💖کافه شعر💖
2.59K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
عارفان زهد لباسی به جُوی نسْتانند


برو ای شیخ، به ما پاکی دامان مفروش


#صائب_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برای وقتی که با آدم‌های مغالطه‌کار و خیلی‌تعصبی بحث‌مون می‌شه.

نیست درمان، مردم ِ کج‌بحث را جز خامُشی

ماهیِ لب‌بسته، خون در دل کند قُلّاب را

#صائب

معنی: حق آدم‌های سفسطه‌گر و کوردل خاموشی و سکوت است. مثل ماهی که با بستن دهانش، قلاب را حسرت به دل می‌گذارد و خون به دلش می‌کند.

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب
تا مگر آید به چشم خلق رنگین آفتاب

از بهشت روشنایی روزنی واکرده است
در دل هر ذره از مژگان زرین آفتاب

تا مگر روی ترا ز آیینه بیند پیشتر
می جهد هر صبحدم از خواب شیرین آفتاب


#صائب_تبریزی
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز کویَت رفتم و الماسِ طاقت بر جگر بستم
تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم

همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش
به غیر از خونِ دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم

به هر چوبِ قفس، پیوندِ دیگر بود بالم را
به زور، این قوّتِ پرواز را بر بال و پر بستم

#صائب_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر نه مدّ بسم الله بودی تاج عنوان‌ها
نگشتی تا قیامت تو خط شیرازه دیوان‌ها

نه تنها کعبه صحرائیست دارد کعبه دل هم
به گرد خویشتن از وسعت مشرب بیابان‌ها

به فکر نیستی هرگز نمی‌افتند مغروران
اگر چه صورت مغراض لا دارد گریبان‌ها


#صائب_تبریزی
#صـبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آفتابی که بود ایمن از آسیب زوال
فرش در کلبه ویران سحرخیزان است

چمن سبز فلک با همه گلهای نجوم
تازه از دیده گریان سحرخیزان است

گوی زرین مه و مهر درین سبز چمن
روز و شب در خم چوگان سحرخیزان است


#صائب_تبریزی
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟
هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت

باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست
هر کجا سرو قدی هست دو بالاست بهشت

دل رم کرده ندارد گله از تنهایی
که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت

از درون سیه توست جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت

دارد از خلد ترا بی بصریها محجوب
ورنه در چشم و دل پاک مهیاست بهشت

هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل
در دل سوختگان انجمن آراست بهشت

عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت

صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش
که درین آینه بی پرده هویداست بهشت

#صائب_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون آفتاب هر کس روشن ضمیر باشد
ذرات عالم اورا فرمان پذیرباشد

نقش مرادعالم در خانه اش زند موج
آن را که بالش از خشت فرش از حصیرباشد

فقرست و تنگدستی سرمایه شجاعت
از آدمی گریزد شیری که سیر باشد


#صائب_تبریزی
#صـبح_بـخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است
خانه چون تاریک شد بینا و نابینا یکی است

نیست مجنون را ز شور عشق پروای تمیز
گردباد و محمل لیلی درین صحرا یکی است

نیست تدبیر خرد را در جهان عشق کار
ناخدا و تخته کشتی درین دریا یکی است


#صائب_تبریزی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نیست سنگِ کم اگر در پلهٔ میزان ترا
کعبه و بتخانه باشد در نظر یکسان ترا

تا نبندی رخنهٔ چشم و دهان و گوش را
از درونِ دل نجوشد چشمهٔ حیوان ترا

همرهانِ سست در راهِ طلب سنگِ رهند
دل مخور، افتاد در پیری اگر دندان ترا

گر چه نگذارد کمان از خانهٔ خود پا برون
قامتِ خَم ساخت در پیری سبک جولان ترا

گوشمال آخر شود دستِ نوازش ساز را
سر مکش گر گوشمالی می‌دهد دوران ترا

نیست بی جمعیتِ خاطر تلاوت را ثمر
می‌شود سی پاره دل در خواندنِ قرآن ترا

از خجالت می‌شود هر دم به رنگی چهره‌ات
بس کز الوانِ گنه، آلوده شد دامان ترا

صبح زد از خنده‌رویی غوطه در خونِ شفق
تا چه گلها بشکفد از چهرهٔ خندان ترا

سوده شد از خوردنِ نان گر چه دندان‌های تو
چشمِ کوته‌بین پرد باز از برای نان ترا

چون به زیرِ خاک خواهی خفت، کز بس سرکشی
می‌فشانی گر نشیند گَرد بر دامان ترا

گر نشویی صائب از اشکِ ندامت روی خویش
جز سیه‌رویی نباشد حاصل از دیوان ترا

#صائب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀