💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
صبح به خیر های تو ،
روزم را زیباتر می کند
و نگاهت عشق را
باز هم بگو سلام !
تا بوسه ام ،
عطر ناز شب بو بگیرد
در آغوش تو چه محشری ست ،
دیدن بارانِ پشتِ پنجره !
آن زمان که در گوشم
از رنگ ‌زندگی سخن می گویی !
خنده می زنم به صبح
به تو
و باران باز هم می بارد . . .


#عرفان_یزدانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوست داشتنت تمام نمی شود در من!
خوب است دلنشین تر از
لطافت روزهای گرم و سرد سال!
ریخته میان رگ هایم می جوشد در من!
دوست داشتنت زیباست!
می چسبد به جان آدمی
مثل چایِ خوش طعمِ هل و دارچین
در غروب سرد پاییز
درست رأس ساعت تعطیلی کلاس
نیامدن معلم تاریخ
و نشستن کنج حیاط مدرسه
مثل ساعت اوّل که انشای من
مانند همیشه دوباره بیست می شود
مثل ساعات پایانی درس
شنیدن زنگ و هیاهوی بچّه ها
در پیش گرفتن راه خانه
قدم زدن و صدای خش خشِ برگ های پاییزی
در پیاده رو یک شهر باشد و  شُرشُر باران
هوا پر شود از تو بویت بنشیند در تنم!
همین قدر زیبا،
دوست داشتنت را دوست دارم ...

#عرفان_یزدانی

  ‌ ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
_تو آفتابی!
و من برای داشتنت، هر صبح
به سمت خوشبختی رو می کنم!
ابرهایِ مه آلودِ اندوه را کنار می زنم!
صدایت را بغل می کنم!
به تماشای لبخندهای تو خواهم آمد
تا از گونه یِ آسمان بوسه ای بچینم ...

#عرفان_یزدانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وادارم کن به دوست داشتنت!
به حرفهایی، که نگفته ام
و به حسی که بی تابم می کند
وادارم کن به آنچه که عشق می نامندش!
وقتی که می آید، در می زند!
مهمان می شود، جا خوش می کند
ردّ پا می گذارد و می ماند
وادارم کن که‌ پیله کنم به تو و به داشتنت
که زیبا شوم که زیبا شوی!
که سیب نخورده، آدم شوم
به قاچی لبخند که ردّ لب هایت را
جا می گذارد روی لب هایم!
وادارم کن به عشق به قرارهایِ بی قراری!
به شبانه هایی، که خاص من و توست!
به هراسی شیرین و دلهره ای از چشم زخم اهریمن!
شب که از پشت پنجره ی رو به اتاقت
چشم گردانی می کند بوسه ی عشق را
وادارم کن ...


#عرفان_یزدانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پا گير شده ام هر صبح،
کنار آفتاب نگاهت!
حالا فکر کن،
ذوق برف را، بر شانه هايت ببينم!
عشق،
رنگ دلخواهی شود تا بسوزم!
از شورشی، که
مرا به گرمای لبخندهايت، برساند
از داغ بوسه هايی عميق ...


#عرفان_یزدانی

سحرگاهان عاشقانه❤️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب،
پشت پلک هایت سایه انداخته!
من مسافرم!
بیدار باشی یا خواب،
چشم هایت را باید ببوسم!
بعد پنجره را باز کنم
پرده را کنار بزنم
تا ستاره ها، مهمان خانه شوند!

#عرفان_یزدانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب،
ترانه ی دلنوازی ست، از ماه!
که روی تار دل،
زخمه می زند!
ستاره های حوالی تو،
دارند کوک می کنند
تا آهنگ دلخواهت را
با ریتم دوست داشتنی قلبت،
بنوازند!
نت گرفته دست هایم
با ساز تو، ضرب می زند!
این آهنگ را، تا به آخر بخوان!
تا هجای عشق را
با گام های من، همراهی کند!
زیر چتر آسمان هم می شود،
دیوانه وار، رقصید
با دوستت دارمی که
پنجه می کشد، بر تارهای دلم!‌


#عرفان_یزدانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Eshgh Jan
Valayar
رمضان یڪ سحر بود
     به بیدارے نڪَاهت و
یڪ افطار ، به ڪَـشایش لبانت
من روزه دار شدم تا تو را
                      ؏ـاشقی ڪنم...!!

#عرفان_یزدانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برایم غزل بخوان
و سطری از دیوانی سپید!
برایم حافظ بخوان و بگو؛
"یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور"
شاملو بخوان
"به تو می‌اندیشم و زمان را لمس می کنم
معلّق و بی انتها
عُریان از تو عبور می کنم!
چنان که تُندری از شب
می درخشم و فرو می ریزم"
برایم از چشم هایت بگو!
که چقدر دیر عاشقش شدم!
از لبخندهای بهم پیوسته ات
در ردیف مرواریدهای سفید
و گلبرگ گل سرخ،
که بر گونه ی تو روییده است!
برایم سیب دیگری قاچ کن!
بگو، که دوستم داری
آدم می شوم حوّایِ بهشتیِ من!
و می اندیشم
تو ممنوعه ترین عشقی!
به سرزمینت عروج کرده ام
وقتی قلبم را در زمینی
از شور بی تابی چشم های تو کاشته اند ...


#عرفان_یزدانی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اتّفاقی نیست دوست داشتن تو!
اتّفاقی نیست آبی آسمان!
و صبح من،
که پشت چشمانت، قدم می زند!
آرام آرام سرازیر می شود در دستانم
آفتاب ریز ریزی،
که در ادامه ی خواهش چشم هایت
بوسه از لب هایم بگیرد!
اتّفاقی نیست عشق!
تو ناگهانی ترین دوست داشتنی منی ...


#عرفان_یزدانی



❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀