💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.37K photos
2.91K videos
12 files
1.02K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
عاشورا - روز واقعه / مجید انتظامی
@Mojeesepid
#روز_واقعه
#قطعه_عاشورا
#مجید_انتظامی

🖤🖤🖤🖤🖤🖤

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از : #روز_واقعه
#بهرام_بیضایی

مرد بادیه نشین:
شنیدم که حسین می گفت ندیدم سری به سرداری مگر بسیار سرها زیر پای او، خودستایان تکیه بر اریکه ها زده اند؛ کتاب خدا را چنان می خوانند که سود ایشان است. آنان که طیلسان زهد پوشیده اند تک پیرهنان را پیرهن از تن می درند. آنان که دستار بر سر نهاده اند، سر از گردن خداترسان می اندازند. و آنان که آب بر مردمان می بندند، مردمان را آب از لبه تیغ می دهند. این نیست آنچه ما می گفتیم. اینان سپاه آز می آرایند و دیوار غرور می فرازند و کوشک های خودپرستی می سازند و اموالشان را از انباشتن پایانی نیست.


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
🖤
"اَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ،
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوکِ الْخِبآءِ، أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ،..."

"سلام بر آن آغشته به خون، سلام بر آنکه (حُرمَتِ) خیمه‌گاهش دریده شد، سلام بر پنجمینِ اصحابِ کساء،..."

#همراه‌وهمدل‌بااباعبدالله‌ع

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خون او امروز در رگ‌های گل جاری‌ست
خون او در نبض بیداری‌ست

خون او در آسمان پیداست
خون او در سرخی رنگین‌کمان پیداست

این زمان، او را
در میان لاله‌های سرخ باید جُست
از میان خون پاک او در آن میدان
باغی از گُل رُست

روز عاشوراست
باغ گل، لب‌تشنه و تنهاست
عشق امّا همچنان با ماست...

#قیصر_امین‌پور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دشت می‌بلعید کم‌کم پیکر خورشید را
بر فراز نیزه می‌دیدم سر خورشید را

آسمان گو تا بشوید با گلابِ اشک‌ها
گیسوان خفته در خاکستر خورشید را

چشم‌های خفته در خونِ شفق را وا کنید
تا ببیند کهکشان پرپر خورشید را

بوریایی نیست در این دشت تا پنهان کند
پیکرِ از بوریا عریان‌تر خورشید را

نیمی از خورشید در سیلاب خون افتاده بود
کاروان می‌برد نیم دیگر خورشید را

کاروان بود و گلوی زخمی زنگوله‌ها
ساربان دزدیده بود انگشتر خورشید را

آه، اُشتُرها چه غمگین و پریشان می‌روند
بر فراز نیزه می‌بینم سر خورشید را...

#سعید_بیابانکی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
⬛️◼️◾️▪️

همین
که مینویسم کربلا
شعرم تشنه میشود
قلمم خون میریزد
و
من لبهایم شکافته میشوند
همین
که مینویسم
حسین
واژه ها
گریه میکنند
آب شرمنده میشود

#سعید_سلگی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یه قلب مبتلا تو این سینست
حاج محمود کریمی
اَرمَنیا میان در خونت ...

یا حسین مظلوم ( علیه السلام )
یا اباالفضل ( علیه السلام ) 😔😔😔😔😔


🖤🏴

🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩



🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴


🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💚 السلام علی ساکن کربلا 💚
سلام داده ام و یک جواب می خواهم

جواب ،ازلبِ عالیجناب می خواهم
سرِ دوراهی"جنت"وَ "دیدن توحسین

من اختیار ، در این انتخاب می خواهم...


‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
زان یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت
گر نکته دانِ عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و مِنَّت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدومِ بی عنایت

رندانِ تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت

در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکبِ هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود
زِنهار از این بیابان وین راهِ بی‌نهایت

#حافظ 🖤

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای خیره به این خیره چه زیباست نگاهت
جانم به لب آمد چه فریباست نگاهت

شاید که سراب ا‌ست مگر میشود آخر
آیینه ترین حالت دریاست نگاهت

مصلوب نگاهت شده ام مریم عاصی
انگار که از صلب مسیحاست نگاهت

تسلیم تمنا و هوادار غرور است
ای ناز چه افتاده و سرپاست نگاهت

آهوچه ی ارباب ، به خاکی زده امروز
امروز غزلناز رعایاست نگاهت

از مست نپرسید به میخانه چرا هست
ترسم که بگوید که به آن خانه خدا هست

قاضی بزند هم سر وهم دست و زبانش
بر دار بگوید که به خمخانه شفا هست

جاهل نرود در پی آن خانه ی عشّاق
زیرا پدرش گفته که در مکه صفا هست

او نیز چو آن عابد بی دین بگردد
بیچاره نداند که در آن خانه دوا هست

آن کس که کند سجده به دلدار خیالی
دیوانه نداند که در این کار خطا هست

من نیز شدم عاشق و در میکده رفتم
دیدم که بجز یار خداهست و بقا هست

از باده بنوشیدم و گفتم که رضایم
زیرا که به میخانه ی عشاّق خدا هست

#مهدى_حسينى🖤


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جانا دلم ببردی و جانم بسوختی
گفتم بنالم از تو زبانم بسوختی

اول به وصل خویش بسی وعده دادیم
واخر چو شمع در غم آنم بسوختی

چون شمع نیم کشته و آورده جان به لب
در انتظار وصل چنانم بسوختی

کس نیست کز خروش منش نیست آگهی
آگاه نیستی که چه سانم بسوختی

جانم بسوخت بر من مسکین دلت نسوخت
آخر دلت نسوخت که جانم بسوختی

تا پادشا گشتی بر دیده و دلم
اینم به باد دادی و آنم بسوختی

گفتم که از غمان تو آهی برآورم
آن آه در درون دهانم بسوختی

گفتی که با تو سازم و پیدا شوم تو را
پیدا نیامدی و نهانم بسوختی

یکدم بساز با دل عطار و بیش ازین
آتش مزن که عقل و روانم بسوختی


#عطار_نیشابوری🖤

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شام غریبان◼️

پرده برمی‌دارد امشب، آفتاب از نیزه‌ها
می‌دمد یک آسمان خورشید ناب از نیزه‌ها

می‌شناسی این‌همه خورشید خون‌آلود را
آه، ای خورشید زخمی، رخ متاب از نیزه‌ها

کهکشان است این بیابان، چون که امشب می‌دمد
ماهتاب از خیمه‌ها و آفتاب از نیزه‌ها

ریگ‌ریگش هم گواهی می‌دهد، روز حساب
کاین بیابان، خورده زخمِ بی‌حساب از نیزه‌ها

یال‌هایی سرخ و تن‌هایی به خون غلتیده است
یادگار اسب‌های بی‌رکاب از نیزه‌ها

آرزوی آب هم این‌جا عطش نوشیدن است
خواهد آمد «العطش»‌ها را جواب از نیزه‌ها

باز هم جاری‌ست امشب رودْرود از سینه‌ها
بس که می‌آمد صدای آبْ‌آب از نیزه‌ها

گرچه اینجا موج موج تشنگی‌ها جاری است
می‌تراود چشمه چشمه، شعر ناب از نیزه‌ها


#سعید_بیابانکی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
💖کافه شعر💖 pinned «شام غریبان◼️ پرده برمی‌دارد امشب، آفتاب از نیزه‌ها می‌دمد یک آسمان خورشید ناب از نیزه‌ها می‌شناسی این‌همه خورشید خون‌آلود را آه، ای خورشید زخمی، رخ متاب از نیزه‌ها کهکشان است این بیابان، چون که امشب می‌دمد ماهتاب از خیمه‌ها و آفتاب از نیزه‌ها ریگ‌ریگش…»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب شام غریبان حسین است
تمام عرش در دامان حسین است

دگر این شب سحر از پی ندارد
که خورشید جهان بی سر #حسین است

#لاادری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
انا علی ابن ذبیح کربلا
@samfoni_abrha
🖤🖤🖤🖤🖤

آه از غم غارت خیمه ها
از غربت غروب نینوا....😞

#میثم_مطیعی

😭😭😭😭😭😭😭😭


🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩


🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤


🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀


🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو
ای کشته‌ای که جان دو عالم فدای تو

دیوانه‌وار آمده‌ام تا به قتلگاه
وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو

در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب
وقتی شنید نالهٔ واغربتای تو

رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا
شد کعبه حقیقی دل کربلای تو

اجر هزار عمره و حج در طواف توست
ای مروه و صفا به فدای صفای تو

با گفتن «رضاً به قضائک» به قتلگاه
شد متحد رضای خدا با رضای تو

تا با نماز خوف تو گردد قبول حق
شد سجده‌گاه اهل یقین خاک پای تو

تو هر چه داشتی به خدا دادی ای حسین
فردا خداست –جل جلاله– جزای تو

اندر منا ذبیح یکی بود و زنده رفت
ای صد ذبیح کشته شده در منای تو

برخیز باز بر سر نی آیه‌ای بخوان
ای من فدای آن سر از تن جدای تو

خون خداست خون تو و جز خدای نیست
ای کشتهٔ خدا به خدا خون بهای تو

ما را خشوع بندگی آموز چون خداست
در مجلس عزای تو صاحب عزای تو

آنجا که حد ممکن و واجب بوَد تویی
ای منتهای اوج بشر ابتدای تو

دست دعا بر آر ریاضی که شد قبول
در بارگاه قدس حسینی دعای تو


#ملک_الشعرا_ریاضی_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هزار قصه نوشتیم بر صحیفه‌ی دل

هنوز عشقِ تو عنوانِ سرمقاله‌ی ماست...

#یاحسین

#ارفع_کرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پیچیده شمیمت همه جای ای تن بی سر

چون شیشه عطری که درش گم شده باشد !

#سعید_بیابانکی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

از کعبه رهیست تا به مقصد پیوست
وز جانب میخانه رهی دیگر هست

اما ره میخانه ز آبادانی
راهیست که کاسه می‌رود دست بدست

#ابوسعيد_ابوالخير

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود

وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم

چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود

با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او

در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم

وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل

وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا

طاقت نمی‌آرم جفا کار از فغانم می‌رود

#حضرت_سعدی
غزل ۲۶۸


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀