پاییز آخرین برگش را
با چنگ و دندان
محکم به آغوش می کشد.
تا از باد و بوران در امان بماند.
یارای ایستادنش نمانده .
پاییز در تمنای آغوش زمستان
برگهایش را ورق به ورق
به رسم مهمان نوازی
پیشکش قدوم سرما می کند
شاید این آخرین نشانه باشد برای آمدن
یا بهانه ایی برای با عشق ماندن
شاید هم آخرین فعل برای دوست داشته شدن ...!
#آذر_فراهانی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
با چنگ و دندان
محکم به آغوش می کشد.
تا از باد و بوران در امان بماند.
یارای ایستادنش نمانده .
پاییز در تمنای آغوش زمستان
برگهایش را ورق به ورق
به رسم مهمان نوازی
پیشکش قدوم سرما می کند
شاید این آخرین نشانه باشد برای آمدن
یا بهانه ایی برای با عشق ماندن
شاید هم آخرین فعل برای دوست داشته شدن ...!
#آذر_فراهانی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آرامشم باش و با آغوشت
خیالی از شب بوسه هایت را
روی گونه هایم به یادگار بگذار
آرامش شب های بیقراری ام باش
بگذار سکوت نفس هایت خاموش کند
نبض طوفانی قلبم را
#آذر_فراهانی
#الف
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خیالی از شب بوسه هایت را
روی گونه هایم به یادگار بگذار
آرامش شب های بیقراری ام باش
بگذار سکوت نفس هایت خاموش کند
نبض طوفانی قلبم را
#آذر_فراهانی
#الف
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
•
من نه اولین عشق او بودم و نه شبیه آخرین هایش ...
من نیمه ی پر لیوان زندگیش بودم ...
چیزی بین حد و حدودها
شاید هم اضافی بودم
که این چنین شدم
ماندم میان دوست داشتن ها و نداشتن های او...
میان تجربه های یک آدم شکست خورده
اما من دلم چیز زیادی نمیخواست ...
من فقط یک قلب می خواستم
پاک باشد ...
پاک بماند و
فقط برای خنده های من بغض کند...
#آذر_فراهانی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من نه اولین عشق او بودم و نه شبیه آخرین هایش ...
من نیمه ی پر لیوان زندگیش بودم ...
چیزی بین حد و حدودها
شاید هم اضافی بودم
که این چنین شدم
ماندم میان دوست داشتن ها و نداشتن های او...
میان تجربه های یک آدم شکست خورده
اما من دلم چیز زیادی نمیخواست ...
من فقط یک قلب می خواستم
پاک باشد ...
پاک بماند و
فقط برای خنده های من بغض کند...
#آذر_فراهانی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
اول صبح را قاچ میکنم چون پرهای هندوانه
ان هم به چند قسمت
تا آنجا که طعم شیرینی اش با تو بماند
تا هندوانه ی دیگر تا صبحی دیگر
یکی آرزوهای خوب داشتن
دیگری سلامتی
یک دل خوش
خبر خوش از آن خبرهایی که ،
دلت را یک جور خاص میکند
و خنده ی بی پایان روی لب هایت...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ان هم به چند قسمت
تا آنجا که طعم شیرینی اش با تو بماند
تا هندوانه ی دیگر تا صبحی دیگر
یکی آرزوهای خوب داشتن
دیگری سلامتی
یک دل خوش
خبر خوش از آن خبرهایی که ،
دلت را یک جور خاص میکند
و خنده ی بی پایان روی لب هایت...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرچه مرورت میکنم
باز هم کم میاورم
هرچه میشنومت
بازهم تشنه تر از قبل میشوم
هرچه مینویسمت
بازهم شاعر تر میشوم
دوست داشتن را مرهم گرفتم
تا شعله ی این عشق
در من همیشه بیدار بماند...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز هم کم میاورم
هرچه میشنومت
بازهم تشنه تر از قبل میشوم
هرچه مینویسمت
بازهم شاعر تر میشوم
دوست داشتن را مرهم گرفتم
تا شعله ی این عشق
در من همیشه بیدار بماند...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح از طلوع چشمانت شروع می شود
و با هر مژه زدنی
سپیده سرمیزند
و کار جهان بند می شود
به هر نگاه خیره ی تو...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و با هر مژه زدنی
سپیده سرمیزند
و کار جهان بند می شود
به هر نگاه خیره ی تو...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خورشید،
خنده کنان
با رقص انگشتانش
شبنم های لغزان را به رقص وامیدارد
تا فرو بریزند
تا نوازش دهند
چهره ی به خواب رفته ی زمین را
صبح ،
هوای دلم را دارد
و با لب های خورشید
بوسه ایی برچشمانم مینوازد و
جای تمام بوسه های جا افتاده را
پر میکند و
هرچه اندوه بر دلم مستولی شده
همه را به خیر تمام میکند...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خنده کنان
با رقص انگشتانش
شبنم های لغزان را به رقص وامیدارد
تا فرو بریزند
تا نوازش دهند
چهره ی به خواب رفته ی زمین را
صبح ،
هوای دلم را دارد
و با لب های خورشید
بوسه ایی برچشمانم مینوازد و
جای تمام بوسه های جا افتاده را
پر میکند و
هرچه اندوه بر دلم مستولی شده
همه را به خیر تمام میکند...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شاید اگر روز جدید بیاید
صبح، چشمان خمارش را بگشاید
خورشید دهان به گلایه باز کند
و من دوباره با نام تو
شعرهایم را آذین ببندم
آن وقت می توانم با خیالی راحت
از ته دل بخندم
برای لطیفه های بامزه ی زندگی ...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح، چشمان خمارش را بگشاید
خورشید دهان به گلایه باز کند
و من دوباره با نام تو
شعرهایم را آذین ببندم
آن وقت می توانم با خیالی راحت
از ته دل بخندم
برای لطیفه های بامزه ی زندگی ...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نمی دانستم
عشق این قدر حسادت میاورد
فکر کردم عشق فقط
محبت دارد و روزهای شیرین
ولی این عشق
تا توانست کامم را تلخ کرد
مرا دریاب
می خواهم برگردم
تو مرا به مرز آشفتگی رسانده ایی
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشق این قدر حسادت میاورد
فکر کردم عشق فقط
محبت دارد و روزهای شیرین
ولی این عشق
تا توانست کامم را تلخ کرد
مرا دریاب
می خواهم برگردم
تو مرا به مرز آشفتگی رسانده ایی
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح زاده می شود به قدرت حق
عشق قلم می خورد به یاد او
زندگی نفس می کشد به ذات او
ودوست داشتنی ها
ترسیم می شوند به زیباترین شکل
با خیال خدا
عاشقی چه زیباست درسپیده دم ...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشق قلم می خورد به یاد او
زندگی نفس می کشد به ذات او
ودوست داشتنی ها
ترسیم می شوند به زیباترین شکل
با خیال خدا
عاشقی چه زیباست درسپیده دم ...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روشنایی که متولد میشود
گلبرگ های طلایی آفتاب را
به زمین
به نگاههای منتظر
هدیه میدهد .
نگاههایی که هرروز
با قلموی رنگی خدا
به یکی از هزاران رنگ در می اید
امروز خدا برایمان
رنگ ارغوانی را در نظر گرفته
و شعر نابی از زندگی را
که بسراییم با دهان هایی که
طعم شراب سیب را میدهد...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گلبرگ های طلایی آفتاب را
به زمین
به نگاههای منتظر
هدیه میدهد .
نگاههایی که هرروز
با قلموی رنگی خدا
به یکی از هزاران رنگ در می اید
امروز خدا برایمان
رنگ ارغوانی را در نظر گرفته
و شعر نابی از زندگی را
که بسراییم با دهان هایی که
طعم شراب سیب را میدهد...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دریا
سکوت
باد که خودش را
به آب و آتش میزند
آوار می شود برسرت
همهمه می کند
فریاد میزند
صبح شده
چشمهایت را باز کن
دلدادگی را آغاز کن
هیچ چیز زیباتر از وعده ی دیدار نیست...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سکوت
باد که خودش را
به آب و آتش میزند
آوار می شود برسرت
همهمه می کند
فریاد میزند
صبح شده
چشمهایت را باز کن
دلدادگی را آغاز کن
هیچ چیز زیباتر از وعده ی دیدار نیست...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دریا
سکوت
باد که خودش را
به آب و آتش میزند
آوار می شود برسرت
همهمه می کند
فریاد میزند
صبح شده
چشمهایت را باز کن ...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سکوت
باد که خودش را
به آب و آتش میزند
آوار می شود برسرت
همهمه می کند
فریاد میزند
صبح شده
چشمهایت را باز کن ...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هوای خودت را داشته باش
زندگی هر جور که دلش بخواهد
ساز میزند
گاهی تورا به اوج میرساند و
گاه به زمین میزندت
آنقدر درد آور
که حتی قدم زدن زیر باران هم
حالت را خوش نمیکند
هوای خودت را داشته باش
تا صدای نفس هایت بشود
ملودی شادی بخش زندگی ات
هوای خودت را داشته باش
تا آنجا که شعله های عشق به خودت
نسوزاند
احساس ناب دوست داشتنی هایت را ...!
#آذر_فراهانی
#درودروزتون_در_پناه_حق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زندگی هر جور که دلش بخواهد
ساز میزند
گاهی تورا به اوج میرساند و
گاه به زمین میزندت
آنقدر درد آور
که حتی قدم زدن زیر باران هم
حالت را خوش نمیکند
هوای خودت را داشته باش
تا صدای نفس هایت بشود
ملودی شادی بخش زندگی ات
هوای خودت را داشته باش
تا آنجا که شعله های عشق به خودت
نسوزاند
احساس ناب دوست داشتنی هایت را ...!
#آذر_فراهانی
#درودروزتون_در_پناه_حق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زود برگرد تا صبح
دلیل بی خوابی چشمان خواب زده ی آدمها نشده
یا چون رایحه ایی خوش
بند پیراهن معشوق نشده
زود برگرد تا خورشید با اولین طلوعش
زمزمه ی آمدنت را سر دهد
تا پاییز در برگ ریزان زندگی
با دلبرانه هایش
بوسه ایی بر پیشانی ات بنشاند ...!
#آذر_فراهانی
#درودروزتون_پرامید
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلیل بی خوابی چشمان خواب زده ی آدمها نشده
یا چون رایحه ایی خوش
بند پیراهن معشوق نشده
زود برگرد تا خورشید با اولین طلوعش
زمزمه ی آمدنت را سر دهد
تا پاییز در برگ ریزان زندگی
با دلبرانه هایش
بوسه ایی بر پیشانی ات بنشاند ...!
#آذر_فراهانی
#درودروزتون_پرامید
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح با کتاب زندگی،
ورق میخورد.
خورشید با شراره هایش
دلدادگی میکند .
واز حصار کوچه های شب زده
عبور ...
سوار بر دوش قاصدک
به مهمانی باران میرود .
دستی بر شانه های مهربانی
میکشد و سلام را
چون مرواریدی غلتان
زینت بخشِ لبهای عشاق میکند.
آن وقت روز
با قلموی محبتش
دل ها را جلا میبخشد...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ورق میخورد.
خورشید با شراره هایش
دلدادگی میکند .
واز حصار کوچه های شب زده
عبور ...
سوار بر دوش قاصدک
به مهمانی باران میرود .
دستی بر شانه های مهربانی
میکشد و سلام را
چون مرواریدی غلتان
زینت بخشِ لبهای عشاق میکند.
آن وقت روز
با قلموی محبتش
دل ها را جلا میبخشد...!
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نمیدانم از کدام سرزمین
پا به خانه ی دلم گذاشتی
که چون پاییز
دلتنگ غروب چشمانت شدم
و این حال غریبانه ام
چنگ زده بود
بر عقربه های رنگ و رو رفته ی احساسم
که چون آونگی روی افکار ممنوعه ام
رژه میرفت
مثل امروز که انتظار
ریشه دوانیده بود در دلم
برای شوق پرواز
برای رسیدن به تو
برای خلاصی از این دوری اجباری...
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نمیدانم از کدام سرزمین
پا به خانه ی دلم گذاشتی
که چون پاییز
دلتنگ غروب چشمانت شدم
و این حال غریبانه ام
چنگ زده بود
بر عقربه های رنگ و رو رفته ی احساسم
که چون آونگی روی افکار ممنوعه ام
رژه میرفت
مثل امروز که انتظار
ریشه دوانیده بود در دلم
برای شوق پرواز
برای رسیدن به تو
برای خلاصی از این دوری اجباری...
#آذر_فراهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀