💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
می رسد روزی که ما هم ، ما شویم
ای گلم دستم بگیری « ها » شویم

مثل قو در آسمان ها ، پر زنیم
هر دو یک دل یک صدا درنا شویم

آید ان روزی که رغبت داشتیم
ما دو تا در زیر سقفی جا شویم

عاشقم از جان و دل میخواهمت
آنچنان شیدا شویم بی تا شویم

غم نخور ای دلبرم من با توام
دست در دستم دهی دریا شویم

من امیدی جز خدا دارم مگر؟
پس نخواهد او که ما تنها شویم

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر طرف رو میکنم بر دیده آیی دلبرم
کوچه جارو میکنم از در در آیی در برم

کی فراموشم شوی؟دلدار من ماه منی
جلوه گر شو شب به شب، هر شب بتابی بر سرم

کی شود دیدار ما گردد میسر ای گلم
من که میمیرم نباشی روز و شبها در برم

زندگی بی عشق یعنی مرگ تدریجی ،ملال
لحظه ها را روز وشب با یاد تو سر می برم

من تو هستم یا تو من؟ پیشم بمان تا ما شویم
آه. ، مجنون گشته ام ،لیلا بیا در بسترم

مثل فرهادم که کندم بیستون ،از عشق تو
تاتو هم شیرین شوی، شیرین تر از شیرینترم!

آرزو دارم شبی با بودنت مستم کنی
ساقی ام باشی و آن لعل لبانت ساغرم

بی وفایی مثل تو هرگز ندیدم در جهان
یار من هستی ولی اینگونه من بی یاورم

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شور به پا کرده ای معرکه ای معرکه
درد و دوا کرده ای معرکه ای معرکه

مست و خمارم بیا عاشق خود را ببین
سر به هوا کرده ای معرکه ای معرکه

عشق تویی در دلم تا به ابد ماندگار
نغمه نوا کرده ای معرکه ای معرکه

چشم به چشمت شدم سیر نشد چشم من
تا که حیا کرده ای معرکه ای معرکه

خم که به ابروی من هر چه زمانی نشست
گره گشا کرده ای معرکه ای معرکه

بر دل و بر سینه ات مهرَمُ جا کرده ای
کار خدا کرده ای معرکه ای معرکه

آخر این شعر شد تا که بیایی تو هم
جا دل ما کرده ای معرکه ای معرکه

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب رسیداز راه و من بی دلبرم

ای خدا پس من چرا بی همسرم

دیگران چون تایری در چرخشند

من ولی همچون زاپاسی پنچرم

مدتی در خانه حرف از زن زدم

تا که زن گیرد برایم مادرم

ظلم باشد من چنین باشم عزب

این همه دختر در این دوروبرم

آنقدر از عشق و از زن گفته ام

تا پدر هم شد کنارم یاورم

باز هم سودی نبردم از پدر

با خودم گفتم مگر بی جوهرم

چون ندیدم من تلاشی آن دو را

لاجرم رفتم به سمت خواهرم

شعر نابی گفتم از مجنون شدن

تا که گویم عاشقی را از برم

چند روزی قهر کردم با خودم

تا که عشق زن بیفتد از سرم

خواب دیدم در دکان زرگری

حلقه ای من بهر همسر می خرم

یک‌ ندا آمد که بچه خر نشو

بی هوا گفتم که اصلا من خرم

گر چه می گویند زن باشد بلا

دوست دارم این بلا آید سرم

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک غزل آورده ام از جان و دل وصفت کنم
فعل و فاعل یار شد سلطانِ دل وصفت کنم

واژه ها افتاده در دفتر بیا بر پا شوند
یک به یک معنا کنم ، یزدانِ دل وصفت کنم

تا قلم گیرم به دستم دفترم پیدا شود
چون که من شیدا شدم سامانِ دل وصفت کنم

هر کلامی من نوشتم وصف چشمانت گلم
پاک کردم باز تا جانان دل وصفت کنم

خود بیا طاقت ندارد این قلم همچون خودم
چون که میخواهد تو را ریحان دل وصفت کنم

بند دل هستی عزیزم نور چشمانم تویی
دفترم گوید تو را دلبان دل وصفت کنم

من سرابم بی تو حالا از سرم آبی گذشت
چون تویی جانان من مرجان دل وصفت کنم

زندگانی بی تو معنا کی دهد با من بمان
لطف کن با من بمان یاران دل وصفت کنم

عاشقم من آنچنان میخواهمت از جان و دل
جان فدایت میکنم بی جان و دل وصفت کنم

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از دست این دلبر چرا دل کَنده ای دل برده ای
دل دل نکن با دل بیا زیبنده ای دل برده ای

دل دستِ دلبر میدهم دلدار و دلبانش شود
دلبند و دل آرا شدی با خنده ای دل برده ای

آرام دل صاحب دلی با جان و دل ، دل میبری
دل داده ام دلبسته ای پاینده ای دل برده ای

دلخوش منم خوشدل تویی دلدار و همدل گشته ایم
دلداده ای یکدل شوی تابنده ای دل برده ای

دلناز ودلنازک شدی دلداده ویکدل شویم
دلباز و دلخواهت منم سازنده ای دل برده ای

دل باختم بر دلبری دلبسته شد خود بر دلم
دلتنگ و دلگیرم بیا بخشنده ای دل برده ای

دلسوز و دلجویت منم ای دلنشین ، ای دلپذیر
روشن دلی ، دلاوری ، رخشنده ای دل برده ای


#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی زنی حرف میزند

به حرفهایش گوش نکنید
تنهابه چشمهایش نگاه کنید
که بهتر
میفهمید چه میخواهدوچه میگوید

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل که در آن مهر یاری جا نشد آن دل ول است
دلبری هم چون که قدر دل  نفهمد جاهل است

عشق و کارِ عاشقی وقت و مکان دارد مگر ؟
جای آن دل که اندر آن یاری نشد زیر گِل است


#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلا در عاشقی خیری ندیدی

خودم دیدم چه دردی میکشیدی

تو هستی روز و شب تنها ترین دل

که دلدارت نیامد جان بریدی

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آرزو در چشم من سبزی نکاشت
شادی از دستان تو، گُل برنداشت

رفت و آمد خاطرات عشق هم
قطره اشکی روی شعر ما گذاشت


#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو را من دوست میدارم تو هدیه از خداوندی
تو را من دوست میدارم تو دلداری تو دلبندی

تویی یارم تو دلدارم تویی جانم تو جانانم
که آسان برده ای دل را تو نازی و شکر قندی

تو با چشمان شهلایت برایم چون خدایانی
تو را من میپرستم، دلبری جانا به لبخندی

نگاهت کرده شاعر را  غزل گو بر دو چشمانت
بنازم دست استادت ملیحی با هنرمندی

رها کن موی مشکین از طلوع روی مهتابت
تو دل بردی از این شاعر بنازم بی همانندی

چنان دل داده ای بر من چنان میخواهمت یارا
بمانی تا قیامت در دلم همچون که در بندی

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گاه گاهی خبر از این دل دیوانه بگیر
جام می را تو بیا از منِ مستانه بگیر

من که در دام توام رام توام در همه حال
چون تو صیاد منی از لب من دانه بگیر

تا تو شمعی و منم دور سرت پر بزنم
لااقل یک خبری از پر پروانه بگیر

من که عاشق شده ام درهم و برهم شده ام
آه برگرد و بیا ، آمدنی شانه بگیر

روز و شب خاطره هایت به سرم هست بیا
لطف کن یک خبری از من بیگانه بگیر


#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در هر دم و هر بازدمم نام تو گویم
هر جا ڪه روم دیده گشایم تو بجویم

آن دم ڪه دمے دم زده ام شعر سرایم
قافیه به هم خورده فقط از تو بگویم

در هر غزلم نام تو آمد به زبانم
یک لحظه نباشے ڪه تو بگرفته گلویم

با بوے تو مدهوش جهانم ڪه بدانی
هر شب ڪه چرا تا به سحر زلف تو بویم

در هر خط ابروے تو شمشیر دو سویه
ترسم ڪه بچرخے و بڪوبے به سبویم

از هر قدمت عشوه و اطوار بریزد
با هر نفست من نفسے تازه بپویم

من شعر و غزل بهر تو گفتم ڪه ردیفش
رز هاے هلندے شده آرایه   به سویم

اے آنڪه لبت شهد و عسل خالص رنگین
ما بین دو دستان تو باشد  همه خویم

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حالا ڪه در  دنیاے من، دارے خدایے میڪنی
هم رنگ مهتابے مرا دارے هوایے میڪنی

دل برده اے از من ڪه من دلبند و پابندت شوم
هر سو ڪه رفتے آمدم چون دل ربایے میڪنی

آهنگ ماندن مے زنے در این هواے رفتنی
پا در رڪابت مے شوم چون ناخدایے میڪنی

اینک ببین اے نازنین آرامشم در زندگی
اے درد بے درمان مرا  غرق رهایے میڪنی

همرنگ و هم دل گشته اے حالا ڪه لیلایم شدی
مجنونترین عاشق منم عاشق ثنایے میڪنی

جان را فدایت میڪنم اے جانِ جانانم بیا
من عاشقم جانِ مرا بر خود  فدایے میڪنی

هر لحظه میبینم تو را از خود ڪه بیخود میشوم
شیرینترین شیرین من رخ ماورایے میڪنی

بر درد من درمان تویے درمانگرے ، افسونگرے
بر دل تسلا میدهے با جان صفایے میڪنے

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عاشقم من عاشق خندیدنت
جان فداے دلربا رقصیدنت

من ڪه میمیرم نباشے لحظه ای
جان دهد بر من تو را بوییدنت

خوب شد عاشق شدے زیباے من
آه از این دم به دم پاییدنت

دل به من دادے و دلدارم شدی
میروم تا عرش از بوسیدنت

روز و شب در سینه ام پروردمت
تا  ببینم مثل گل روییدنت

گل چه باشد ،تو گلستان منے
ذوق دارد پاے  گل بر چیدنت

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بلبل از پاییز خوانَد غنچه اے در ڪار نیست
گریه سر داده ،چرا بر شاخساران بار نیست

غم بگیرد تا گریبانش، ڪند رنجش فزون
هجر گل  آزرده بلبل، رنگ در رخسار نیست

بس ڪه از دورے دلش لبریز از اندوه شد
دل فغان سر داده دیگر طاقت ، اے ،دلدار نیست

خواهشے دارم ز استادم،،، چنین غمگین مباش
درد و غم ها را رها ڪن ،دل اگر بیمار نیست

در جهان چیزے ڪه مے بینے  مپندارے دروغ
زندگے گردونه دارد ،چرخ بے پرگار نیست!!!

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نیمه شب طبل نگاهت به دلم می‌کوبد

شعر این صورت ماهت به دلم می‌کوبد

تشنه بر یک غزلم از لب خود سیرم کن

پلک و چشمانِ سیاهت به دلم می‌کوبد

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتے ڪه بگویم غزل از عشق ڪه گفتم
از عشق تو در لاله امید،،، شڪفتم

دانے ڪه چرا دل همه جا خون به جگر شد
چون عشق تو در آتش این  سینه نهفتم

یڪدم نشد از یاد تو غافل دل تنگم
با ماه توو مهر فریباے تو جفتم

غرق هیجان تو ڪه در  زمزمه ے شب 
  جز با غم  شیرین تو  یک پلک  نخفتم

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یار ما در تار مویش صد غزل آورده بود
ای بنازم در لبش ده من عسل آورده بود

نوش دارو شربتی از شهد لب بر درد من
آنقدر سرخوش شدم گویا امل آورده بود

روسری وا میکند دل را ز جایش میکَند
من فدا بر خنده اش بر من بغل آورده بود

چون پریشان میکند گیسوی پرپیچش به رخ
تا ببافد زلف خود بر من جدل آورده بود

مو به مو دیوانه ام می ساخت او با موی خود
چون که با زنجیر زلفش راه حل آورده بود

روزها در آرزو بر دیدنش تا شب شود
شب به شب با جام می بر من اجل آورده بود

عشق را در چشم عاشق دیده ام چون کور  شد
عاشقی را در دلش او از ازل آورده بود

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نازنینم ناز کن ناز خریدن بلدم
از نگاه تو من آواز شنیدن بلدم

پر بزن پروانه ام رقص کنان گرد جهان
پا به پایت من زنم پر که پریدن بلدم

چشم زیبایت عجب نقش خدا دارد و من
از نگاهت تا خداوند رسیدن بلدم

هر غزل گفتم عزیزم همه تقدیم تو باد
سوی چشمانت به هر لحظه خزیدن بلدم

خواهشم جانا فقط دیدن چشمان تو شد
میوه ها از چشم غیر از تو نچیدن بلدم

غرق در دریای چشمان خمارت شده ام
یک نظر کن چون به ساحل نرسیدن بلدم

مهربانم ناز کن ، ناز گمانم بلدی
ناز کن طناز من ناز کشیدن بلدم

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀