عمری گذشت و من به تحیّر فرو هنوز
نابرده ره به خوارترین راز او هنوز
ساغر شکست و بادهی لذت به خاک ریخت
نگذشته قطرهایش مرا از گلو هنوز
دورِ زمانه، سرخوش و بیآبرو گذشت
من پایبستِ رنج و غم آرزو هنوز
عمرم چنان گذشته به سختی، که مرگ را
فرصت نکردهام که کنم آرزو هنوز!
عشق مرا تو پاک مدان، چون نیافتهست
از اشک چشم و خون دلم شستوشو هنوز
دردا که پشت کرد به من دورِ زندگی
ناکرده من به دورِ مِی و عشق، رو هنوز...
#مسعود_فرزاد
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
نابرده ره به خوارترین راز او هنوز
ساغر شکست و بادهی لذت به خاک ریخت
نگذشته قطرهایش مرا از گلو هنوز
دورِ زمانه، سرخوش و بیآبرو گذشت
من پایبستِ رنج و غم آرزو هنوز
عمرم چنان گذشته به سختی، که مرگ را
فرصت نکردهام که کنم آرزو هنوز!
عشق مرا تو پاک مدان، چون نیافتهست
از اشک چشم و خون دلم شستوشو هنوز
دردا که پشت کرد به من دورِ زندگی
ناکرده من به دورِ مِی و عشق، رو هنوز...
#مسعود_فرزاد
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
ما یک بابایی هستیم، آمدهایم چهار صبا تو این دنیای دون زندگی بکنیم و بعد بترکیم برویم پی کارمان
۲۸ بهمن زادروز #صادق_هدایت
#هدايتگر_صادق همایون ❤️❤️❤️
#صادق_هدایت (زادهٔ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریهٔ ۱۹۰۳ در تهران - درگذشتهٔ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ برابر با ۹ آوریل ۱۹۵۱ در پاریس)
او همراه با #بزرگ_علوی
و #مسعود_فرزاد و #مجتبی_مینوی، گروه نوگرای "ربعه" را در برابر ادیبان سنتگرا برپا کرد وآنها را پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند.
هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ "بوف کور" او را، مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند .
هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ نظیر #ژان_پل_سارتر، #فرانتس_کافکا و #آنتون_چخوف را نیز ترجمه کردهاست.
حجم آثار و مقالات نوشته شده دربارهٔ نوشتهها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیانگر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است.
صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان "پرلاشز"، در "پاریس" واقع است.
۲۸ بهمن زادروز #صادق_هدایت
#هدايتگر_صادق همایون ❤️❤️❤️
#صادق_هدایت (زادهٔ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریهٔ ۱۹۰۳ در تهران - درگذشتهٔ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ برابر با ۹ آوریل ۱۹۵۱ در پاریس)
او همراه با #بزرگ_علوی
و #مسعود_فرزاد و #مجتبی_مینوی، گروه نوگرای "ربعه" را در برابر ادیبان سنتگرا برپا کرد وآنها را پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند.
هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ "بوف کور" او را، مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند .
هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ نظیر #ژان_پل_سارتر، #فرانتس_کافکا و #آنتون_چخوف را نیز ترجمه کردهاست.
حجم آثار و مقالات نوشته شده دربارهٔ نوشتهها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیانگر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است.
صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان "پرلاشز"، در "پاریس" واقع است.
عمری گذشت و من به تحیّر فرو هنوز
نابرده ره به خوارترین راز او هنوز
ساغر شکست و بادهی لذت به خاک ریخت
نگذشته قطرهایش مرا از گلو هنوز
دورِ زمانه، سرخوش و بیآبرو گذشت
من پایبستِ رنج و غم آرزو هنوز
عمرم چنان گذشته به سختی، که مرگ را
فرصت نکردهام که کنم آرزو هنوز!
عشق مرا تو پاک مدان، چون نیافتهست
از اشک چشم و خون دلم شستوشو هنوز
دردا که پشت کرد به من دورِ زندگی
ناکرده من به دورِ مِی و عشق، رو هنوز...
#مسعود_فرزاد
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
نابرده ره به خوارترین راز او هنوز
ساغر شکست و بادهی لذت به خاک ریخت
نگذشته قطرهایش مرا از گلو هنوز
دورِ زمانه، سرخوش و بیآبرو گذشت
من پایبستِ رنج و غم آرزو هنوز
عمرم چنان گذشته به سختی، که مرگ را
فرصت نکردهام که کنم آرزو هنوز!
عشق مرا تو پاک مدان، چون نیافتهست
از اشک چشم و خون دلم شستوشو هنوز
دردا که پشت کرد به من دورِ زندگی
ناکرده من به دورِ مِی و عشق، رو هنوز...
#مسعود_فرزاد
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
بستهاست این در دلا، باید درِ دیگر زدن
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن
زاین سرای مرده -جانان!- سر برون نآید، مکن
-حلقهآزاریّ و بس کن حلقه بر این در زدن
ساخت باید مرغ را با خستگیهای قفس
خستهتر خواهد شد از بیهوده بال و پر زدن
دل ز خیلِ غم ندارد باک، لیک ای منکران
تا به کِی تنها توان بر قلب این لشکر زدن؟
وایِ آن غوّاصِ واژونبختِ نابِخْرَد، که خواست
غوطه در دریای پرآشوبِ بیگوهر زدن!
پیش از اینم حاصل از مِی، ذوق بود و حال بود
این زمان بدمستی است و سنگ بر ساغر زدن
یک ورق کآن خوش بُود، در دفتر وقتم نماند
آتشی بایست در اوراق این دفتر زدن
دست در دامان دیگر بایدم زد بیگمان
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن...
#مسعود_فرزاد
#
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن
زاین سرای مرده -جانان!- سر برون نآید، مکن
-حلقهآزاریّ و بس کن حلقه بر این در زدن
ساخت باید مرغ را با خستگیهای قفس
خستهتر خواهد شد از بیهوده بال و پر زدن
دل ز خیلِ غم ندارد باک، لیک ای منکران
تا به کِی تنها توان بر قلب این لشکر زدن؟
وایِ آن غوّاصِ واژونبختِ نابِخْرَد، که خواست
غوطه در دریای پرآشوبِ بیگوهر زدن!
پیش از اینم حاصل از مِی، ذوق بود و حال بود
این زمان بدمستی است و سنگ بر ساغر زدن
یک ورق کآن خوش بُود، در دفتر وقتم نماند
آتشی بایست در اوراق این دفتر زدن
دست در دامان دیگر بایدم زد بیگمان
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن...
#مسعود_فرزاد
#
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بستهاست این در دلا، باید درِ دیگر زدن
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن
زاین سرای مرده -جانان!- سر برون نآید، مکن
-حلقهآزاریّ و بس کن حلقه بر این در زدن
ساخت باید مرغ را با خستگیهای قفس
خستهتر خواهد شد از بیهوده بال و پر زدن
دل ز خیلِ غم ندارد باک، لیک ای منکران
تا به کِی تنها توان بر قلب این لشکر زدن؟
وایِ آن غوّاصِ واژونبختِ نابِخْرَد، که خواست
غوطه در دریای پرآشوبِ بیگوهر زدن!
پیش از اینم حاصل از مِی، ذوق بود و حال بود
این زمان بدمستی است و سنگ بر ساغر زدن
یک ورق کآن خوش بُود، در دفتر وقتم نماند
آتشی بایست در اوراق این دفتر زدن
دست در دامان دیگر بایدم زد بیگمان
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن...
#مسعود_فرزاد
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن
زاین سرای مرده -جانان!- سر برون نآید، مکن
-حلقهآزاریّ و بس کن حلقه بر این در زدن
ساخت باید مرغ را با خستگیهای قفس
خستهتر خواهد شد از بیهوده بال و پر زدن
دل ز خیلِ غم ندارد باک، لیک ای منکران
تا به کِی تنها توان بر قلب این لشکر زدن؟
وایِ آن غوّاصِ واژونبختِ نابِخْرَد، که خواست
غوطه در دریای پرآشوبِ بیگوهر زدن!
پیش از اینم حاصل از مِی، ذوق بود و حال بود
این زمان بدمستی است و سنگ بر ساغر زدن
یک ورق کآن خوش بُود، در دفتر وقتم نماند
آتشی بایست در اوراق این دفتر زدن
دست در دامان دیگر بایدم زد بیگمان
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن...
#مسعود_فرزاد
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بستهاست این در دلا، باید درِ دیگر زدن
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن
زاین سرای مرده -جانان!- سر برون نآید، مکن
-حلقهآزاریّ و بس کن حلقه بر این در زدن
ساخت باید مرغ را با خستگیهای قفس
خستهتر خواهد شد از بیهوده بال و پر زدن
دل ز خیلِ غم ندارد باک، لیک ای منکران
تا به کِی تنها توان بر قلب این لشکر زدن؟
وایِ آن غوّاصِ واژونبختِ نابِخْرَد، که خواست
غوطه در دریای پرآشوبِ بیگوهر زدن!
پیش از اینم حاصل از مِی، ذوق بود و حال بود
این زمان بدمستی است و سنگ بر ساغر زدن
یک ورق کآن خوش بُود، در دفتر وقتم نماند
آتشی بایست در اوراق این دفتر زدن
دست در دامان دیگر بایدم زد بیگمان
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن...
#مسعود_فرزاد
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن
زاین سرای مرده -جانان!- سر برون نآید، مکن
-حلقهآزاریّ و بس کن حلقه بر این در زدن
ساخت باید مرغ را با خستگیهای قفس
خستهتر خواهد شد از بیهوده بال و پر زدن
دل ز خیلِ غم ندارد باک، لیک ای منکران
تا به کِی تنها توان بر قلب این لشکر زدن؟
وایِ آن غوّاصِ واژونبختِ نابِخْرَد، که خواست
غوطه در دریای پرآشوبِ بیگوهر زدن!
پیش از اینم حاصل از مِی، ذوق بود و حال بود
این زمان بدمستی است و سنگ بر ساغر زدن
یک ورق کآن خوش بُود، در دفتر وقتم نماند
آتشی بایست در اوراق این دفتر زدن
دست در دامان دیگر بایدم زد بیگمان
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن...
#مسعود_فرزاد
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بستهاست این در دلا، باید درِ دیگر زدن
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن
زاین سرای مرده -جانان!- سر برون نآید، مکن
-حلقهآزاریّ و بس کن حلقه بر این در زدن
ساخت باید مرغ را با خستگیهای قفس
خستهتر خواهد شد از بیهوده بال و پر زدن
دل ز خیلِ غم ندارد باک، لیک ای منکران
تا به کِی تنها توان بر قلب این لشکر زدن؟
وایِ آن غوّاصِ واژونبختِ نابِخْرَد، که خواست
غوطه در دریای پرآشوبِ بیگوهر زدن!
پیش از اینم حاصل از مِی، ذوق بود و حال بود
این زمان بدمستی است و سنگ بر ساغر زدن
یک ورق کآن خوش بُود، در دفتر وقتم نماند
آتشی بایست در اوراق این دفتر زدن
دست در دامان دیگر بایدم زد بیگمان
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن...
#مسعود_فرزاد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن
زاین سرای مرده -جانان!- سر برون نآید، مکن
-حلقهآزاریّ و بس کن حلقه بر این در زدن
ساخت باید مرغ را با خستگیهای قفس
خستهتر خواهد شد از بیهوده بال و پر زدن
دل ز خیلِ غم ندارد باک، لیک ای منکران
تا به کِی تنها توان بر قلب این لشکر زدن؟
وایِ آن غوّاصِ واژونبختِ نابِخْرَد، که خواست
غوطه در دریای پرآشوبِ بیگوهر زدن!
پیش از اینم حاصل از مِی، ذوق بود و حال بود
این زمان بدمستی است و سنگ بر ساغر زدن
یک ورق کآن خوش بُود، در دفتر وقتم نماند
آتشی بایست در اوراق این دفتر زدن
دست در دامان دیگر بایدم زد بیگمان
ور نباشد آن میسّر، دستِ غم بر سر زدن...
#مسعود_فرزاد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀