💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
بازگشتِ تو خوب است، امّا
دیگر اسمی از آن زن نیاور!
هر زنی بود فرقی ندارد
بعد از این اسمی اصلاّ نیاور!

گرچه خورشیدِ بی‌آسمانم
می‌توانم درخشان بمانم
هی نگو اسم معشوقه‌ات را
ماه در روزِ روشن نیاور!

من فقط دوستت دارم و بس
خواهشی هم ندارم جز این که:
ماجراهای بی‌قیدی‌ ات را
گوشه‌ی حُرمتِ من نیاور!

این‌همه گل که دیدی و چیدی
شک ندارم که حتماً شنیدی:
عطرِ مریم فقط ماندگار است
بی‌خودی لاله _ سوسن نیاور

یوسفِ بی‌ملاقاتیِ من!
گرچه با دست‌های عزیزت،
قفلِ آغوش را باز کردی
من تماماً دلم؛ تن نیاور!

#مریم_جعفری_آذرمانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
برای تو که پس از من به صحنه می آیی
چه داشتم به جز این جعبه ی مقوّایی

که خاطراتِ من است از زمانه ای که در آن
شکنجه زارِ توانایی است و دانایی

چطور شد که تظاهر به شاعری کردند
زنانِ یکسره مشغولِ سفره آرایی

که عکسِ شان همه ی صفحه را قُرُق کرده
چه جای شعر در این آلبومِ تماشایی؟

ـ اگرچه بابِ زنان بود، عاشقانه نبود
غزل سراییِ این مردهای هرجایی

که چشمِ زل زده شان لای عکس می گوید:
برای «شعر نوشتن» نبوده «بینایی» ـ

بدا به آن «منِ جمعی» که بی حضور من است
و خوش به حالِ خودم در مقام تنهایی

#مریم_جعفری_آذرمانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
از حیرت ما نبود واقف

آیینه به پیش یار بردیم

#بسمل_بدخشانی
‏┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
چو شانه، دستِ تصرّف مرا به‌جا دادند

مریدِ سلسله‌ی گیسویی پریشانم!

#روشن_بروجی
‏┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
از بس به انتظار تواَم در همیشه‌ها

یک صندلی کنار خیالم نشانده‌ام...

#ساجده_جبارپور
‏┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
کسی دیوانه باشد کز سرِ کویش رود جایی

دل اینجا، دولت اینجا، مدّعا اینجا، امید اینجا

#عالی_شیرازی
‏┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
ما با کدام جنبه‌ی جرأت، دل تو را

تشبیه می‌کنیم به دریای بی‌کران؟

#مریم_جعفری_آذرمانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
هر شعر که می‌سروده‌ام بی‌تو، آویزه‌ی گوش‌های کر بوده‌ست
حالا که عجیبْ شاعرم با تو، باور نکن آن‌چه معتبر بوده‌ست

حوّا نشدم که آدمم باشی شاید که قدیم‌تر از ابلیسیم
«شاید» نه، که «حتما» است این قِدْمَت، پیش از تو و من کسی مگر بوده‌ست؟

جانم به توان رسید در حسّت، تا جسم من و تو محوِ معنا شد
جریان شدیدِ این هم‌افزایی، از سرعت نور، بیشتر بوده‌ست

فریاد بکش که دوستم داری من هم بکشم که دوستت دارم
در فرصتِ التیامِ دردِ ما، داروی سکوت، بی‌اثر بوده‌ست

هر نقطه که در حضور هم هستیم شعری‌ست که انتشار خواهم داد
من در پیِ بازگفتنِ عشقم؛ شرحی که همیشه مختصر بوده‌ست

#مریم_جعفری_آذرمانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖


گلو را وا کن و بالا بیاور غصه‌هایت را


حقیقت را بخور، تلخ است، امّا سیر خواهی شد


#مریم_جعفری_آذرمانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖

‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
دو بُطر آب بیاور، شراب می‌کنمش
بنوش! قطره به قطره، حساب می‌کنمش:

از این قرار که: می‌نوشم از تو پی در پی
غمت تنی‌ست که از گریه آب می‌کنمش

فقط به نیم‌نگاهت، مسیر لذت را
اگر نشان بدهی، انتخاب می‌کنمش

اگر اراده کنی سجده می‌کنم به تنت
سپس نفس به نفس، شعر ناب می‌کنمش

همیشه خواستنت - لعنتی! - گناه من است
که از ازل به ابد، ارتکاب می‌کنمش

یقین بدان اگر ایمان مراتبی دارد
هزار مرتبه بیدار و خواب می‌کنمش

چه قصه‌ای‌ست که در این مقام، حالت را
- اگر درست بگویم - خراب می‌کنمش

نه من تواَم نه تو من؛ حسِ تو حواس من است
که بی‌مضایقه دارم کتاب می‌کنمش

خدا یکی‌ست، نمی‌فهمد این دوئیّت را
دعا بیار، خودم مستجاب می‌کنمش

#مریم_جعفری_آذرمانی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
عجوزه بس که بَزَک کرده مثل ماه شده
و سال‌هاست که عفریته دل‌بخواه شده

کسی که آینه‌ها را کلوخ می‌بیند
مِلاکِ مطلقِ تشخیصِ راه و چاه شده

برای حسّ تمدّن، بساط اهل قلم
اگرچه گاهی از اوقات رو به راه شده،

حروفِ معتبرِ متنِ حق به جانبِ من
میان شهرتِ بازیگران، تباه شده

ـ نمایشی که در آن نورِ صحنه کافی نیست
برای این همه تصویرِ روسیاه شده ـ

چگونه پشت سرِ این زباله ها بدوم؟
که دست و پای من از صبرِ من، گیاه شده

هنوز زاویه‌ای حادّه‌ست خلوت من
در این عمارتِ کوچک، که خانقاه شده

#مریم_جعفری_آذرمانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
کلافه‌ایم از این فصلِ ناخلف، دیگر
چرا بهار نمی‌آید این طرف، دیگر؟

چگونه با قلم و نان به خانه برگردد -
پدر که له شده در ازدحامِ صف، دیگر

کدام خانه؟ که اصلاً وطن نباید گفت -
به این مساحتِ ویران - مَع‌َالأسَف - دیگر

نه مریم آینه دارد، نه یاسمن شاد است
که خاک هیچ ندارد - مگر علف - دیگر

براهنی! چه کنم در سکوتِ این سرسام؟
نمی‌زنند زنان دف دَدَف دَدَف، دیگر

زبانِ مادری‌ام در رسانه مُثله شده
چهار نقطه مگر مانده از شرف، دیگر؟ -

که شعرِ تازه به دنیا بیاورد شاعر
که «نحو» و «قافیه» را «می‌کند تلف»، دیگر

#مریم_جعفری_آذرمانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر محل بدهم خنده‌های طوفان را
لجاجتش به لجن می‌کشد درختان را

- قسم به غصّه - اگر گریه واقعی باشد
هزار خنده مرمّت نمی‌کند آن را

میان این همه خشکی، منم که دریایم؛
درونِ گریه‌ی خود غرق کرده‌ام جان را

که وردِ لکنتِ قحطی‌پرست‌ها شده‌ام
جماعتی که نفهمیده‌اند جریان را

و سال‌هاست که نم پس نمی‌دهد دریا
فقط برای خودش جمع کرده باران را

#مریم_جعفری_آذرمانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
دو بُطر آب بیاور، شراب می‌کنمش
بنوش! قطره به قطره، حساب می‌کنمش:

از این قرار که: می‌نوشم از تو پی در پی
غمت تنی‌ست که از گریه آب می‌کنمش

فقط به نیم‌نگاهت، مسیر لذت را
اگر نشان بدهی، انتخاب می‌کنمش

اگر اراده کنی سجده می‌کنم به تنت
سپس نفس به نفس، شعر ناب می‌کنمش

همیشه خواستنت - لعنتی! - گناه من است
که از ازل به ابد، ارتکاب می‌کنمش

یقین بدان اگر ایمان مراتبی دارد
هزار مرتبه بیدار و خواب می‌کنمش

چه قصه‌ای‌ست که در این مقام، حالت را
- اگر درست بگویم - خراب می‌کنمش

نه من تواَم نه تو من؛ حسِ تو حواس من است
که بی‌مضایقه دارم کتاب می‌کنمش

خدا یکی‌ست، نمی‌فهمد این دوئیّت را
دعا بیار، خودم مستجاب می‌کنمش



#مریم_جعفری_آذرمانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
سر قرارم و آهنگ می‌زند باران
به راهِ آمدنت چنگ می‌زند باران

به سقفِ آهنیِ ایستگاهِ تنهایی
شبیه هق هقِ آونگ، می‌زند باران

به من که خیسم از این گریه‌های ابر شده
تگرگ می‌شود و سنگ می‌زند باران

و شالِ آبیِ من لک به لک کبود شده
که بر حجابِ عبث، انگ می‌زند باران

تو می‌رسی و دلم قطره قطره می‌ریزد
از این معاشقه، دل‌تنگ می‌زند باران

پیاده‌رو، شده کنسرتِ ابر و باد و بهار
که روی چتر تو آهنگ می‌زند باران

به احترام من و تو، سکوت می‌کندُ و
در انحنای هوا، رنگ می‌زند باران

#مریم_جعفری_آذرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تن نیستی برای تو آغوش وا کنم
باید به جای داشتنت ادعا کنم

ای قبله‌ی خصوصیِ بی‌پرده و صریح
من مؤمنِ توام چه نیازی ریا کنم؟

می‌شد، ولی ـ به عکسِ زلیخا ـ دلم نخواست
با حیله‌ی زنانه خودم را خدا کنم

یعنی به افتخار تو، در جشنی از جنون
هی کارد دست‌شان بدهم، خون به پا کنم

یوسف! ببین تمام زنان عاشقِ تواند
مجبورم این میانه، خودم را فدا کنم

پس عاشقِ خودم شدم آخر به جای تو
تا حقِ عشق را به تمامی ادا کنم

#مریم_جعفری_آذرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تن نیستی برای تو آغوش وا کنم
باید به جای داشتنت ادعا کنم

ای قبله‌ی خصوصیِ بی‌پرده و صریح
من مؤمنِ توام چه نیازی ریا کنم؟

می‌شد، ولی ـ به عکسِ زلیخا ـ دلم نخواست
با حیله‌ی زنانه خودم را خدا کنم

یعنی به افتخار تو، در جشنی از جنون
هی کارد دست‌شان بدهم، خون به پا کنم

یوسف! ببین تمام زنان عاشقِ تواند
مجبورم این میانه، خودم را فدا کنم

پس عاشقِ خودم شدم آخر به جای تو
تا حقِ عشق را به تمامی ادا کنم ‌...

#مریم_جعفری_آذرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چگونه شکر کنم این مخاطبان جوان را
از این که مفت خریدند خاطرات گران را

منم که شاعرِ دربارِ سینه‌سوختگانم
به روح من صله دادند غصّه‌های جهان را

زبان‌شناسیِ افسردگی چگونه بداند
که با کدام هجاها ادا کنم هیجان را

غرور، عاطفه‌ام بود و درّه درّه بریدند
که با نزاکتِ قلبم دوباره پر کنم آن را

کنار حرمتِ قلبم که ضربه ضربه شکسته
نشد که دوست بدارم زنانِ بی‌ضربان را

#مریم_جعفری_آذرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تن نیستی برای تو آغوش وا کنم
باید به جای داشتنت ادعا کنم

ای قبله‌ی خصوصیِ بی‌پرده و صریح
من مؤمنِ توام چه نیازی ریا کنم؟

می‌شد، ولی ـ به عکسِ زلیخا ـ دلم نخواست
با حیله‌ی زنانه خودم را خدا کنم

یعنی به افتخار تو، در جشنی از جنون
هی کارد دست‌شان بدهم، خون به پا کنم

یوسف! ببین تمام زنان عاشقِ تواند
مجبورم این میانه، خودم را فدا کنم

پس عاشقِ خودم شدم آخر به جای تو
تا حقِ عشق را به تمامی ادا کنم ‌...

#مریم_جعفری_آذرمانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀