💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
927 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
ز شوق دوست نالم زار در پوست
نگنجم در قبا چون مار در پوست

من آن کافردل زاهد جبینم
که دارد سبحه‌ام زنار در پوست

مرا ز آهنگ ساز ناله گویی
که دارد سینه موسیقار در پوست

ترنج غبغبش تا دیدم از شوق
نمی‌گنجد دلم چون مار در پوست

ازین پهلو به‌آن پهلو نپیچم
چنان غلطم که دارم خار در پوست

سخن در پرده گویم با دل خویش
که دارد لذتِ گفتار در پوست

برآ از پرده همچون مغز «طالب»
که عارف می نسازد کار در پوست


#طالب_آملی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آشفته خیالم، سر و برگ چمنم نیست
دامن چه گشایم، که گلی در چمنم نیست

در ساحتِ آرامگهِ دهر غریبم
من قدسی‌ام، این کشور خاکی وطنم نیست


#طالب_آملی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمارآلوده با جامی بسازد

مرا کیفیت چشم تو کافی‌ست
ریاضت‌کش به بادامی بسازد

ندارم ظرف می، دل را بگویید
سفالی بشکند، جامی بسازد

قناعت بیش از این نبْود که عمری
به جامی، دُردی‌آشامی بسازد

چو من مرغی نکرده صید، ایام
مگر کز زلف او دامی بسازد

دعا، گو قحط شو، طالب حریفی‌ست
که ایامی به دشنامی بسازد

#طالب_آملی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون شوم تشنه ز آتش‌نفسی پیش لبم



کوزه‌گر کوزه‌ی خام آورد و پخته برد

#طالب_آملی

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ما به استقبال غم، کشور به کشور می‌رویم
چون ز پا محروم می‌مانیم، با سر می‌رویم

صد ره این ره رفته‌ایم و بار دیگر می‌رویم
العطش‌گویان به استقبال ساغر می‌رویم

چون به پا رفتن میسر نیست ما را سوی دوست
نامه می‌گردیم و با بالِ کبوتر می‌رویم...

#طالب_آملی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خیالِ بوسه می‌سازد کبود آن لعلِ نازک را


چه بی‌رحمم، به دندانش گزیدن آرزو دارم!


#طالب_آملی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عاشقان را کسوتی کز گرد غربت بر تن است
هم کفن، هم گور، هم تابوت، هم پیراهن است

رازدار عشق را با پند ناصح جنگ‌هاست
هرکه را شمعی بوَد بر کف به دامن دشمن است

شُکرللّه با خیال یار در شب‌های تار
دارم آن نسبت که پنداری در آغوش من است

وصف عشق آن‌گاه منع از شغل او دانی که چیست؟
گر برنجد پندگو، آتش به روغن کشتن است

هر چراغی را بوَد خاموشی‌ای بعد از فروغ
جز چراغ خاطر طالب که دائم روشن است

#طالب_آملی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سُرمه‌ی چشمِ صبا، خاکِ سر کوی تو باد
روی دل‌ها همه چون قبله‌نما سوی تو باد

کم مباد آمد و رفت از سر کوی تو، ولی
رفتنی هوش من و آمدنی بوی تو باد

باده‌ی کهنه، نمک‌پرورِ کنجِ لب توست
ماه نو، توشه‌کشِ گوشه‌ی ابروی تو باد

کار خورشید که فَرّاشِ بساطِ فلک است
آستان‌روبیِ آتشکده‌ی خوی تو باد

تا بُود سلسله در سلسله از عشق به‌پای
سرِ هر سلسله در سلسله‌ی موی تو باد

چون به میزانِ خِرد، گوهرِ «طالب» سنجی
مردمِ چشمِ صدف، سنگ ترازوی تو باد...

#طالب_آملی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون مرض عشق‌‌ست،
هان ای دل! بکش دست از علاج...

این گرامی‌درد را آلوده‌‌ی دارو مساز..

#طالب_آملی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشق داغی‌ست خون‌چکان، طالب

نیک دارش که یادگارِ دل‌ است!

#طالب_آملی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زین‌سان که رقص می‌کنم از شادی خیال
در نعمتِ وصال گر اُفتم چه‌ها کنم...
❤️
#طالب_آملی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نَشاط، هیچ و طَرَب، هیچ و جام و ساغر هیچ
ز هر چه حاصلِ دَهر است عشق و دیگر هیچ

بگیر دامنِ آزاده‌ای که همچون نسیم
ز باغِ دَهر گذشت و نَـبَـست دل بر هیچ

به غیرِ خاطرِ جمعی که کس ندید به خواب
دگر چه هست در این عالَـمِ مُکَـرَّر؟ هیچ

به باغِ دَهر، نَهالِ ثمرفِشان عشق است
دگر چه بهره از این نخل‌های بی‌بَـر؟ هیچ

نبود لایقِ آن ضَرب، جز عَلایقِ دَهر
دمی که ضرب نمودند هیچ را در هیچ

به راز دانیِ اَفلاک، نقدِ عُمر مَباز!
که کس نیافته این نُه کلاه را سَر هیچ

به روزگار، ز خود کمتری گمان نَـبَـرَم
چرا که هیچم و از هیچ، نیست کمتر هیچ

به دست، گوهرِ ناکامی آورم #طالب!
ز کام‌های جهان، نیست چون مُیَسَّر هیچ

#طالب_آملی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀