بـــاورِ آمـــدنِ صبــح چـــــه دشــــوار شـــده
همــه جــا در نظرِ خستـه ی من تار شده
تنِ بـــی تابِ مرا لشکـــری از زخــم ببین
این جـــوارح همه از غصه دهن دارشده...
خواب از کاسه ی چشمم به زمین ریخته است،
چه کنم با غم این دیــده ی بیـــدار شده؟
دست هــایم زِ تـــوانایـــیِ خود دور شـدند
لـــرزشِ پیکـــرِ فرســـوده چه بســیار شده
گوشـــه ای نیست که آرام کند حــالِ مـرا
کوهِ انـــدوه در این سیـُــنه تلــنبار شــــده
فکر فردایِ دگر نیست در اندیشه ی من
آرزوهـــای به دل مانـــده چو دیـــوار شده
با خـــودش بُـــرد جوانیِ پُراز شــــورِ مـــرا
قلبـــم از زنـــدگیِ شب زده بیـــزار شــده
#محمدحسن_جنتی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
همــه جــا در نظرِ خستـه ی من تار شده
تنِ بـــی تابِ مرا لشکـــری از زخــم ببین
این جـــوارح همه از غصه دهن دارشده...
خواب از کاسه ی چشمم به زمین ریخته است،
چه کنم با غم این دیــده ی بیـــدار شده؟
دست هــایم زِ تـــوانایـــیِ خود دور شـدند
لـــرزشِ پیکـــرِ فرســـوده چه بســیار شده
گوشـــه ای نیست که آرام کند حــالِ مـرا
کوهِ انـــدوه در این سیـُــنه تلــنبار شــــده
فکر فردایِ دگر نیست در اندیشه ی من
آرزوهـــای به دل مانـــده چو دیـــوار شده
با خـــودش بُـــرد جوانیِ پُراز شــــورِ مـــرا
قلبـــم از زنـــدگیِ شب زده بیـــزار شــده
#محمدحسن_جنتی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بنده می نالد به حق از درد و نیش
صد شکایت می کند از رنجِ خویش
حق همی گوید که آخر رنج و درد
مر تو را لابه کنان و راست کرد
این گله زان نعمتی کن کِت زند
از درِ ما دور و مطرودت کند
در حقیقت هر عدو داروی توست
کیمیا و نافع و دلجوی توست
#مثنوی_مولانا
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
صد شکایت می کند از رنجِ خویش
حق همی گوید که آخر رنج و درد
مر تو را لابه کنان و راست کرد
این گله زان نعمتی کن کِت زند
از درِ ما دور و مطرودت کند
در حقیقت هر عدو داروی توست
کیمیا و نافع و دلجوی توست
#مثنوی_مولانا
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به گمـانم نِگهم دل به کسی بست که نیست
و دلـم غـرقِ تمنـای کسی هست، که نیست
همـه ی شهـر بـه دلـدادگـی ام می خنـدند!
که فلانۍشده ازچشمِ کسی مست که نیست
#فریدون_مشیری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
و دلـم غـرقِ تمنـای کسی هست، که نیست
همـه ی شهـر بـه دلـدادگـی ام می خنـدند!
که فلانۍشده ازچشمِ کسی مست که نیست
#فریدون_مشیری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به غم نشاط منِ خاکسار نزدیک است
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است
یکی است چشم فرو بستن و گشادن من
به مرگ، زندگیَم چون شرار نزدیک است
به چشمِ کم منگر جسم خاکسار مرا
که این غبارْ به دامان یار نزدیک است
چه غم ز دوری راه است بیقراران را؟
به موجهای سبکرو کنار نزدیک است
به آفتاب رسید از کنار گل شبنم
به وصل، دیدۀ شب زنده دار نزدیک است
چو سوخت تشنه لبی دانۀ مرا صائب
چه سود ازین که به من نوبهار نزدیک است؟
#صائب
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است
یکی است چشم فرو بستن و گشادن من
به مرگ، زندگیَم چون شرار نزدیک است
به چشمِ کم منگر جسم خاکسار مرا
که این غبارْ به دامان یار نزدیک است
چه غم ز دوری راه است بیقراران را؟
به موجهای سبکرو کنار نزدیک است
به آفتاب رسید از کنار گل شبنم
به وصل، دیدۀ شب زنده دار نزدیک است
چو سوخت تشنه لبی دانۀ مرا صائب
چه سود ازین که به من نوبهار نزدیک است؟
#صائب
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بیا بیا كه به سر، باز هم هوای تو دارم
به سر هوای تو دارم، به دل وفای تو دارم
مرا سری ست پر از شور و التهاب جوانی
كه آرزوی نثارش به خاك پای تو دارم
#سیمین_بهبهانی
#ب
❀═༅🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸࿇═❀
به سر هوای تو دارم، به دل وفای تو دارم
مرا سری ست پر از شور و التهاب جوانی
كه آرزوی نثارش به خاك پای تو دارم
#سیمین_بهبهانی
#ب
❀═༅🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸࿇═❀
به دامن می دود اشکم، گریبان می درد هوشم
نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم
به اندک روزگاری بادبانِ کشتیِ مَی شد
ز لطف ساقیان، سجّادۀ تزویر بر دوشم
از آن روزی که بر بالای او آغوش وا کردم
دگر نامد به هم چون قبله از خمیازه آغوشم
به کار دیگران کن ساقی! این جام صبوحی را
که تا فردای محشر من خرابِ صحبتِ دوشم
ز چشمش مستیِ دنباله داری قسمت من شد
که شد نومیدْ صبحِ محشر از بیداریِ هوشم
من آن حُسنِ غریبم کاروانِ آفرینش را
که جای سیلیِ اِخوان بوَد نیلِ بناگوشم
کنارِ مادرِ ایّام را آن طفلِ بدخویم
که نتْواند به کامِ هر دو عالم کرد خاموشم
ز خواری آن یتیمم دامنِ صحرایِ امکان را
که گر خاکم سبو گردد، نمی گیرند بر دوشم
فلک بیهوده صائب سعی در اِخفایِ من دارد
نه آن شمعم که بتْوان داشت پنهان زیرِ سرپوشم
#صائب
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم
به اندک روزگاری بادبانِ کشتیِ مَی شد
ز لطف ساقیان، سجّادۀ تزویر بر دوشم
از آن روزی که بر بالای او آغوش وا کردم
دگر نامد به هم چون قبله از خمیازه آغوشم
به کار دیگران کن ساقی! این جام صبوحی را
که تا فردای محشر من خرابِ صحبتِ دوشم
ز چشمش مستیِ دنباله داری قسمت من شد
که شد نومیدْ صبحِ محشر از بیداریِ هوشم
من آن حُسنِ غریبم کاروانِ آفرینش را
که جای سیلیِ اِخوان بوَد نیلِ بناگوشم
کنارِ مادرِ ایّام را آن طفلِ بدخویم
که نتْواند به کامِ هر دو عالم کرد خاموشم
ز خواری آن یتیمم دامنِ صحرایِ امکان را
که گر خاکم سبو گردد، نمی گیرند بر دوشم
فلک بیهوده صائب سعی در اِخفایِ من دارد
نه آن شمعم که بتْوان داشت پنهان زیرِ سرپوشم
#صائب
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
به انتظار نبودی، ز انتظار چه دانی؟
تو بیقراریِ دلهای بیقرار چه دانی؟
نه عاشقی که بسوزی، نه بيدلی که بسازی
تو مست بادهی نازی، از اين دو کار چه دانی؟
هنوز غنچهی نشکفتهای به باغِ وجودی
تو روزگارِ گلی را که گشته خوار چه دانی؟
تو چون شکوفهی خندان و من چو ابر بهاران
تو از گريستنِ ابر نوبهار چه دانی؟
چو روزگار به کام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادیِ عشّاقِ روزگار چه دانی؟
درون سينه نهانت کنم ز ديدهی مردم
تو قدر اين صدف -ای دُرّ شاهوار!- چه دانی؟
تو سربلند غروریّ و من خميدهقد از غم
ز بيدِ اين چمن -ای سرو باوقار!- چه دانی؟
تو خود عنانکشِ عقلیّ و دل به کس نسپاری
ز من که نيست ز خود هيچم اختيار چه دانی...؟
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
تو بیقراریِ دلهای بیقرار چه دانی؟
نه عاشقی که بسوزی، نه بيدلی که بسازی
تو مست بادهی نازی، از اين دو کار چه دانی؟
هنوز غنچهی نشکفتهای به باغِ وجودی
تو روزگارِ گلی را که گشته خوار چه دانی؟
تو چون شکوفهی خندان و من چو ابر بهاران
تو از گريستنِ ابر نوبهار چه دانی؟
چو روزگار به کام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادیِ عشّاقِ روزگار چه دانی؟
درون سينه نهانت کنم ز ديدهی مردم
تو قدر اين صدف -ای دُرّ شاهوار!- چه دانی؟
تو سربلند غروریّ و من خميدهقد از غم
ز بيدِ اين چمن -ای سرو باوقار!- چه دانی؟
تو خود عنانکشِ عقلیّ و دل به کس نسپاری
ز من که نيست ز خود هيچم اختيار چه دانی...؟
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
با من غریبگی نکن ای آشناترین
ای روح زخم خورده ی ما را دواترین
توفان نوح شرح حقیری ست از دلم
لنگر بکش به سمت من ای ناخداترین ...
#مرتضی_خدمتی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
ای روح زخم خورده ی ما را دواترین
توفان نوح شرح حقیری ست از دلم
لنگر بکش به سمت من ای ناخداترین ...
#مرتضی_خدمتی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
باد صبـح آمٖـد نـسـیـم زلـف جـانـان میبرد
راستی نیک از کـمـنـد زلـف او جـان میبرد
میفرستم جان به دست باد پیشش گرچه
ناتوان افتاده است، افتان و خیزان میبرد
#سلمان_ساوجی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀
باد صبـح آمٖـد نـسـیـم زلـف جـانـان میبرد
راستی نیک از کـمـنـد زلـف او جـان میبرد
میفرستم جان به دست باد پیشش گرچه
ناتوان افتاده است، افتان و خیزان میبرد
#سلمان_ساوجی
#ب
❀═🌸 ⃟❤ ⃟ 🌸═❀