دیو را بر تخت دیدم، رنجِ انسان یادم آمد
صبر کردم چون زِ انگشتِ سلیمان یادم آمد!
خویش را در معرضِ بادی نه چندان سخت دیدم
کاخ فردوسی در اقصای خراسان یادم آمد!
خواستم تا پیرهن از ترسِ تنهایی بدرّم
شاعری تنها به غربتگاهِ #یُمگان یادم آمد!
رو به سوی آسمان کردم که تا چند این صبوری؟
ناله در نایم فسرد و #سعدِ_سلمان یادم آمد!
چنگ در مو بردم از اندوه و از غم ناله کردم
گیسوی #عطار در چنگالِ تُرکان یادم آمد!
دست یازیدم ولی دست از بغل بیرون نکردند..
تلخ خندیدم که از شعرِ #زمستان یادم آمد!
دوستان چون میلههایی سرد گِردم را گرفتند
ارغوانِ #سایه را در بندِ زندان یادم آمد!
خواستم نفرین کنم همشهریانم را و ناگه
آن پلنگِ #منزوی در رنجِ زنجان یادم آمد!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبر کردم چون زِ انگشتِ سلیمان یادم آمد!
خویش را در معرضِ بادی نه چندان سخت دیدم
کاخ فردوسی در اقصای خراسان یادم آمد!
خواستم تا پیرهن از ترسِ تنهایی بدرّم
شاعری تنها به غربتگاهِ #یُمگان یادم آمد!
رو به سوی آسمان کردم که تا چند این صبوری؟
ناله در نایم فسرد و #سعدِ_سلمان یادم آمد!
چنگ در مو بردم از اندوه و از غم ناله کردم
گیسوی #عطار در چنگالِ تُرکان یادم آمد!
دست یازیدم ولی دست از بغل بیرون نکردند..
تلخ خندیدم که از شعرِ #زمستان یادم آمد!
دوستان چون میلههایی سرد گِردم را گرفتند
ارغوانِ #سایه را در بندِ زندان یادم آمد!
خواستم نفرین کنم همشهریانم را و ناگه
آن پلنگِ #منزوی در رنجِ زنجان یادم آمد!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل، در گروِ چند هنر داشتم، این شد...
ای بیسپران! من که سپر داشتم این شد!
رودی که به سَد خورد، زِ اندوه ورم کرد...
یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد!
خاکسترِ گردوبُنِ پیری به چناری،
میگفت که بسیار ثمر داشتم این شد!
با خاکِ سیه، جمجمهی خالیِ جمشید،
فرمود زِ افلاک خبر داشتم این شد!
نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست...
نالید که من بارِ شِکَر داشتم این شد!!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای بیسپران! من که سپر داشتم این شد!
رودی که به سَد خورد، زِ اندوه ورم کرد...
یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد!
خاکسترِ گردوبُنِ پیری به چناری،
میگفت که بسیار ثمر داشتم این شد!
با خاکِ سیه، جمجمهی خالیِ جمشید،
فرمود زِ افلاک خبر داشتم این شد!
نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست...
نالید که من بارِ شِکَر داشتم این شد!!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گاه در گُل می پسندد،گاه در گِل ميكشد
هرچه آدم میكشد، از خامی دل میكشد
گاه مثل پيرمردان ساكت است و باوقار،
گاه مثل نوعروسان، بيخبركِل ميكشد
كجرويهایِ "فُضيل"اين نكته را معلوم كرد:
عشق حتی بار كج را-هم-به منزل ميكشد
موجهایِ بيقرار و گوشماهيها كه هيچ،
عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل ميكشد!
دوست مست و چشمِ من مست است و ميدانم ، دريغ،
دست از آهو، پلنگِ مست، مشكل ميكشد!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرچه آدم میكشد، از خامی دل میكشد
گاه مثل پيرمردان ساكت است و باوقار،
گاه مثل نوعروسان، بيخبركِل ميكشد
كجرويهایِ "فُضيل"اين نكته را معلوم كرد:
عشق حتی بار كج را-هم-به منزل ميكشد
موجهایِ بيقرار و گوشماهيها كه هيچ،
عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل ميكشد!
دوست مست و چشمِ من مست است و ميدانم ، دريغ،
دست از آهو، پلنگِ مست، مشكل ميكشد!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق!
گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،
گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق!
روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،
حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق
تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار
" سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق!
کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق!
خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست!
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق!
گفتی: " گمان کنم که درست است راه من"
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق!!
فردا که آفتاب حقیقت برون زند،
سر در کدام برف نهان می کنی رفیق؟
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق!
گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،
گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق!
روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،
حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق
تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار
" سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق!
کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق!
خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست!
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق!
گفتی: " گمان کنم که درست است راه من"
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق!!
فردا که آفتاب حقیقت برون زند،
سر در کدام برف نهان می کنی رفیق؟
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میان بوسه گریزان مباش از چنگم
به من ببخش! که بیطاقتم؛ که دلتنگم
شراب سرخی و من جام شیشهای، بنگر
که بیحضور تو از چهره میبرد رنگم
به گریه، نزد تو اعجاز تازه آوردم
دو چشمه اشک که میجوشد از دل سنگم
رقیب را چه خیالیست؟ خلق میدانند
که من برای تو با خویش نیز میجنگم
میان اینهمه رنگینکمان چشمنواز
مبین که ابر سیاهم؛ ببین که یکرنگم!
#حسین_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به من ببخش! که بیطاقتم؛ که دلتنگم
شراب سرخی و من جام شیشهای، بنگر
که بیحضور تو از چهره میبرد رنگم
به گریه، نزد تو اعجاز تازه آوردم
دو چشمه اشک که میجوشد از دل سنگم
رقیب را چه خیالیست؟ خلق میدانند
که من برای تو با خویش نیز میجنگم
میان اینهمه رنگینکمان چشمنواز
مبین که ابر سیاهم؛ ببین که یکرنگم!
#حسین_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
قسم به فقر که حلّال رنگ ایمان است
قسم به "نان" که میان حروف انسان است
قسم به سگ که نمیترسد از وفاداری
قسم به مرد که تا بوق سگ پی نان است!
قسم به "درد" که از هر طرف که میبینیش
یکیست، خیره از آن سان که حال"نادان" است
قسم به مردم نادان که با کمال قصور
خیال میکند از پیروان لقمان است!
قسم به خون که روان است سوی نیشابور
قسم به "چشم" که سوغات فتح کرمان است
قسم به گندم ری گرچه مدتیست مدید
خراج خاصهی دولتسرای طهران است!
بقای سلطنت هیچکس نمیبینم
مگر خدا که به ذات از قدیم سلطان است!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قسم به فقر که حلّال رنگ ایمان است
قسم به "نان" که میان حروف انسان است
قسم به سگ که نمیترسد از وفاداری
قسم به مرد که تا بوق سگ پی نان است!
قسم به "درد" که از هر طرف که میبینیش
یکیست، خیره از آن سان که حال"نادان" است
قسم به مردم نادان که با کمال قصور
خیال میکند از پیروان لقمان است!
قسم به خون که روان است سوی نیشابور
قسم به "چشم" که سوغات فتح کرمان است
قسم به گندم ری گرچه مدتیست مدید
خراج خاصهی دولتسرای طهران است!
بقای سلطنت هیچکس نمیبینم
مگر خدا که به ذات از قدیم سلطان است!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه شد که بازنگشتی؟ چه شد که دیر بماندی؟
که جان عاشقم از انتظارها نراندی؟
به نامهای به سلامی، به پیکی و به پیامی
چه شد که بیخبرت را ز خود خبر نرساندی؟
دلم به مهر فروبستی و به قهر شکستی
مگر برای شکستن دل از کفم بستاندی؟
مرا ز خویش کشیدی برون و در پی عشقت
خراب و خسته چو مجنون، به دشت و درّه کشاندی
کدام توطئه خاموش کرد بانگ رسایت
کز آن ستاره سرودی بر این شکسته نخواندی
بگو بمان که بمانم، بگو برو که نمانم
بدان که حکم، همه حکم توست، هرچه که راندی
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که جان عاشقم از انتظارها نراندی؟
به نامهای به سلامی، به پیکی و به پیامی
چه شد که بیخبرت را ز خود خبر نرساندی؟
دلم به مهر فروبستی و به قهر شکستی
مگر برای شکستن دل از کفم بستاندی؟
مرا ز خویش کشیدی برون و در پی عشقت
خراب و خسته چو مجنون، به دشت و درّه کشاندی
کدام توطئه خاموش کرد بانگ رسایت
کز آن ستاره سرودی بر این شکسته نخواندی
بگو بمان که بمانم، بگو برو که نمانم
بدان که حکم، همه حکم توست، هرچه که راندی
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ابروی تو هر لحظه کمان داشت برایم
خندیدن چشمت هیجان داشت برایم
در بلبشوی قحطی احساس و رفاقت
لطف تو همیشه جریان داشت برایم
امروز اگر خنده به تلخند بدل شد
احوال ولایت خفقان داشت برایم
شوال لبت قسمت یک ساقی دیگر
هر روز تو حکم رمضان داشت برایم
افروختم و سوختم از آتش عشقت
عشق تو که سودی نه ، زیان داشت برایم
از رایحه عشق تو عطار شدم من
از منطق لبها طیران داشت برایم
یک عمر تورا خواستم و قسمتم این شد
« عشق تو فقط قد کمان داشت برایم »
دیوانه شدن ساده ترین شکل فراق است
آن نیز فلک بعد تو « آن » داشت برایم
هرکس که ز «سودای »تو پرسید نگفتم
آزار دلو محنت جان داشت برایم ...
#حسین_خدایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خندیدن چشمت هیجان داشت برایم
در بلبشوی قحطی احساس و رفاقت
لطف تو همیشه جریان داشت برایم
امروز اگر خنده به تلخند بدل شد
احوال ولایت خفقان داشت برایم
شوال لبت قسمت یک ساقی دیگر
هر روز تو حکم رمضان داشت برایم
افروختم و سوختم از آتش عشقت
عشق تو که سودی نه ، زیان داشت برایم
از رایحه عشق تو عطار شدم من
از منطق لبها طیران داشت برایم
یک عمر تورا خواستم و قسمتم این شد
« عشق تو فقط قد کمان داشت برایم »
دیوانه شدن ساده ترین شکل فراق است
آن نیز فلک بعد تو « آن » داشت برایم
هرکس که ز «سودای »تو پرسید نگفتم
آزار دلو محنت جان داشت برایم ...
#حسین_خدایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀