باران
مرگ را
دوسه قدم از ماهیها دور میکند.
مرگ سیگاری روشن میکند
و آنقدر همان طرفها قدم میزند
تا باران بند بیاید.
#بیژن_نجدی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
باران
مرگ را
دوسه قدم از ماهیها دور میکند.
مرگ سیگاری روشن میکند
و آنقدر همان طرفها قدم میزند
تا باران بند بیاید.
#بیژن_نجدی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را
اگر که می بارد
بر چتر آبی تو
و چون تو نماز می خوانی
من خداپرست شده ام...!
#بیژن_نجدی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
ڪدام پرنده
با بوی تن تو پرواز میڪندڪہ
باران را اینگونه عاشقانہ مینوشم؟!!!!
#بیژن_نجدی
💖🧚♂️🧚♀️💖
@Kafee_sheerr💖💖
ڪدام پرنده
با بوی تن تو پرواز میڪندڪہ
باران را اینگونه عاشقانہ مینوشم؟!!!!
#بیژن_نجدی
💖🧚♂️🧚♀️💖
@Kafee_sheerr💖💖
Booye Baran
بوی باران _ محمد اصفهانی
#بوےباران_محمداصفهانی
کدام پرنده با بوی تن تو پرواز میکند
که باران را اینگونه عاشقانه مینوشم
#بیژن_نجدی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
کدام پرنده با بوی تن تو پرواز میکند
که باران را اینگونه عاشقانه مینوشم
#بیژن_نجدی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
یک صبح بیدار میشویم و میبینیم
که باران تند میبارد
نه بر گیاهان و کشتزاران و پنجرهها
باران میبارد
نه بر استخوان خستهی کوه،
یا گلدان یا پرندههای نشسته روی سیم برق
یک صبح با صدای بارانی که تند میبارد
بارانی که نمیبارد بر چتر، بیدار میشویم
و میبینیم باران قطرهقطره میریزد
بر دکهی روزنامهفروشی
و کلمات خون و خونریزی
با هر قطره باران از روزنامه
قطرهقطره میچکد
قطرهقطره میریزد.
#بیژن_نجدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که باران تند میبارد
نه بر گیاهان و کشتزاران و پنجرهها
باران میبارد
نه بر استخوان خستهی کوه،
یا گلدان یا پرندههای نشسته روی سیم برق
یک صبح با صدای بارانی که تند میبارد
بارانی که نمیبارد بر چتر، بیدار میشویم
و میبینیم باران قطرهقطره میریزد
بر دکهی روزنامهفروشی
و کلمات خون و خونریزی
با هر قطره باران از روزنامه
قطرهقطره میچکد
قطرهقطره میریزد.
#بیژن_نجدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
قصه ی ناتمام
يکی بود يکی نبود
شايد هم بود
شايد چه بسيار بودند و فقط يکی بود که نبود
با يکی بود و چه بسيار که نبودند
مادربزرگ آغاز خاطرات ما با گيس بلند و سفيد
ايمان داشت که يکی بود يکی نبود
همچنان که
رفت مادربزرگ
با آن همه يکی بودهای دور
و يکی نبودهای روزگار يخ
شايد آنکه بود هنوز هم هست و ما نمی بينيم
يا آن ديگری که نبود روزگاری بود و حالا نيست
راستی آنکه بود عاشق بود يا آنکه نبود؟
چطور شد که نبود
شايد زاده نشد هرگز
يا مرده است و جایی در خاطرات ما دفن شده است
شايد هم کشته شد آنکه نبود
روزی با دست های آنکه بود
چرا هرگز از مادربزرگ نپرسيديم
و حالا چه کار کنيم
با قصه های بی آغاز
چرا آنکه نبود از کنارمان نمی گذرد
و آنکه بود را
هرگز نمی يابيم !
#بیژن_نجدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قصه ی ناتمام
يکی بود يکی نبود
شايد هم بود
شايد چه بسيار بودند و فقط يکی بود که نبود
با يکی بود و چه بسيار که نبودند
مادربزرگ آغاز خاطرات ما با گيس بلند و سفيد
ايمان داشت که يکی بود يکی نبود
همچنان که
رفت مادربزرگ
با آن همه يکی بودهای دور
و يکی نبودهای روزگار يخ
شايد آنکه بود هنوز هم هست و ما نمی بينيم
يا آن ديگری که نبود روزگاری بود و حالا نيست
راستی آنکه بود عاشق بود يا آنکه نبود؟
چطور شد که نبود
شايد زاده نشد هرگز
يا مرده است و جایی در خاطرات ما دفن شده است
شايد هم کشته شد آنکه نبود
روزی با دست های آنکه بود
چرا هرگز از مادربزرگ نپرسيديم
و حالا چه کار کنيم
با قصه های بی آغاز
چرا آنکه نبود از کنارمان نمی گذرد
و آنکه بود را
هرگز نمی يابيم !
#بیژن_نجدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀