💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
تنگ است آسمان هنر بر عقاب‌ها
شد بیکرانه‌ها به کمند غراب‌ها

راندند تا که گوهر اندیشه را به قعر
بالا نشین شدند سبک‌سر حباب‌ها

کو شعر را مجال تغنّی که دل بَرَد
در تاب زلف چنگ و شکنج رباب‌ها

بسته است راه چشمه‌ی شیرین به تشنگان
فرهاد‌ها روانه به سوی سراب‌ها

گفتار ناصواب به کَرنا و بوق‌ها
بر باد داده‌اند چه حرف حساب‌ها

دُرّ سخن به خاک مذلّت فتاده است
گوهرنما خَزَف بِنِگر در نقاب‌ها

این کشتی شکسته به غرقاب می‌رود
با ناخدای خسته در این التهاب‌ها

#صفا_یغمایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
نور امّیدی نمایان شد گمان کردم توئی
ظلمت شب رفت و پنهان شد گمان کردم توئی

دیگر از ظلم و تعدّی بر بشر حرفی نبود
روزگار عدل و ایمان شد گمان کردم توئی

ابرهای یائسه در آسمان شد بارور
هر کویری پر ز باران شد گمان کردم توئی

با نسیم صبح‌گاهی بوی پیراهن رسید
باز بینا پیر کنعان شد گمان کردم توئی

انتظاری سبز آخر شد به شیرینی تمام
بر دلم خورشید مهمان شد گمان کردم توئی

گرگ و میش و باز و ماکی شد رفیق و هم‌نشین
الغرض دنیا گلستان شد گمان کردم توئی

شام هجران رفت و طالع شد دگر صبح امید
غصه و غمها به پایان شد گمان کردم توئی

خواب شیرینت صفا جان خیر باشد صد دریغ
بار دیگر دیده گریان شد گمان کردم توئی

#صفا_یغمایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من از ان روز که در دام غمت افتادم
عمر ناچیز به امّید وصالت دادم

همچو شمعی که بسوزد همه شب تا به سحر
در برون ساکت و در خویش پر از فریادم

تلخی هجر ز شیرین دهنان دورم کرد
که در این ضایعه محرومتر از فرهادم

مردم دیده به راهت نگرانست مدام
خارم و صحبت گل حسرت مادر زادم

چونکه دل در گرو زلف پریشانت رفت
دیگر از سلسله ی ماه رخان آزادم

مردمان گر چه سیه روی و خرابم خوانند
گو بخوانند که از عشق تو من ابادم

گر نگاهی ز سر لطف به سویم نکنی
چون حبابم که سراسیمه و بی بنیادم

هرکجا مینگرم جلوه ی حسنت پیداست
گر موثّر شده پنهان به اثر دلشادم

#صفا_یغمایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بیا‌ بیا گل نرگس که عالم آرائی
به‌ پاست عالم هستی از آنکه بر پائی

به‌ ملک مصر وجاهت هزار چون یوسف
به حیرتند و بگویند وه چه زیبائی

اگر چه غائبی از دیده ای‌ گل زهرا
ولی به‌ چشم دل اهل دل هویدائی

گذشت عمر و دگر آفتاب بر بام‌ است
چرا به محفل تاریک ما نمی‌آئی

کجا روم به که گویم غم فراق رُخَت
مگر به درگهت ای دوست تا چه فرمائی

بس‌است محنت مهجوری‌ات دل ما را
ز حال این دل بی‌غمگسار دانائی

نه در خور تو بود نظم ناقص از چو منی
چشیده‌ است صفا قطره‌ای ز دریائی

#صفا_یغمایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بیا‌ بیا گل نرگس که عالم آرائی
به‌ پاست عالم هستی از آنکه بر پائی

به‌ ملک مصر وجاهت هزار چون یوسف
به حیرتند و بگویند وه چه زیبائی

اگر چه غائبی از دیده ای‌ گل زهرا
ولی به‌ چشم دل اهل دل هویدائی

گذشت عمر و دگر آفتاب بر بام‌ است
چرا به محفل تاریک ما نمی‌آئی

کجا روم به که گویم غم فراق رُخَت
مگر به درگهت ای دوست تا چه فرمائی

بس‌است محنت مهجوری‌ات دل ما را
ز حال این دل بی‌غمگسار دانائی

نه در خور تو بود نظم ناقص از چو منی
چشیده‌ است صفا قطره‌ای ز دریائی

#صفا_یغمایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
منـم نـت هاے پے در پے و بے معنـا
تـــویے آوازِ #عـشـــقِ شمس و مولانا..
منــم یک برڪـــه‌ے ڪاشیِ بے ماهـی
تـــو عمـــقِ ســبزِ بے پهناے یک دریـا..

#صفا_وهابی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در باغ آی و بنگر شور و نشاط برپاست
اسباب کامرانی هر گوشه‌ای مهیّاست

بادام چون عروسی رخت سپید در بر
شاداب و شادمانه با خنده‌های زیباست

آن‌سو درخت آلو با صد هزار ساغر
میخانه‌ای گشوده بی‌پرده بی‌ کم و کاست

زنبور‌های عاشق گِردش به‌ پیچ و تابند
بزم قشنگ آنها آرام و پر ز غوغاست

شمشاد مخملی سبز بر قامتش بریده
در پوشش بهاری افسون‌گری فریباست

زرد و سفید و قرمز رُزهای با طراوت
بلبل ز عطر آنها مست و خراب و شیداست

پروانه‌های خوشحال با بال‌های رنگین
نقشی دگر ز خالق کارامش دل ماست

#صفا_یغمایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جمعه ها همه چیز تعطیل است
جــــــــــز...
دوست داشتن تو
که از همـــــــــان اول صبح دست به ڪار میشود...

#صفا_وهابی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عمر اگر طی شود ای پرده‌نشینم چه کنم
یک نظر صورت ماه تو نبینم چه کنم

گر که دورم کنی از درگه لطف و کرمت
باز جز بر سر کویت ننشینم چه کنم

مادرم داد به من درس محبت با شیر
زین جهت حبّ تو گشته‌است عجینم چه کنم

چون شنیدم که فقط راه دهی خوبان را
سعی در خوبی خود کردم و اینم چه کنم

گر نگیری ز کرم دست من خاک‌نشین
جاودان بسته‌ی زنجیر زمینم چه کنم

ارزشی نیست به اعمال سراسر تقصیر
گر ولایت نشود یار و معینم چه کنم

چشم پاکی چو عنایت کنی از لطف و کرم
از تغافل اگرت باز نبینم چه کنم

#صفا_یغمایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جمعه ها همه چیز تعطیل است
جــــــــــز...
دوست داشتن تو
که از همـــــــــان اول صبح دست به ڪار میشود...

#صفا_وهابی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
منتطرهستم بیایی می شمارم راه را
زیر گلبرگ اقاقی پای دیوارم هنوز

نبض حسم می زند آرام اما پر صدا
نام تو ورد زبانم نیمه هشیارم هنوز

کوه کوه از غصه دارم در دل ،اما باز هم
تا نرنجی، پیش پایت دشت هموارم هنوز

«رنج هجرت می گدازد روح » را دانسته ام
من از آن از دوری تو آه!!بیزارم هنوز

عشق در ظاهر حرام آمد برای دوستان
من نه پابند چنین ایمان و اقرارم هنوز

از نسیم روح بخشت دل صفایی تازه یافت
مانده ام در پای پیمانم وفادارم هنوز

می نوازی عاشقانه گیسوانم را که من
شادمان از بوسه ات چون نغمه ی تارم هنوز

#صفا _رجبی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
منتطرهستم بیایی می شمارم راه را
زیر گلبرگ اقاقی پای دیوارم هنوز

نبض حسم می زند آرام اما پر صدا
نام تو ورد زبانم نیمه هشیارم هنوز

کوه کوه از غصه دارم در دل ،اما باز هم
تا نرنجی، پیش پایت دشت هموارم هنوز

«رنج هجرت می گدازد روح » را دانسته ام
من از آن از دوری تو آه!!بیزارم هنوز

عشق در ظاهر حرام آمد برای دوستان
من نه پابند چنین ایمان و اقرارم هنوز

از نسیم روح بخشت دل صفایی تازه یافت
مانده ام در پای پیمانم وفادارم هنوز

می نوازی عاشقانه گیسوانم را که من
شادمان از بوسه ات چون نغمه ی تارم هنوز

#صفا _رجبی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقت انست که آرامش جانم باشی
بت طناز من و عشق نهانم باشی

ماه اگر جلوه کند بر گل و گلزاربه ناز
تو دل انگیز ترین ماه جهانم باشی

بوی پیراهنت "از دور مرا میخواند"
بگشا حلقه آغوش که انم باشی

خسته از دوری دیدار ،دلم مانده به راه
تا بیایی به برم تاب و توانم باشی

همچو گلدسته متروک غبار آلودم
کاش فطری برسد صوت اذانم باشی

جستجو می کنمت کوچه به کوچه درشهر
دیدم از دور خدایا!! تو "همانم "باشی

من چمنزار ترین دشت پر از شبنم و خیس
می شود سبزترین سرو چمانم باشی؟!

طور سینای منی سینه ی عشقم تورات
کی تجلی کنی و ورد زبانم باشی؟


#صفا_رجبی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل به یغما برده ای بر شیوه ی تاتارها
کی مرمت می شود با جهد این دیوارها

آفتابی بود روزم باخیالت مهربان
رفتی و باریده بر سر غصه چون رگبارها

من شنیدم گفته ای باید فراموشت کنم
آه ای نامهربان کو آن همه اصرارها

نوش داروی منی بایک نگاهت زنده ام
چشم تو برهم زده قانون این معیارها

چشم تو دل می برد قلب تو حاشا می کند
مانده ام در بین این اقرار ها انکارها

شب خیالت می رسد با ماه می خواند مرا
طول شب را خوب می دانند شب بیدارها

ظاهرا آبادم و درباطنم ارگ بمست
روی هم ریزی دمادم غصه چون آوارها

بلبلی آواره هستم در پی ات آواز خوان
ناله ام پر کرده گوش باغ ها گلزارها

#صفا_رجبی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آسمان نیلگون سر در گریبان غم‌ است
رشته‌ی نظم کواکب بار دیگر در هم‌ است

زخم نو بنشسته اکنون بر سر زخم کهن
قامت ماه فلک از داغ بستانی خم‌ است

اشک اهل آسمان در این مصیبت هر سحر
روی گلبرگ شقایق‌های شیدا شبنم‌ است

از غم لب‌تشنگان خورشید می‌سوزد هنوز
تاول دیرینه را اشک محبان مرهم‌ است

گر که دریاها بخشکد شرمسار از کام او
در ترازوی عدالت باز این تاوان کم‌ است

ظلم بی‌حد هرچه در تاریخ بر مظلوم رفت
در بلای نینوا مقیاس دریا و نم‌ است

#صفا_یغمایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از وحشت صیّاد کوچیدند تیهوها
در دشت بی‌حاصل نمی‌مانند آهوها

دریاچه‌ها تالاب‌ها از بس که خشکیدند
دیگر نمی‌بیند کسی شادابی قوها

پر شد فضای بوستان از فتنه‌ و نیرنگ
رفته‌ست عطر زندگی از یاد شب‌بوها

عشق و محبت گر که حاکم بود در شهری
بیهوده خواهد بود آنجا برج و بارو‌ها

در آسمان تیره از اندوه مادرها
پرواز ممنوع است بر فوج پرستوها

آغشته از باروت شد تا دامن صحرا
رفته‌ست طعم شهد، از محصول کندوها
 
#صفا_یغمایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی‌که تیشه نقشه‌ی تزویر می‌کشید
جهل و جنون به آتش بیداد می‌دمید

پامال شد حریم گل و ساحت چمن
از هر جوانه خون سیاووش برجهید

#صفا_یغمایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خانه ای ساخته ای در من
که هر صبح
نور پنجره هایش را لمس میکند...
و عشق...
از در و دیوارش جاریست

همانطور که من گلی کاشته ام
به زیبایی تو...
که هر صبح کنار پنجره
برای تمام شهر...
دلبری میکند!

#صفا وهابی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خانه ای ساخته ای در من
که هر صبح
نور پنجره هایش را لمس میکند...
و عشق...
از در و دیوارش جاریست

همانطور که من گلی کاشته ام
به زیبایی تو...
که هر صبح کنار پنجره
برای تمام شهر...
دلبری میکند!


#صفا_وهابی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به خروش می‌کِشندم نفحات صبحگاهت
به جنون لاعلاجی لمعات گاه گاهت

به شب سیاه فرقت به کدام شاهبالی
ره آسمان بپویم به وصال روی ماهت

نه ترنج و تیغ خواهد محکی برای حسنت
همه مات از جمالت، همه مست از نگاهت

به نثار خاک پایت گل‌ و سبزه نیست قابل
گل باغ آفرینش، سرو جان نثار راهت

توئی آنکه دل‌سپردن به ولای اوست ایمان
خُنُک آن‌دلی که هرگز ندهد زکف پناهت

#صفا_یغمایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀