💖کافه شعر💖
2.28K subscribers
4.26K photos
2.79K videos
11 files
928 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
صبحت بخیر شاعر لبخندهای شهر
آیینه‌های شعر تو در جای‌ جای شهر

با دست‌های آبی‌تان ، سبز می‌شود
گل‌واژه‌های زردِ غزل در صدای شهر

رنگین‌ کمان هر غزلت وصل می‌کند
دل را به پشت پنجره‌ی انتهای شهر

دیوارهای ساکت شهر و صدای سوت
صبحت بخیر شاعر لبخندهای شهر

#رسول_قشلاقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سـلام روز زیبای پنج شنبه تون بخیر🌸🍃

یه روز خـوب یه حـس خـوب 🌸🍃
یه تـن سالم
یه روح آرام و بـزرگ
آرزوی قلبی من براى شما🌸🍃
امروزتون زیبـا
در کنار عزیزانتون
آخر هفته تـون عالی 🌸🍃


چای ، قهوه 💖

آبجوش ، نسکافه💖

هـیچ فـرقی نـدارن 💖

هـمه نوشیـدنی هستـند 💖

تنها چیزی که به همه اینها💖

مـَزه میـده شیرینی لبخـنـد 💖

اول صبـح شـمـاسـت 😋☕️ 💖
دوستان عزیز
صبحتان پر از عشق ودلخوشی💖


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یاربّ تو خداوندی و ما بنده همه

رحمی که ز کرده‌ایم  شرمنده همه

ما را تو مُراد گر نبخشی ، که دهد؟

بخشنده تویی و جز تو خواهنده همه

#اهلی_شیرازی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نفسِ خیال #صبح تو چه خوش است
بلبل نغمه خوان باغ تو بودن چه خوش است

چشمم در این #صبح مفرح به طلوع تو خوش است
همه ایام به تماشای خیال تو نشستن چه خوش‌ است

#سیامک_جعفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#صبح و ردِ دستان
خیالت بر جانِ شعرم
منحنے لبهایت بر
نمودار احساسم
ترسیم طلوع خورشید
چشمان تو و به خیر شدن
صبحم در پس پیچک
#صبح چشمانِ تو

#سیامڪ_جعفرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نموده صبح صادق جامه پاره
فتاد، لرزه بر جان ستاره

در آن مجلس که خلد جاودان بود
ز آثار جمالش هم چنان بود

که گر از چشم پابیرون نهادی
نگه چون مست از پا اوفتادی


#ابوالحسن_فراهانی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نسیم صبح چو برگ سمن فروریزد
جگر ز نالهٔ مرغ چمن فروریزد


فلک نظر به که دارد که نیش غمزهٔ او
هزاز ناوک جادوفکن فروریزد

#عرفی_شیرازی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش
وگر ستیزه برد در دو چشمش آگن خاک

سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک

#گلستان_سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می‌توانی ، می‌توانم ، می‌شود ؛ نه ! شک نکن
باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم

زندگی جاریست ؛ بسم الله ، از آغاز راه
نقطه‌های مشترک را می‌شود ممتد کنیم


#قیصر_امین_پور
‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبحت بخیر شاعر لبخندهای شهر
آیینه‌های شعر تو در جای‌ جای شهر

با دست‌های آبی‌تان ، سبز می‌شود
گل‌واژه‌های زردِ غزل در صدای شهر

رنگین‌ کمان هر غزلت وصل می‌کند
دل را به پشت پنجره‌ی انتهای شهر

دیوارهای ساکت شهر و صدای سوت
صبحت بخیر شاعر لبخندهای شهر

#رسول_قشلاقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رها کردی مرا ؛ گویا که قلبت با نگاری هست    
برای باغ  پاییزم  بدان حتما بهاری  هست

غلط کردم  اگر این سالها پای دلت ماندم
ندانستم که قلبت واقعا اهل چه کاری هست

چگونه گول خورد این قلب خام و باورت کردم
نفهمیدم دل تو  «هفت خط روزگاری » هست

نقابی بر دلت داری هزاران رنگ و رو دارد
چه میدانستم  آن بازیگری ها شاهکاری هست!

اگر آن صورتک ها را  دلم می دید ، می فهمید 
«تو را من دوست دارم » های تو‌تنها شعاری هست

گناهت گردنم  !  تاوان قلبم  را خودم دادم 
بله ...فهمیدم این را پای هر گل نیز خاری  هست

ولی خوش باور و  ساده ؛  یکی بوده ست آنهم من !
برایت بهتر از من ... ناگزیر این بار یاری هست !

#مریم_عرفان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌‌
گفتم چه چاره سازم با عشق چاره سوزت
گفتا که چاره آورد این کارها بروزت

گفتم که سوخت جانم در آتش فراقت
گفتا که کار خامست باید جفا هنوزت

گفتم زسوز هجران آمد مرا بلب جان
گفتا که سازی آخر سربرکند زسوزت

گفتم تموز هجران در من فکند آتش
گفتا بهار وصلی آید پس از تموزت

گفتم که نیست جایز از عاشقان بریدن
گفتا که ما معافیم از جان لایجوزت

سربسته حیرت افزود آیا چها کند باز
با اهل دانش ای فیض گرحل شود رموزت

#فيض_كاشانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
“ای پادشـه خوبان داد از غم تنهایی”
تکرار شد این‌ جمله‌: این‌ جمعه‌ نمی‌آیی؟

با غیبتتان هر روز تاریک تر از شب‌ شد
از ماهِ رُخت سویی ای کاش که بنمایی

از شـوق وصـالِ تو چشمـیم به راهِ تو
در داغِ فـراق تـو ماییـم و شکیـبایی

هر روز در امروزیم بیهوده و بی پایان
ما جملگی امروز و تو یکـ‌تنـه فردایی

این جـمعه بیا جانا تا گل‌ شکفد از گل
ای دادرس دنیا ای حـضـرت زیـبایی

سیـراب نما ما را ای ساقـیِ بی همتا
ما تشنه‌تر از صحرا تو ساقیِ دریایی

دل با غـم تنـهایی باید چـه کند یارا؟
“ای پادشـه خوبان داد از غـم تنهایی”

#امیر_بهنام

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Begu Kojaei
Reza Sadeghi
#رضا_صادقی

   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◁❚❚▷ ◉────‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌







🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀



🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼



🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿



🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خدا شاهد است
قرار نبود شاعر شوم ،
ولے ديدم اينجا همہ‌چيز راحت‌تر است
اينجا ميشود دست‌هايت را ڪَرفت
تو را بوسيد
تو را داشت
و فقط براے اينكہ مردم نفهمند
جاے همہ اينها
نوشت : تو  ..!!

خرم_وحید

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

دل رفت و آرزوی تو از دل نمی شود
دل پاره گشت و درد تو زائل نمی شود

مه می شود مقابل روی تو هر شبی
یک روز با رخ تو مقابل نمی شود

رویم زر است و بر در تو خاک می کنم
وصل تو کیمیاست که حاصل نمی شود

شد اشک من حمایل گردون ز دست تو
دستم به گردن تو حمایل نمی شود

بنشسته ام به غم که ز عشق تو خاستن
با آنکه جان همی شودم، دل نمی شود

دل منزل غم آمد و از رهزنان هجر
یک کاروان صبر به منزل نمی شود

خسرو در اوفتاد به غرقاب آرزو
چون کشتی مراد به ساحل نمی شود

#امیرخسرو_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
معشوقه عیان بود، نمی دانستم
با ما به میان بود، نمی دانستم

گفتم به طلب مگر به جایی برسم
خود تفرقه آن بود، نمی دانستم

#باباافضل_کاشانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر
گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر!

در میان دوستداران تا غریبم دید، گفت:
دوره‌گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!

ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی
هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر

عاشقی از داغ غیرت مُرد و با خونش نوشت:
دل نمی‌بندی ولی محبوب دل‌هایی چقدر

آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال
بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر..

#سجاد_سامانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بوسه های قرن پیشین یاد باد
یاد باد آغوش دیرین یاد باد

این سال و‌این قرن دگر رفت که رفت
بوسه های داغ وشیرین یاد باد

#امیر_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلا امروز ببین عالم به کام است
لب دلبر همش بر این لبام است


الا ای همرهانم در مجازی
خم ابروی یار من کمان است

#امیر_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دامن کشان شبی گذر افتاد بر منش
برخاستم چو گرد و نشستم به دامنش

شاهان اسیر حلقهٔ گیسوی پر خمش
شیران شکار شیوهٔ آهوی پر فنش

دل ها شکسته از شکن زلف کافرش
مردان فتاده از نگه مردم افکنش

پروانهٔ حریص چه پروا ز آتشش
دلخستهٔ فراق چه وحشت ز کشتنش

هر کس که دید گوشهٔ ابروی دوست را
باکی نباشد از دم شمشیر دشمنش

آن را که نقش صورت جانان به خاطر است
خاطر نمی‌کشد به تماشای گلشنش

گر بیند آتشین رخ او چشم باغبان
آتش زند به لاله و نسرین و سوسنش

تا مرغ دل جدا شد از آن زلف پر شکن
هر لحظه پر زند به هوای نشیمنش

دیوانه‌ای که می‌کشدش تار موی دوست
نتوان نگاه داشت به زنجیر آهنش

ماهی که دوش خرمن صبرم به باد داد
امروز برق عشق زد آتش به خرمنش

نرم از دعا نشد دل آن ترک لشکری
کاری نکرد هیچ دعایی به جوشنش

برداشت بار گردنم از بن به تیغ تیز
یارب که خون من نشود بار گردنش

#فروغی_بسطامی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀