من از احوال چشمان پر آشوب تو آگاهم
ندارم میل بیداری ، نگاه در حسرت ماهم

گرفتار تب دیدار ماه و برکه ی مهتاب
رفیق چشمه ی نور و تمنای سحرگاهم

رفاقت می‌کند عطر خیال نازک مستت
میان موج موهایت سبکبار چون پرکاهم

دلم تنگ است ، میدانی برایم سیب ممنوعی
ولی در پاکی عشقت ، غرور رقص دیماهم

#سروناز_زندیه_دولابی
#م

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀

شاعری آشفته حالم ، با دلم در میزنم
در هوای کوی تو با این قلم پر میزنم

شور شهناز نگاهت ابتدای عاشقی ست
تار دل را مینوازم ساز محشر میزنم

دختر ترسای دیرم در عبادتگاه عشق
من مسلمانم ولی پهلو به کافر میزنم

از یهودای نگاهت می‌ گریزم روز و شب
نبض شعر عاشقم را شام آخر میرنم

تارگیسوی کمندت حلقه شد برپای من
لابلای پیچ وتاب اش حرف دیگرمیزنم

با الفبای صداقت می نگارم عشق تو
حاصل مهر و وفا را مُهر باور میزنم

"سرونازی "عاشق و آواره ی شهر توام
حس ناب این غزل را نقش دفتر میزنم

#سروناز_زندیه_دولابی
#ش

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀