💖کافه شعر💖
2.21K subscribers
4.23K photos
2.76K videos
11 files
907 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
من آیا تو را دوست دارم !!؟
سؤالی است که پاسخ ندارد.

به فرض آنکه دوست بدارم
 دلیلی برای این دوست داشتن هست آیا ؟؟

درون سرم خون بجوشد
بسوزاندم سینه و سر
صدا در گلویم بخشکد
دهان بسته ماند چو مرده
 چو کوشم که پاسخ بگویم

تو گویی که دل سرنهاده به پایت
و می‌جوید آنچه بباید

من آیا تو را دوست دارم؟
نه نه محال است!
نه عاشق شده‌ام و نه دوست دارم!!

همه شب ببارد به بالین من اشک
بمیرند از غصه‌ام اختران هر سحرگاه
و من قلب خود را گواه آورم که
"من او را مگر می‌شناسم؟"
و می‌خندد او
 خنده‌ای سرد

من آیا تو را دوست دارم؟
گمانم به این نیست هیچ حتی!

اگر عاشق تو نباشم
برای که این شعر را می‌سرایم؟
تمام غزل‌های نغزی که گفتم
برای کدامین زن است جز تو؟


من آیا تو را دوست دارم؟
نه نه محال است!
نه عاشق شده‌ام و نه دوست دارم کسی را

سرانجام یک شب که دل تنگ تنگ است
دلم می‌کند بانگ بر من
نه!
 تو عاشق نه ای
عابدی تو
تو خود می‌پرستی همو را

چرا می‌شوی منکر عشق یکسر!!



#نزار_قبانی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برای بار هزارم می‌گویم که دوستت دارم
چگونه می‌خواهی شرح دهم چیزی را که شرح‌دادنی نیست؟
چگونه می‌خواهی حجم اندوهم را تخمین بزنم
اندوهم چون کودکی‌ست ...هر روز زیباتر می‌شود و بزرگ‌تر!

بگذار به تمام زبان‌هایی که می‌دانی و نمی‌دانی بگویم
تو را دوست دارم
بگذار لغت‌نامه را زیر و رو کنم
تا واژه‌ای بیابم هم‌‌اندازه‌ی اشتیاقم به تو

چرا دوستت دارم؟
کشتی میان دریا، نمی‌داند چگونه آب در برش گرفته
و به یاد نمی‌آورد چگونه گرداب در همش شکسته

چرا دوستت دارم؟
گلوله‌ای که در گوشت رفته نمی‌پرسد از کجا آمده
و عذری نمی‌خواهد

چرا دوستت دارم؟
از من نپرس!
مرا اختیاری نیست
و تو را نیز ...


#نزار_قبانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من می نویسم
تا زنان را ،
از سلول های ستم،
از شهرهای مرده ،
از ایالت های بردگی ،
از روزهای پرکسالت
سرد و تکراری ، برهانم .

می نویسم ،
تا زنی را که دوست دارم
از شهر بی شعر،
شهر بی عشق،
شهر اندوه و افسردگی،
رها کنم؛

می نویسم
تا از او ابری نم بار بسازم.
تنها زن و نوشتن
ما را از مرگ می رهاند.



#نزار_قبانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مانند پرتوِ سحرگاهی
مانند آب در رودخانه
مانند ابر و باران، گلها و گیاهان
آیا عشق مال انسان نیست ؟!
آیا حیاتِ تازه ای
در زندگی نیست؟

چرا در کشورم عشق طبیعی نیست
مثل هر گلِ سپید
که به طور طبیعی
از سنگ می روید؟
چرا مردم به راحتی
عاشق نمی شوند
مثل ماهیان در دریا
مثل ماههایی که
بر مدارِ خودشان می گردند
چرا در کشورم عشق
مثل دیوانِ شعر
ضروری نیست؟!
چرا...؟!

#نزار_قبانی

ترجمه #یدالله_گودرزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می توانم نامت را در دهانم
و تو را
در درونم
پنهان کنم...

گل با بوی خود چه می کند؟
گندمزار با خوشه اش؟
طاووس با دمش؟
چراغ با روغنش؟
با تو سر به کجا بگذارم؟
کجا پنهانت کنم؟

وقتی مردم، تو را در حرکات دستهایم،
موسیقی صدایم
وتوازن گام هایم
می بینند...

#نزار_قبانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از نیاز من می‌پرسی
حالم خوب است، ملالی نیست.
خبری نیست جز حرف‌های روزنامه‌ها
کودکانی دارم که خانه را سرشار می‌کنند
و زنی وفادار
و در خواب‌هایم گندم و زیتونی دارم
اما مساله‌ی من
نانی که می‌خورم
یا آبی که می‌نوشم نیست
مشکل بزرگ من
آزادی است !

#نزار_قبانی 
 #ترجمه_یدالله_گودرزی

📕زنی‌در من قدم می زند  
(شعری از این کتاب)

‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه دردناک!
زیستن ات درون سینه‌ام
چه دردناک!
نبودنت کنار من
چه دردناک!
که با منی هماره و نمی‌شود
که دست تو بگیرم
و بگویمت که با تو زنده‌ام
چه دردناک!
که می‌کنم تلاش تا
به سر برم کنار تو
چه نامه‌ها برای تو نوشته‌ام
چه شعرها سروده‌ام
و از دریچه دلم
برای تو فکنده‌ام

غمت برای من عیان و
صد دریغ ،نمی‌توان
که کم کنم ز غصه‌ات

چه دردناک!
دوری‌ات
چه داغ اشک‌های تو که می‌چکند
ز گونه‌ات به سینه‌ام
چقدر عاشقم به تو
و سوخته‌ام چقدر
در انتظار دیدنت

#نزار_قبانی
#بازسرایی_حسین_برهمت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر جنگ نبود
تو را به خانه ام دعوت میکردم
و میگفتم:به کشورم خوش آمدی
چای بنوش که خسته ای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم
اگر جنگ نبود
تمام مین های سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید
اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تک تیر اندازان
گلی بدرقه راهت میکردم
اگر جنگ نبود
تو را به کافه های کشورم میبردم
و شاید قهوه ای را به یادت مینوشیدم ،
و مجبور نبودم
ماشه ای را بکشم که برای دختری
در آنور مرز های کشورم
اشک به بار  آورد .
حالا که جنگ میدرد
تن های بی روحمان را ،
برای زنی که عکسش در جیب
سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست .

#نزار_قبانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ﻋﺸﻘﻤﺎﻥ
ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ
ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ
ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﻣﺎ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﻧﺠﻮﺍﻫﺎﯼ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ
ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻣﯽﮔﺮﯾﺪ
ﻭ ﭼﻪ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺮﯾﺎﻧﺪ
ﻏﻢﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﺳﺖ
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﯽ ﻭ ﻏﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯽﺩﻫﺪ
ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻃﻠﺐ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ

#نزار_قبانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀