دلبر هنوز دلبر و در کار دلبریست
یوسف به غمزه در تب سودای مشتری ست
باری که پشت نهفلَک از ثقل او خم است
بر گُرده عاشقانه نبردن سبکسریست
چون ماهیانِ “لبزسخنبسته” مرد راه
دلدادهی محیط فنا در شناوریست
با تیغ ابروان تو از سر دریغ نیست
آری هنوز شیوهی رندان قلندریست
رمزی ز توُ به توی ورقهای غنچهات
گلبرگهای گلشن راز شبستریست
خون دلی که میخورم از عشقِ دیرسال
اکسیر مهرنوشیام از شیر مادریست
دامان کِلْک عاشقام از وصف غیر دوست
تا در سماعِ جذْبه رقم میزند بریست
#سیدمجید_باقری
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
یوسف به غمزه در تب سودای مشتری ست
باری که پشت نهفلَک از ثقل او خم است
بر گُرده عاشقانه نبردن سبکسریست
چون ماهیانِ “لبزسخنبسته” مرد راه
دلدادهی محیط فنا در شناوریست
با تیغ ابروان تو از سر دریغ نیست
آری هنوز شیوهی رندان قلندریست
رمزی ز توُ به توی ورقهای غنچهات
گلبرگهای گلشن راز شبستریست
خون دلی که میخورم از عشقِ دیرسال
اکسیر مهرنوشیام از شیر مادریست
دامان کِلْک عاشقام از وصف غیر دوست
تا در سماعِ جذْبه رقم میزند بریست
#سیدمجید_باقری
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بس که داغ افشانده غم بر مزرع بیحاصلم
دست مژگان لاله میرویانَد از خون دلم
ننگ غفلت برنمیتابد دل از رخسار یار
گرچه از آیینهداریهای عالم غافلم
گر نه از گوهر قیاس کار گیرم، چون حباب
تا به دوش موج گردم بار، محو ساحلم
در کمالم شبههی فرزانگان معقول نیست
من که در نقصان عقل از شور مستی کاملم
حال من چون غنچه در دشت شقایق دیدنیست
داغ بر دل، دست بر سر، خونجگر، پا در گلم
پا مگیر از بزم سربازان شمشیر غمت
تا که دستافشان ببینی رشکِ رقص بِسْمِلم
حيرتم هر لحظه مشق بینشانی میکند
بس که همچون صائب از اشعار حافظ بیدلم
#سیدمجید_باقری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دست مژگان لاله میرویانَد از خون دلم
ننگ غفلت برنمیتابد دل از رخسار یار
گرچه از آیینهداریهای عالم غافلم
گر نه از گوهر قیاس کار گیرم، چون حباب
تا به دوش موج گردم بار، محو ساحلم
در کمالم شبههی فرزانگان معقول نیست
من که در نقصان عقل از شور مستی کاملم
حال من چون غنچه در دشت شقایق دیدنیست
داغ بر دل، دست بر سر، خونجگر، پا در گلم
پا مگیر از بزم سربازان شمشیر غمت
تا که دستافشان ببینی رشکِ رقص بِسْمِلم
حيرتم هر لحظه مشق بینشانی میکند
بس که همچون صائب از اشعار حافظ بیدلم
#سیدمجید_باقری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
با نای و نیزه نالهی نی را رقم زدی
هرجا دلی شکست همانجا حرم زدی
هر غنچهی دمیده گلی سینهچاک شد
وقتی که از سپیده نسیمانه دم زدی
سرها که سر به سر به سرِ نیزهها نشست
شیواترین قصیده غم را قلم زدی
رفتی که تا همیشه بمانی به پای عشق
بر روی نیزه در ابدیت قدم زدی
جبر است اختیار تو با هر حساب عقل
وقتی معادلات جهان را به هم زدی
یک شعلهاش به دامن دل کاش میگرفت
آن آتشی که بر جگر محتشم زدی
#سیدمجید_باقری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرجا دلی شکست همانجا حرم زدی
هر غنچهی دمیده گلی سینهچاک شد
وقتی که از سپیده نسیمانه دم زدی
سرها که سر به سر به سرِ نیزهها نشست
شیواترین قصیده غم را قلم زدی
رفتی که تا همیشه بمانی به پای عشق
بر روی نیزه در ابدیت قدم زدی
جبر است اختیار تو با هر حساب عقل
وقتی معادلات جهان را به هم زدی
یک شعلهاش به دامن دل کاش میگرفت
آن آتشی که بر جگر محتشم زدی
#سیدمجید_باقری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀