💖کافه شعر💖
2.37K subscribers
4.29K photos
2.85K videos
11 files
960 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
هر طرف رو کن و تردید نکن ، سوی منی
باز در ( چشم رس ِ ) دیده ی پر سوی منی

تا ابد گرچه عزیزی ولی از یاد مبر
چشم من باشی و در سایه ی ابروی منی

در غمم رفته ای و در خوشی ام آمده ای
چه کنم ؟ خوی تو این است ؛ پرستوی منی

چشم بادامی و شیرین و خوش و با نمکی
چینی و تازی و ایرانی و هندوی منی

گوش تا گوش به صحرا بخرام و نهراس
شیر ها خاطرشان هست که آهوی منی

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در صفحه‌ی سیاه و سفیدی که چیده‌اند
ما را برای کشتن هم آفریده‌اند

بیدار می‌شوند که بازی دهندمان
نه... پا گذاشتیم به خوابی که دیده‌اند

ما هم‌چنان به مقصد هم راه می‌رویم
جز این رسیده‌اند مگر، تا رسیده‌اند؟

پاهایمان چه منظره‌هایی چشیده است
چشمانمان چه فاصله‌ای را دویده‌اند

من در گریز از تو همان‌قدر ناگزیر
ما را به هم تنیده و از هم بریده‌اند

تا وقت مرگ گرچه نخواهیم، با همیم
دور من و تو حلقه‌ی آتش کشیده‌اند

اصرار می‌کنیم به رفتن ولی چه سود
باید چه کرد با پر و بالی که چیده‌اند؟

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن!
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

مثل من آواره شو از چار دیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می‌خواهی چه کار؟

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو می‌خوری غم و غم می‌خورند باغچه‌ها
از این حیاط، قلم می‌خورند باغچه‌ها

تو قَمصری؛ رَختت جشنواره‌ی گل‌هاست
به دامن تو قسم می‌خورند باغچه‌ها

تو عاشق گلی، از هرچه زرد بیزاری
فقط به عشق تو سَم می‌خورند باغچه‌ها

تو اشتهای دل‌انگیز ریشه‌ها هستی
که بی‌تو باران کم می‌خورند باغچه‌ها

تو ناظمی، بنشین نظم را تماشا کن
نبند پلک، به‌هم می‌خورند باغچه‌ها

مثلّث‌اند، ولی با تو بُعد می‌گیرند
و بیشتر به هِرم می‌خورند باغچه‌ها

تو می‌خوری غم و غم می‌خورند باغچه‌ها
از این حیاط، قلم می‌خورند باغچه‌ها...

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غمش رهایی و خوشحالی‌اش گرفتاری
هزار خوش‌دلی آکنده با خودآزاری

درست می‌شنوی؛ عاشقانه می‌گویم
بدان که شعر دروغ است و عشق، بیماری!

سراغی از تو نگیرم، بگو چه‌کار کنم؟
که جان به لب شدم از قهر و آشتی، آری

به دوست داشتنت افتخار خواهم کرد
ولی کلافه‌ام از این جنون ادواری

اگر دوباره سراغی گرفتم از تو، نباش
مرا رها کن و خود را بزن به بیزاری

دو روز بی‌خبرم از تو و نمی‌میرم
چنین نبود گمانم به خویشتن‌داری!

دلم به زندگی سخت و مرگ راحت بود
مگر تو باز بگویی که دوستم داری...

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نه سراغی ، نه سلامی، خبری می خواهم
قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم

خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛
جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟

در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است
رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم

بعد عمری که قفس واشد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم

سر به راهم تو مرا سر به هوا می خواهی
پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می خواهم

چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم
دلِ در دام تو افتاده تری می خواهم

در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم
بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم

#مهدی_فرجی
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی ؟
بگو کجایی و نوک میزنی به دانه ی کی ؟

هوای گریه که تنگ غروب زد به سرت
پناه می بری از غصه ها به شانه ی کی ؟

شبی که غمزده باشی تو را بخنداند
ادای مسخره و رقص ناشیانه ی کی ؟

اگر شبی هوس یک هوای تازه کنی
فرار کنی از خانه با بهانه ی کی ؟

تو مست میشوی از بوی بوسه ی چه کسی ؟
تو دلخوشی به غزل های عاشقانه ی کی ؟

اگر کمی نگرانم فقط به خاطرِ این
که نیمه شب نرساند تو را به خانه یکی ... !


#مهدی_فرجی
🎙#ساراساور


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نمی گیرد کسی مثل نفس در سینه جایت را
چه باشی چه نباشی دم به دم دارم هوایت را

بجای شعر موسیقی ست کار هر شب و روزم
در آوردم از آنوقتی که نت های صدایت را

که چون آوای حزن آلود یک ساز است،انگاری
خدا روز ازل با نی عوض کرده ست نایت را

شراب سیب بر لب می گذارم پیک پیک انگار
به هنگامی که می بوسم پیاپی گونه هایت را

تمام شهر پا در کفش من کردند از وقتی
که می بینند دایم در کنارم جای پایت را

نمی گویم پس از این از تو چیزی چون رقیبم شد
برای هرکسی تعریف کردم ماجرایت را..

#مهدی_فرجی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چرخِ فلک آباد
که می‌چرخد و زود است
تا خانه‌ خرابت بکند خانه‌ خرابی

می‌بینمت آن‌روز که طوفان شده باشد
آویخته از تختهٔ افتاده بر آبی

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌.
من گم شده‌ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست

ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست

هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست

ای کاش که می‌گفت نگاه تو؛ بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی‌ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟

من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست.

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بگذار در قشنگ ترین اشتباه من
آتش بگیرد از تو دل سربراه من

چشمم نسیم می شود آنقدر می وزد
تا روسریت حل بشود در نگاه من

آن وقت در رگم بشتابد، تپش کند
تا وقت مرگ موی تو، خون سیاه من

بر عکس آخر همه قصه های تلخ
شاید شبی به چنگ من افتاد ماه من

روزی مگر خود تو دچارم نکرده ای؟
از چاله در بیا که بیفتی به چاه من

داغ مرا به دوش بکش سالهای سال
ای شانه هات مهر شده با گناه من
 
#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بگذار در قشنگ ترین اشتباه من
آتش بگیرد از تو دل سربراه من

چشمم نسیم می شود آنقدر می وزد
تا روسریت حل بشود در نگاه من

آن وقت در رگم بشتابد، تپش کند
تا وقت مرگ موی تو، خون سیاه من

بر عکس آخر همه قصه های تلخ
شاید شبی به چنگ من افتاد ماه من

روزی مگر خود تو دچارم نکرده ای؟
از چاله در بیا که بیفتی به چاه من

داغ مرا به دوش بکش سالهای سال
ای شانه هات مهر شده با گناه من
 
#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست

ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید:خبری نیست

هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست

ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم...
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست!

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟

من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست...

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نه سراغی ، نه سلامی، خبری می خواهم
قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم

خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛
جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟

در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است
رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم

بعد عمری که قفس واشد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم

سر به راهم تو مرا سر به هوا می خواهی
پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می خواهم

چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم
دلِ در دام تو افتاده تری می خواهم

در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم
بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمی‌بینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی

سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی

تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم
تمام هستی‌ام نابود شد، بال و پرم یعنی

نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟

اگر ده سال بر می‌گشتم از امروز می‌دیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی

تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه می‌ماند به جا؛ خاکسترم یعنی

نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت این‌ها بود، خوبم... بهترم یعنی!

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀