صبح با عطر تو بیدار شدن؛ میچسبد
با تب عشق تو بیمار شدن؛ میچسبد
با خیالی که تو سهم دل دیوانه شدی
بهر آغوش تو دلدار شدن؛ میچسبد
گر چه آباد کنی با نگهی جان مرا
عشق تو بر تنم آوار شدن؛ میچسبد
می و میخانه و لعل شکرین دهنت
بوسه در بوسه و تکرار شدن؛ میچسبد
هرم گرمای تنت باشد و عطر نفست
همهی عمر گرفتار شدن؛ میچسبد
دل #بیتاب دگر صبر و قرارش رفته
به هوای تو سر دار شدن؛ میچسبد
#کبری_رحمتی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
با تب عشق تو بیمار شدن؛ میچسبد
با خیالی که تو سهم دل دیوانه شدی
بهر آغوش تو دلدار شدن؛ میچسبد
گر چه آباد کنی با نگهی جان مرا
عشق تو بر تنم آوار شدن؛ میچسبد
می و میخانه و لعل شکرین دهنت
بوسه در بوسه و تکرار شدن؛ میچسبد
هرم گرمای تنت باشد و عطر نفست
همهی عمر گرفتار شدن؛ میچسبد
دل #بیتاب دگر صبر و قرارش رفته
به هوای تو سر دار شدن؛ میچسبد
#کبری_رحمتی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
صبح و خورشید و غزل از تو شنیدن محشر است
بوسه از لبهای دلگرمِ تو چیدن محشر است
دفتر دل را فروزان کردهام با فَرِّ عشق
عاشق و دلْ بی قرار، قلبت تپیدن محشر است
صبح و این رازی که افشا کرده چشمان تَرم
محو آغوش تو از دنیا بریدن محشر است
صبح و بیتابی و زُل در چشم زیبایت نگار
حسِ آرامش از این رویا رسیدن محشر است
پُر ز احساس و نفس، حبسِ خیالِ روی تو
بند زندان بودن و بال پریدن محشر است
صبح و لبخند و دل خرسند و فریاد و امید
شورش شِعر تَر از چشم تو دیدن محشر است
گر چه صبحانه شکر شیر و عسل باشد ولی
طعم لبهای عسل، صبح و چشیدن محشر است
#کبری_رحمتی
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بوسه از لبهای دلگرمِ تو چیدن محشر است
دفتر دل را فروزان کردهام با فَرِّ عشق
عاشق و دلْ بی قرار، قلبت تپیدن محشر است
صبح و این رازی که افشا کرده چشمان تَرم
محو آغوش تو از دنیا بریدن محشر است
صبح و بیتابی و زُل در چشم زیبایت نگار
حسِ آرامش از این رویا رسیدن محشر است
پُر ز احساس و نفس، حبسِ خیالِ روی تو
بند زندان بودن و بال پریدن محشر است
صبح و لبخند و دل خرسند و فریاد و امید
شورش شِعر تَر از چشم تو دیدن محشر است
گر چه صبحانه شکر شیر و عسل باشد ولی
طعم لبهای عسل، صبح و چشیدن محشر است
#کبری_رحمتی
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
غمِ دل مانده و دلواپسیِ رو کردن
سنگ خورده لبمن، وقت هیاهو کردن
من همان خستهی بیحوصلهی بیتابم
دود میشد عضلاتم ز تکاپو کردن
برگ برگ ورقم تاری مطلق بنویس!
گرگ میخورد جگر، شعبدهی زو کردن
خنجری خونِ رها باورِ آئینه شکست
غول حسرت به لبش هلهله جادو کردن
زیر این چتر سیه، کرده طلسمم چه کنم؟!
ناله مسدود شده در هوس بو کردن
بنویسید مرا! سایهی سیلی خورده
حبس میشد نفسم موسم یاهو کردن
#کبری_رحمتی(بیتاب)
#غ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سنگ خورده لبمن، وقت هیاهو کردن
من همان خستهی بیحوصلهی بیتابم
دود میشد عضلاتم ز تکاپو کردن
برگ برگ ورقم تاری مطلق بنویس!
گرگ میخورد جگر، شعبدهی زو کردن
خنجری خونِ رها باورِ آئینه شکست
غول حسرت به لبش هلهله جادو کردن
زیر این چتر سیه، کرده طلسمم چه کنم؟!
ناله مسدود شده در هوس بو کردن
بنویسید مرا! سایهی سیلی خورده
حبس میشد نفسم موسم یاهو کردن
#کبری_رحمتی(بیتاب)
#غ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چشمان تو زلالیِ باران نمنماند
شهدِ شکر زِ شیرهی گلهای مریماند
خورشید عشق! شده نامش به سادگی
چشمان تو سلالهی پاکان عالماند
یاقوتِ گلشن تنگ طلای ناب!
مِی در قدح بریز! که لبتشنگان خماند
هر جا که پر زدم پر و بالم شکستهاند
جز آسمان نگاه تو کز جنس محرماند
روی قلم برقص! که شور و حرارتی
دریای عشق! دم بزن! این واژهها کماند
دل در گرو، به کسی غیر تو؟!... حرام
قلاب عشق تو جان؟! تک خال شبنماند
آرامشی نهان شدهای در وجود عشق
پلکی گشا! که آدمیان لنگ رستماند
ای جان فدایِ شور نگاهِ قیامتت!
چشمانِ تو زلالیِ بارانِ نمنماند
#کبری_رحمتی(بیتاب)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شهدِ شکر زِ شیرهی گلهای مریماند
خورشید عشق! شده نامش به سادگی
چشمان تو سلالهی پاکان عالماند
یاقوتِ گلشن تنگ طلای ناب!
مِی در قدح بریز! که لبتشنگان خماند
هر جا که پر زدم پر و بالم شکستهاند
جز آسمان نگاه تو کز جنس محرماند
روی قلم برقص! که شور و حرارتی
دریای عشق! دم بزن! این واژهها کماند
دل در گرو، به کسی غیر تو؟!... حرام
قلاب عشق تو جان؟! تک خال شبنماند
آرامشی نهان شدهای در وجود عشق
پلکی گشا! که آدمیان لنگ رستماند
ای جان فدایِ شور نگاهِ قیامتت!
چشمانِ تو زلالیِ بارانِ نمنماند
#کبری_رحمتی(بیتاب)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون وعدهی نسیه به دلِ پُرهوس افتاد
در خلوت شبهای غزل طعمِ گس افتاد
در قایق سهراب دگر جای کسی نیست
مهتاب شبی شعر به کنجِ قفس افتاد
لبخند ِسرآغاز غزل، قصهی غم شد
لرزه به تنِ خندهی شیرین، سپس افتاد
تقویم رسیدهست به یک سفرهی خالی
تلخند رباعی به لبِ ملتمس افتاد
روئید بهانه زِ تنِ خشک کویری
لعنت به نگاهی که پِیِ خار و خس افتاد
بیروی تو هرگز نشود شاد، دلِ عشق
تلخیِ عسل در تلهی خرمگس افتاد
در چشم هوس میشکند ساقهی باران
جانی که به لب آمده بود از نفس افتاد
تاریکی مطلق شده چون سهمِ دلِ عشق
هر شب نفسی در هوست، تشنه پس افتاد
#کبری_رحمتی(بیتاب)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در خلوت شبهای غزل طعمِ گس افتاد
در قایق سهراب دگر جای کسی نیست
مهتاب شبی شعر به کنجِ قفس افتاد
لبخند ِسرآغاز غزل، قصهی غم شد
لرزه به تنِ خندهی شیرین، سپس افتاد
تقویم رسیدهست به یک سفرهی خالی
تلخند رباعی به لبِ ملتمس افتاد
روئید بهانه زِ تنِ خشک کویری
لعنت به نگاهی که پِیِ خار و خس افتاد
بیروی تو هرگز نشود شاد، دلِ عشق
تلخیِ عسل در تلهی خرمگس افتاد
در چشم هوس میشکند ساقهی باران
جانی که به لب آمده بود از نفس افتاد
تاریکی مطلق شده چون سهمِ دلِ عشق
هر شب نفسی در هوست، تشنه پس افتاد
#کبری_رحمتی(بیتاب)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀