نازم آن سرو خرامان را که از بس ناز دارد
دسته سنبل مدام از شانه پا انداز دارد
رونما گیرد ز گل چون رو نماید در گلستان
بر عروسان چمن آن نازنین بس ناز دارد
ساختم با سوختن یک عمر در راه محبت
عشق عالم سوز آری سوز دارد ساز دارد
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دسته سنبل مدام از شانه پا انداز دارد
رونما گیرد ز گل چون رو نماید در گلستان
بر عروسان چمن آن نازنین بس ناز دارد
ساختم با سوختن یک عمر در راه محبت
عشق عالم سوز آری سوز دارد ساز دارد
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"شب چو در بستم و مست از می نابش كردم
ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم
ديدی آن ترك ختا دشمن جان بود مرا؟
گرچه عمری به خطا دوست خطابش كردم
منزل مردم بيگانه چو شد خانه ی چشم
آن قدر گريه نمودم كه خرابش كردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افكندم و آبش كردم
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شيرين و به خوابش كردم
دل كه خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی درد
بر سر آتش جورِ تو كبابش كردم
زندگی كردن من مردن تدريجی بود
آن چه جان كند تنم عمر حسابش كردم"
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم
ديدی آن ترك ختا دشمن جان بود مرا؟
گرچه عمری به خطا دوست خطابش كردم
منزل مردم بيگانه چو شد خانه ی چشم
آن قدر گريه نمودم كه خرابش كردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افكندم و آبش كردم
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شيرين و به خوابش كردم
دل كه خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی درد
بر سر آتش جورِ تو كبابش كردم
زندگی كردن من مردن تدريجی بود
آن چه جان كند تنم عمر حسابش كردم"
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"شب چو در بستم و مست از می نابش كردم
ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم
ديدی آن ترك ختا دشمن جان بود مرا؟
گرچه عمری به خطا دوست خطابش كردم
منزل مردم بيگانه چو شد خانه ی چشم
آن قدر گريه نمودم كه خرابش كردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افكندم و آبش كردم
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شيرين و به خوابش كردم
دل كه خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی درد
بر سر آتش جورِ تو كبابش كردم
زندگی كردن من مردن تدريجی بود
آن چه جان كند تنم عمر حسابش كردم"
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم
ديدی آن ترك ختا دشمن جان بود مرا؟
گرچه عمری به خطا دوست خطابش كردم
منزل مردم بيگانه چو شد خانه ی چشم
آن قدر گريه نمودم كه خرابش كردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افكندم و آبش كردم
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شيرين و به خوابش كردم
دل كه خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی درد
بر سر آتش جورِ تو كبابش كردم
زندگی كردن من مردن تدريجی بود
آن چه جان كند تنم عمر حسابش كردم"
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است
لیک دیوانهتر از من دل شیدای من است
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو در پای من است
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
جامهای را که به خون رنگ نمودم امروز
بر جفا کاری تو شاهد فردای من است
چیزهایی که نبایست ببیند بس دید
به خدا قاتل من دیده ی بینای من است
سر تسلیم به چرخ آن که نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای من است
دل تماشایی تو دیده تماشایی دل
من به فکر دل و خلقی به تماشای من است
آن که در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبله یِ بادیه پیمای من است
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لیک دیوانهتر از من دل شیدای من است
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو در پای من است
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع
با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
جامهای را که به خون رنگ نمودم امروز
بر جفا کاری تو شاهد فردای من است
چیزهایی که نبایست ببیند بس دید
به خدا قاتل من دیده ی بینای من است
سر تسلیم به چرخ آن که نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای من است
دل تماشایی تو دیده تماشایی دل
من به فکر دل و خلقی به تماشای من است
آن که در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبله یِ بادیه پیمای من است
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خوبرویان که جگر گوشه نازند همه
پی آزار دل اهل نیازند همه
سوخت پروانه گر از شمع به ما روشن کرد
که رخ افروختگان دوست گدازند همه
بر سر زهد فروشان جهان پای بکوب
که بر ابناء بشر دست درازند همه
نتوان گفت به هر شیشه گری اسکندر
گر چه از حیث عمل آینه سازند همه
خواجگانی که خدا را نشناسند ز عجب
عجبی نیست اگر بنده آزند همه
بسکه در جنس بشر گشته حقیقت نایاب
مردم از پیر و جوان اهل مجازند همه
فرخی آه از آن قوم که در کشور خویش
دوست با دشمن و بیگانهنوازند همه
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پی آزار دل اهل نیازند همه
سوخت پروانه گر از شمع به ما روشن کرد
که رخ افروختگان دوست گدازند همه
بر سر زهد فروشان جهان پای بکوب
که بر ابناء بشر دست درازند همه
نتوان گفت به هر شیشه گری اسکندر
گر چه از حیث عمل آینه سازند همه
خواجگانی که خدا را نشناسند ز عجب
عجبی نیست اگر بنده آزند همه
بسکه در جنس بشر گشته حقیقت نایاب
مردم از پیر و جوان اهل مجازند همه
فرخی آه از آن قوم که در کشور خویش
دوست با دشمن و بیگانهنوازند همه
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باغی که در آن آب، هوا، روشن نیست
هرگز گل یکرنگ در آن گلشن نیست
هر دوست که راستگوی و یکرو نبُود
در عالم دوستی کم از دشمن نیست
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرگز گل یکرنگ در آن گلشن نیست
هر دوست که راستگوی و یکرو نبُود
در عالم دوستی کم از دشمن نیست
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیدی آن ترک خطا دشمن جان بود مرا؟
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت
آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت
در پیشگاه اهل خِرد نیست محترم
هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت
با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است
ما را فراغتیست که جمشید جم نداشت
انصاف و عدل داشت موافق بس ولی
چون فرخی موافق ثابتقدم نداشت
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت
در پیشگاه اهل خِرد نیست محترم
هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت
با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است
ما را فراغتیست که جمشید جم نداشت
انصاف و عدل داشت موافق بس ولی
چون فرخی موافق ثابتقدم نداشت
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای داد که راه نفسی پیدا نیست
راه نفسی بهر کسی پیدا نیست
شهریست پر از ناله و فریاد و فغان
فریاد که فریادرسی پیدا نیست
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
راه نفسی بهر کسی پیدا نیست
شهریست پر از ناله و فریاد و فغان
فریاد که فریادرسی پیدا نیست
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی سر و پائی اگر در چشم خار آید ترا
دل به دست آرش که یکروزی بکار آید ترا
با هزاران رنج بردن گنج عالم هیچ نیست
دولت آن باشد ز در بی انتظار آید ترا
دولت هر مملکت در اختیار ملت است
آخر ای ملت به کف کی اختیار آید ترا؟
پافشاری کن، حقوق زندگان آور بدست
ورنه چون مرده تا محشر فشار آید ترا
نام کندن به شهر مردگان چون زندگیست
همچو من زین زندگانی ننگ و عار آید ترا
تا نسازی دست و دامن را نگار از خون دل
کی به کف بیخون دل دست نگار آید ترا
کیستی ای نو گل خندان که در باغ بهشت
بلبل شوریده دل هرسو هزار آید ترا
کن روان از خون دل جو در کنار خویشتن
تا مگر آن سرو دلجو در کنار آید ترا
فرخی بسپار جان وز انتظار آسوده شو
گر به بالینت نیامد در مزار آید تو را
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل به دست آرش که یکروزی بکار آید ترا
با هزاران رنج بردن گنج عالم هیچ نیست
دولت آن باشد ز در بی انتظار آید ترا
دولت هر مملکت در اختیار ملت است
آخر ای ملت به کف کی اختیار آید ترا؟
پافشاری کن، حقوق زندگان آور بدست
ورنه چون مرده تا محشر فشار آید ترا
نام کندن به شهر مردگان چون زندگیست
همچو من زین زندگانی ننگ و عار آید ترا
تا نسازی دست و دامن را نگار از خون دل
کی به کف بیخون دل دست نگار آید ترا
کیستی ای نو گل خندان که در باغ بهشت
بلبل شوریده دل هرسو هزار آید ترا
کن روان از خون دل جو در کنار خویشتن
تا مگر آن سرو دلجو در کنار آید ترا
فرخی بسپار جان وز انتظار آسوده شو
گر به بالینت نیامد در مزار آید تو را
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بیکرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه عیشونوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما را غم بیکرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه عیشونوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بیکرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه عیشونوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما را غم بیکرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه عیشونوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیگناهی گر به زندان مُرد با حال تباه
ظالم مظلومکش هم تا ابد جاوید نیست
......
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت غیر حبس و کشت ن و تبعید نیست
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ظالم مظلومکش هم تا ابد جاوید نیست
......
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت غیر حبس و کشت ن و تبعید نیست
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀