💖کافه شعر💖
2.6K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
"گوهر جانم"

بازهم لشکر کشیده ارتش یادت به دل
بازهم جنگَست چون اندیشه افتاده به دل

سینه ام هند و خیالت نادر ِ افشار، باز..
آمدی غارت کنی، افتاده فریادت به دل

چند بردی گوهر جانم به صد لشکرکشی..
هیچ آیا مانده است جز داد و بیدادت به دل؟

تخته ی طاووس بردی و نشاندی ام به خاک..!
کوه و دریا را گرفتی خاک بر بادت به دل!

گو دگر این دل چه دارد طعمه تاراج توست؟!
زآنهمه یغماگری ها ، کرده ای عادت به دل!

طوطی شیرین سخن شعرست و بازرگان #سپهر!
کُشته خود را ،تا کند زین راه ، آزادت به دل!!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"تفسیر چشمهایت"

در صد غزل نگنجَد تفسیر ِ چشمهایت!
هرجا که بَزم جنگ است،تقصیر ِ چشمهایت!

فرعون به خواب خود دید یک کهکشان ستاره..
یوسف رسید و بنمود ، تعبیر ِ چشمهایت!

آرش فُتاند تیری در بیکرانه افتاد .!
صدها چو او نشان است بر تیر چشمهایت

بگرفت چون سِکندر نیم از همه جهان را..
نیمی دگر اسیر است در زیر چشمهایت.!

بهرام گور می دوخت در یک هدف سر و دست
صدها فسانه چون او ، درگیر ِ چشمهایت

ترسَد دلم چو آهو از نعره های شیران
گیرد کجا دل آرام ،، از شیر چشمهایت؟!

هرچه #سپهر بنوِشت از زلف بود و گیسو
زین پس کند به دفتر ، تقریر ِ چشمهایت ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک دل عاشق فدای چشم زیبای شما
صد چو من دیوانه مستِ چشم شیدای شما

یک سپاه از بیکران تا بیکران چشم انتظار..
عالمی غرق ِ تماشا و تمنّای شما

لشکر ایران و توران را یکی فرمان دهد!
تا بیاُفتند و بمیرند، در بر ِ پای شما

هر کجا پروانه ای خوابیده بیدارش کنید..
تا ببافد خواب ِ ابریشم به دیبای شما !

ناز ِ گل را بلبل از شوق شما کرده رها
آمده بنشسته در ایوان ِ آوای شما

ماهی و مرغان دریایی ندارند میل ِ آب
تا که می آید نسیم از سمتِ دریای شما

گیسوانش را رها کرده شب و، مهتاب هم ..
با ستاره می زنَد شانه به شب های شما !

یک #سپهر است و هزاران همچو او بیهوده گوی.!
صد چو من شاعر گرفتار غزل های شما ..!!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" خودت باش"

گرت رفتی به شهر رونق کوران، یکی بربند..
تو چشمت را، که درمی آورند از حلقه دو ،کوران!

دیار خفتگان رفتی گَهی خمیازه ای برکش.!
که خواب افتادگان ترسند،ز بی خوابیِ بیداران

به لِی لِی بازی لنگان نظر کردی، به زانو شو
چو ارّه می کنندت پا ز ران در بازی ِ لنگان!

خَفا کن عقل و هوشت را میان شهر نادانان
که میخندند به دانایی چو در اَقصای نادانان

حماقت چون ندارد حدّ و مرزی، هان! مرو آنجا..
ندانسته شوی با مردم احمق تو هم پیمان

"مرو راهی که بازآرَد تو را عمری پشیمانی"
که ره گم کردگان جان می دهند در وادیِ حِرمان

به شهر دل، خودت باش و خودت باش و خودت باش!
#سپهر ِ من غلام توست، تویی اورا شَه و سلطان ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" بیا خاطره باشیم"

یک عمر چه بیهوده به امّید وصالیم
حتی شده یک روز بیا خاطره باشیم

در سایه ی هم مثل دو خط صاف و موازی
یکبار نشد نقطه ی یک دایره باشیم!

تا کی به غم هجر و خیالات چو مرغی..
اندر قفس خواب ، پی ِ پنجره باشیم؟

با لمس ِ نگاهی شود این عقده ی ما باز
تا کی به سرانگشت و به دندان گره باشیم؟!

گر عشق گناه است بفرما که بسوزیم
بر شعله ی آن شمع چنان شبپره، باشیم

زیبایی دنیا نشود حاصل و تا کی ؟!
حسرت کش ِ آرامش یک منظره باشیم

اشعار #سپهرم به جوابی نرسیده است
وقت است که من شاعر و تو شاعره باشیم!!

#سپهر_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"کسی آهسته میخوانَد"

به زیر گوش شعر من کسی آهسته میخوانَد
به غیر از تو چه بنویسم؟ قلم مبهوت می مانَد

چو ریلی سرد و متروک است موازی های این دفتر
قطار شعرهایم را کسی جز تو نمی رانَد!

یکایک واژه هایم چون مسافرهای جا مانده
درون ایستگاه دل، کجا مقصد؟ نمی دانَد

خوشا آنروز شهر من پر از نجوا و غوغا بود
چه شد دیگر کسی اینجا بدون تو نمی ماند!

کنون ویرانه ی قلبم گرفتار فراموشی است
نه رونق دارد از راهی ، نه گنجی، دزد بستانَد.!

به هر سویی نظر کردم، #سپهر است و غبار غم
ببارد کاش بارانی، غبار ِ شعر بنشانَد ...

#سپهر_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز هم خاطره ات بر دل من افتاده
مثل افتادنِ یک سنگ به روی جاده

چه بگویم که چه هنگامه ی سختی دارم !
دوست می دارمت ای عشق، همین قدر ساده ...

#سپهر_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"کوچ کرده"

من آن باغم پرستو از درختم کوچ کرده
کلاغی از زمستان بر درختم کوچ کرده

زده باران پاییزی ز سر تا دامنم خیس
وَ عطر یادت از آغوش رَختم کوچ کرده!

خیالت جویباری بود و آن هم از خیالم..
رَه چشمه گرفته سنگ ِ سختم، کوچ کرده

دلم خوش بود سلطانم من اندر وادی شعر
غزل ها از کنار تاج و تختم کوچ کرده

من و این فصل پاییزان، چه تقدیری #سپهرم!
خزان آمد ، بهار از باغِ بختم کوچ کرده

#سپهر_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" بايست "

مثل آدم باش سیبی خورده ای پایش بايست!
مثل مجنون باش و بر لیلا و رویایش بايست

گر که نقش ساحلی داری ز کوهِ زندگی.!
پیش روی موج‌های سختِ دریایش بايست

کشتی دل را به اقيانوس حیرانی مَران
عقل را کن ناخدا و ، با خدا جایش بايست !

در بیابان گم شدی گر ، روزگاری تشنه لب..
می‌شود یک کاروان از دور پیدایش‌، بايست

گر به چاه انداختندَت آن برادرها ز کین
خواهد آمد عزت مصر و زلیخایش، بايست

تو شکوفه خواهی ات زد، زود می آید بهار
بر زمستان و زغال و روی رُسوایش بايست!

صبح نزدیک است جانا ای #سپهرم صبر کن
در شب طولانی ِ یلدا و ، غم هایش بايست

#سپهر_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" دوری مکن"

با خودم گفتم که شاید سرزمین عشق را ..
در میان بیکران ِ دیدگانت یافتم

بعد از آن ساحل نشستن ها و تنهایی دل
قایقی بر موج موج ِ گیسوانت ساختم

در شب طوفان زدم اندیشه را بر موج ها
سوی تو من بادبانِ عاشقی افراشتم

در صدف بود این دلم در سینه ام اندر خفا
دُرّ ِ دل را ناخودآگه در قمارت باختم

مثل یک سردار تنها در نبردی بی امان
بی تامّل بر سپاه بی شمارت تاختم

من اسیرت آمدم شاه دلم تسلیم شد
پیش مژگانت سِلاح شعر را انداختم!

از #سپهر خسته دل ،خسته نفس، دوری مکن
چون به غیراز تو در این دنیا کسی نشناختم

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀