💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
از کفم رها شد قرار دل
نیست دست من اختیار دل

هیز و هرزه گرد ضد اهل درد
گشته زین در آن در مدار دل

خجلتم کشد پیش چشم از آنگ
بود بهر من در فشار دل

بس که هر کجا رفت و برنگشت
دیده شد سفید ز انتظار دل

بعد از این ضرر ابلهم مگر
خم کنم کمر زیر بار دل

داغدار چون لاله اش کنم
تا بکی توان بود خار دل

همچو رستم از تیر غم کنم
کور چشم اسفندیار دل

افتخار مرد در درستی است
وز شکستگی است اعتبار دل

عارف اینقدر لاف تا بکی
شیر عاجز است از شکار دل

مقتدرترین خسروان شدند
محو در کف اقتدار دل

#عارف_قزوینی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو ای ستاره صبح وصال و روز امید
طلوع کن که چو شب تیره بخت شد ناهید

بِکش برشته تحریر نظم و نثر سخن
ز بحر فکر گهر خیز همچو مروارید


#عارف_قزوینی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
همه شب من اختر شمرم، کی گردد صبح
مه من چه دانی، تو غم تنهائی را

چه خوش است اگر دیده رخ دلبر بیند
نبود جز این فایده ای بینائی را

همه جا غم عشق تو رفت و باز آمد
چو ندید خوش تر ز دلم مأوایی را


#عارف_قزوینی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد
از اینکه دلبر دمی به فکر ما نباشد

در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد

صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می‌گفت:
مه جبینان را، نازنینان را، وفا نباشد

اگر تو با این دل حزین عهد بستی
حبیب من با رقیب من، چرا نشستی؟

چرا عزیزم دل مرا از کینه خستی؟
بیا برم شبی از وفا ای مه الستی

تازه کن عهدی که با ما بستی
به باغ رفتم دمی به گل نظاره کردم

چو غنچه پیراهن از غم تو پاره کردم
روا نباشد اگر ز من کناره جوئی

که من ز بهر تو از جهان کناره کردم
ای پری پیکر، سرو سیمین بر، لعبت بهاری

مهوشی جانا، دلکشی اما، وفا نداری
به باغ رفتم چو عارضت گلی ندیدم

ز گلشنت از مراد دل گلی نچیدم
به خاک کوی تو لاجرم وطن گزیدم

ببین در وطن از رفیقانت
وز رقیبانت در وطن خواهی چه ها کشیدم

ز جشن جمشید جم دلی نمانده خرم
از آن که اهرمن را مکان بود به کشور جم

به پادشاه عجم بده ز باده جامی
مگر که پادشه عجم ز دل برد غم

خسرو ایران، باد جاویدان، به تخت شاهی
دشمنش بی جان، ملکش آبادان، چنانکه خواهی

ز جنگ بین الملل مرا خبر نباشد
ز بارش تیر آهنین حذر نباشد

مرا به غیر از غمت غم دگر نباشد
تو شاه منی، با ولای تو، با صفای تو
از رقیبانم حذر نباشد


#عارف_قزوینی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
از کفم رها شد قرار دل
نیست دست من اختیار دل

هیز و هرزه گرد ضد اهل درد
گشته زین در آن در مدار دل

خجلتم کشد پیش چشم از آنگ
بود بهر من در فشار دل

بس که هر کجا رفت و برنگشت
دیده شد سفید ز انتظار دل

بعد از این ضرر ابلهم مگر
خم کنم کمر زیر بار دل

داغدار چون لاله اش کنم
تا بکی توان بود خار دل

همچو رستم از تیر غم کنم
کور چشم اسفندیار دل

افتخار مرد در درستی است
وز شکستگی است اعتبار دل

عارف اینقدر لاف تا بکی
شیر عاجز است از شکار دل

مقتدرترین خسروان شدند
محو در کف اقتدار دل

#عارف_قزوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه‌ی ویران
یا رب بستان داد فقیران ز امیران

#عارف_قزوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بنام آنکه در شأنش کتاب است
چراغ راه دینش آفتاب است

مهین دستور دربار خدائی
شرف بخش نژاد آریائی

دو تا گردیده چرخ پیر را پشت
پی پوزش به پیش نام زردشت


#عارف_قزوینی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دیدم صنمی سرو قد و روی چو ماهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

افکند به رخسار چو مه زلف سیاهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

گر گویم سروش، نبود سرو خرامان
این قسم شتابان، چون کبک خرامان

ور گویم گل، پیش تو گل همچو گیاهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

این نیست مگر آینۀ لطف الهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

صد بار گدائیش به از منصب شاهی
الهی تو گواهی، خدایا تو پناهی

#عارف_قزوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای آفتاب بر سر قصر نگار من

آهسته رو که پایۀ دیوار نازک ست

مويش چو مار حلقه فتاده ست تا کمر

ترسم که نشکند کمر يار نازک ست

#عارف_قزوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خسته از دست روزگار شدم
ماندم آنقدر، تا ز کار شدم

خون دل آنقدَر به دامن ریخت
که من از دیده شرمسار شدم

تن و جان خسته، بارِ هجر گران
به عجب زحمتی دچار شدم

به امید گل رُخت چندان
ماندم ای سروقد که خوار شدم

نخورد کس شراب عشق، که من
خوردم این باده و خمار شدم

به سر زلف گو قراری گیر
که ز اندازه بی‌قرار شدم

دیدمش یک نگاه و جان دادم
خوب از این قید رستگار شدم

گفت «عارف» از این خوشم که دگر
با غم یار، یار غار شدم...

#عارف_قزوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‏احوالِ دل مپرس که خون ریزد از قلم


وقتی که می‌رسم سر شرح بیان دل..

#عارف_قزوینی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سگ کویت مرا پر کرد دنبال
چه می‌خواهد ز یک مشت استخوانی؟

به‌جز عارف جفا با کس نکردی
تو هم پیداست کز عاجزکُشانی

#عارف_قزوینی

عاجزکش!

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل مارا نزن اتش که خدایی هم هست
صاحب اتش دل صاحب آهی هم هست

خوبرویان جهان را که نقاب است به رخ
گاه گاهی ز پس پرده نگاهی هم هست

گر دل سنگ تو این شیشه دل را شکند
با دل شیشه سر سنگ به راهی هم هست

من که آشفته دل از شام فراق تو شدم
هجر را صبح وصالی گه وگاهی هم هست

غم دوری تو آن قدر سیه روزم کرد
تا بگویند که  بالای سیاهی هم هست

"سرخی رنگ شفق از دل درویشان است"
باید این کوه بدانست که کاهی هم هست

با کویر دل عارف کسی از آب نگفت
ورنه این خاک سزاوار گیاهی هم هست  

#عارف_قزوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل مارا نزن اتش که خدایی هم هست
صاحب اتش دل صاحب آهی هم هست

خوبرویان جهان را که نقاب است به رخ
گاه گاهی ز پس پرده نگاهی هم هست

گر دل سنگ تو این شیشه دل را شکند
با دل شیشه سر سنگ به راهی هم هست

من که آشفته دل از شام فراق تو شدم
هجر را صبح وصالی گه وگاهی هم هست

غم دوری تو آن قدر سیه روزم کرد
تا بگویند که  بالای سیاهی هم هست

"سرخی رنگ شفق از دل درویشان است"
باید این کوه بدانست که کاهی هم هست

با کویر دل عارف کسی از آب نگفت
ورنه این خاک سزاوار گیاهی هم هست  

#عارف_قزوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز حد گذشت تعدی، کسی نمی‌پرسد
حدود خانهٔ بی‌خانمان ما ز کجاست؟

چه شد که مجلس شورا نمی‌کند معلوم
که خانه، خانهٔ غیر است یا که خانهٔ ماست؟

خراب مملکت از دست دزدِ خانگی است
ز دست غیر چه نالیم، هرچه هست از ماست!

#عارف_قزوینی       
📖 کلیات‌ دیوان‌ عارفقزوینی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گدای عشقم و سلطان حسن شاه من است
به حسن نیت عشقم خدا گواه من است

خیال روی تو در هر کجا که خیمه زند
ز بی قراریم آنجا قرارگاه من است

به محفلی که توئی صدهزار تیر نگاه
روانه گشته ولی کارگر نگاه من است

هزار برق نظر خیره سوی روی تو لیک
شعاع روی تو از پرتو نگاه من است


#عارف_قزوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر چه پیر مغانم پیاله داد به دست
به عشوه مغبچه ام کرد مست و باده پرست

ز شیخ و خانقه و حور و روضه ام فارغ
مرا که پیر و جوانی چنین میسر هست

ببین بلندی چرخ برین و پستی خاک
نگون شدن چو نخواهی بساز خود را پست

خوشم ز مستی جام فنا به شکر همین
که نیستم ز می عجب و خود پرستی مست

بهر شکست که در زلف دلکش افکندی
هزار دل که درو بسته بود یافت شکست

دلا در آتش می سوز نقش هستی خویش
که هر کسی که نکرد این عمل ز خویش نرست

مده به رند خرابات عهد می ای شیخ
که قسمت این شده از ساقیان عهد الست

بیار باده بی اختیاری ای ساقی
که اختیار درین کارگه به دل نه نشست

وصال بایدت از خویش بگسل ای فانی
که هر که او ز خودی شد جدا باو پیوست


#عارف_قزوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀