود چو نور است و، ز نورش بر همه عالم فُزود
از گِل و خاک آفرید و نور در آدم دمید!
از چنان خاک و گِلی آورده ی خود را سُتود !
هرکجا نور است روشن میشود راه و ضمیر
جاده ی بی نور در تاریکی ات آرَد فرود
ای #سپهرم نور تو از روزنِ شعر است و شب ..
وقت راز است و نیایش، باز هنگام ِ سُجود ...
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب ندارد جایی از اِعراب در کلّ ِ حُدود
سایه ی خویش است هر آنچه که آمد در وجود !
هر چه در نور است از او روشن است و تابناک
هرچه دور از نور ، اندر سایه ی خویشش غُنود
خالقِ هستی نه شب را آفریده از ازل
خود چو نور است و، ز نورش بر همه عالم فُزود
از گِل و خاک آفرید و نور در آدم دمید!
از چنان خاک و گِلی آورده ی خود را سُتود !
هرکجا نور است روشن میشود راه و ضمیر
جاده ی بی نور در تاریکی ات آرَد فرود
ای #سپهرم نور تو از روزنِ شعر است و شب ..
وقت راز است و نیایش، باز هنگام ِ سُجود ...
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رهرو نادان چو گردی پای در گِل میکند
دوست باشد یا برادر،عمر باطل میکند
هرچه داناتر بوَد دشمن ز بودش غم مخور !
همره نادان تو را از خویش غافل میکند ...
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوست باشد یا برادر،عمر باطل میکند
هرچه داناتر بوَد دشمن ز بودش غم مخور !
همره نادان تو را از خویش غافل میکند ...
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زیر شال ترمه کاری جاده ی چالوس داری!
پیچ و تاب و شیب و بالا ، گشت نامحسوس داری!
ساحل پیشانی ات صاف، بوم نقاشی دریاست
بر قلمموی نگاهت رنگ اقیانوس داری
چای چشمت دَم کشیده حاصل چینِ بهاره است
در دل قوری چینی عِطر گل محبوس داری
در تراس خانه-چوبی بوی نان و بوی آتش..
روی دیوار قدیمی چند تا فانوس داری
زیر باران خیالت می شود بی چتر هم رفت
پای گل ها و درختان جنگل ِ معکوس داری
هرچه از فکر و خیالم بگذرَد تو زود خوانی
خط به خط قبل از #سپهرم ،در سرَم جاسوس داری؟
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پیچ و تاب و شیب و بالا ، گشت نامحسوس داری!
ساحل پیشانی ات صاف، بوم نقاشی دریاست
بر قلمموی نگاهت رنگ اقیانوس داری
چای چشمت دَم کشیده حاصل چینِ بهاره است
در دل قوری چینی عِطر گل محبوس داری
در تراس خانه-چوبی بوی نان و بوی آتش..
روی دیوار قدیمی چند تا فانوس داری
زیر باران خیالت می شود بی چتر هم رفت
پای گل ها و درختان جنگل ِ معکوس داری
هرچه از فکر و خیالم بگذرَد تو زود خوانی
خط به خط قبل از #سپهرم ،در سرَم جاسوس داری؟
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زندگی ام کوزه ی خالی بوَد تو چون زلالِ چشمه ای
هر زمان لب تشنه باشم، تو ز آب جانفزا پُر گشته ای
راه طولانی و گرمای بیابان و هراس ِ گم شدن!
آب در دستانت و تو سایه سار و راه را سر رشته ای !!
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر زمان لب تشنه باشم، تو ز آب جانفزا پُر گشته ای
راه طولانی و گرمای بیابان و هراس ِ گم شدن!
آب در دستانت و تو سایه سار و راه را سر رشته ای !!
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نکُنَد تا که تو را مضحَکه ی خاص و عَوام ..
ننِشینَد ز دو پا ،احمق ِ نارسته و خام !
هرچه تو دور شَوی زآتش ِ او کرده به پا ..
باز می آورَد آتش به تو از، کوچه و بام .!!
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ننِشینَد ز دو پا ،احمق ِ نارسته و خام !
هرچه تو دور شَوی زآتش ِ او کرده به پا ..
باز می آورَد آتش به تو از، کوچه و بام .!!
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀