💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
من از ایــن بغض نفــس گیــر گلــو بیـزارم
از شما ، از خودم ، از عشق ، از او بیزارم

فال هــم قصه ی اندوه مــرا مسخــره کرد
دیگـــر از حافـــظ و از رنـــد و سبـــو بیـزارم

هــر کسی تکــه ای از قلب مـرا با خود برد
مــن از این سینه ی صــد وصله رفــو بیزارم

در دل آینــه مـردی ست همـیشه ، هــر دم
مــن از آن آینـــــه ، آن مــــرد دو رو بیـــزارم

در نمــازم خــم ابروی تــو و چشــم تــو و ...
دیگـــر از مسجـــد و تکبیــر و وضــو بیــزارم

شـاید این خرقه بدوشان همــه نادرویش اند
که مـن اینگونه از ایـن واژه ی " هـو " بیـزارم

بس کـن افسـانه به گـوش مـن دیوانه مخوان
مـن از این قصه ، از ایـن عشق ، از او بیـزارم
 
#سید_محمد_موسوی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
روزی که آفرینش انسان شروع شد
این حس عاشقانه ی پنهان شروع شد

غار حرا و دامنه ی کوه طور ... نه !
از چشم و از نگاه تو ایمان شروع شد

همچون بهار ِ حیله گر از باغ عشق من
رفتی و پرسه های خیابان شروع شد

بعد از وداع تلخ درختان و برگ ها
جنگل دلش شکست و زمستان شروع شد

ابری غریب و خسته از این شهر میگذشت
ما را که دید گریه ی باران شروع شد

مردی کنار دفتر عمرش نوشت "عشق"
آتش گرفت دفتر و پایان شروع شد...

#سید_محمد_موسوی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من از ایــن بغض نفــس گیــر گلــو بیـزارم
از شما ، از خودم ، از عشق ، از او بیزارم

فال هــم قصه ی اندوه مــرا مسخــره کرد
دیگـــر از حافـــظ و از رنـــد و سبـــو بیـزارم

هــر کسی تکــه ای از قلب مـرا با خود برد
مــن از این سینه ی صــد وصله رفــو بیزارم

در دل آینــه مـردی ست همـیشه ، هــر دم
مــن از آن آینـــــه ، آن مــــرد دو رو بیـــزارم

در نمــازم خــم ابروی تــو و چشــم تــو و ...
دیگـــر از مسجـــد و تکبیــر و وضــو بیــزارم

شـاید این خرقه بدوشان همــه نادرویش اند
که مـن اینگونه از ایـن واژه ی " هـو " بیـزارم

بس کـن افسـانه به گـوش مـن دیوانه مخوان
مـن از این قصه ، از ایـن عشق ، از او بیـزارم
 
#سید_محمد_موسوی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من از ایــن بغض نفــس گیــر گلــو بیـزارم
از شما ، از خودم ، از عشق ، از او بیزارم

فال هــم قصه ی اندوه مــرا مسخــره کرد
دیگـــر از حافـــظ و از رنـــد و سبـــو بیـزارم

هــر کسی تکــه ای از قلب مـرا با خود برد
مــن از این سینه ی صــد وصله رفــو بیزارم

در دل آینــه مـردی ست همـیشه ، هــر دم
مــن از آن آینـــــه ، آن مــــرد دو رو بیـــزارم

در نمــازم خــم ابروی تــو و چشــم تــو و ...
دیگـــر از مسجـــد و تکبیــر و وضــو بیــزارم

شـاید این خرقه بدوشان همــه نادرویش اند
که مـن اینگونه از ایـن واژه ی " هـو " بیـزارم

بس کـن افسـانه به گـوش مـن دیوانه مخوان
مـن از این قصه ، از ایـن عشق ، از او بیـزارم
 
#سید_محمد_موسوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
روزی که آفرینش انسان شروع شد
این حس عاشقانه ی پنهان شروع شد

غار حرا و دامنه ی کوه طور ... نه !
از چشم و از نگاه تو ایمان شروع شد

همچون بهار ِ حیله گر از باغ عشق من
رفتی و پرسه های خیابان شروع شد

بعد از وداع تلخ درختان و برگ ها
جنگل دلش شکست و زمستان شروع شد

ابری غریب و خسته از این شهر میگذشت
ما را که دید گریه ی باران شروع شد

مردی کنار دفتر عمرش نوشت "عشق"
آتش گرفت دفتر و پایان شروع شد...

#سید_محمد_موسوی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀