دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که ترا
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و ما خاموش
#گلستان_سعدی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که ترا
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و ما خاموش
#گلستان_سعدی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
از تو به که نالم که دگر داور نیست
وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
آنرا که تو رهبری کسی گم نکند
و آنرا که تو گم کنی کسی رهبر نیست
#گلستان_سعدی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
آنرا که تو رهبری کسی گم نکند
و آنرا که تو گم کنی کسی رهبر نیست
#گلستان_سعدی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سگی را لقمه ای هرگز فراموش
نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
و گر عمری نوازی سفله ای را
به کمتر تندی آید با تو در جنگ
#گلستان_سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
و گر عمری نوازی سفله ای را
به کمتر تندی آید با تو در جنگ
#گلستان_سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تو به که نالم که دگر داور نیست
وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
آنرا که تو رهبری کسی گم نکند
و آنرا که تو گم کنی کسی رهبر نیست
#گلستان_سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
آنرا که تو رهبری کسی گم نکند
و آنرا که تو گم کنی کسی رهبر نیست
#گلستان_سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش
وگر ستیزه برد در دو چشمش آگن خاک
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
#گلستان_سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وگر ستیزه برد در دو چشمش آگن خاک
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
#گلستان_سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر کسی وصف او ز من پرسد
بیدل از بی نشان چگوید باز
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
#گلستان_سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیدل از بی نشان چگوید باز
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
#گلستان_سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جوانی پاکباز پاکرو بود
که با پاکیزه رویی در کرو بود
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم
چو ملاح آمدش تا دست گیرد
مبادا کاندر آن حالت بمیرد
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
در این گفتن جهان بر وی برآشفت
شنیدندش که جان می داد و می گفت
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش
چنین کردند یاران زندگانی
ز کار افتاده بشنو تا بدانی
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
اگر مجنون لیلی زنده گشتی
حدیث عشق از این دفتر نبشتی
#گلستان_سعدی
#باب_پنجم_حکایت_بیستویکم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که با پاکیزه رویی در کرو بود
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم
چو ملاح آمدش تا دست گیرد
مبادا کاندر آن حالت بمیرد
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر
در این گفتن جهان بر وی برآشفت
شنیدندش که جان می داد و می گفت
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش
چنین کردند یاران زندگانی
ز کار افتاده بشنو تا بدانی
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
اگر مجنون لیلی زنده گشتی
حدیث عشق از این دفتر نبشتی
#گلستان_سعدی
#باب_پنجم_حکایت_بیستویکم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀